سیاست: تقابل میان حقیقت و عشق
----
باید در فهم خود از قدرت تجدید نظر کنیم، تا در سیاست نیرنگ حقیقت گریبانمان را نگیرد. این عبارت نیازمند توضیح است.
تا کنون خیال کردهایم دست و پای وحشی قدرت را باید با ریسمان حقیقت ببندیم تا از توحش آن بکاهیم. اما همیشه کلاه بزرگی سرمان رفته. هرگاه کسی با ریسمان حقیقت به میدان آمد، خود مصداق بارز قدرت بیمهار بود. منتظر فرصتی بود تا رقیبی را از میدان به در کند و خود فرمان کشتی قدرت را به دست گیرد. مدعای حقیقت تنها دستاویزی برای بیرون کردن رقیبی از میدان قدرت بود.
در زمین سیاست جز بذر قدرت و تنازع و رقابت نمیروید. این جمله نباید آن پندار عوامانه را متبادر به ذهن کند که سیاست پدر و مادر ندارد. شر مطلق است و باید دست از آن بشوئیم و در تنهایی حقیقت را جستجو کنیم. لازم است فهم تازهای از قدرت پیدا کنیم.
قدرت با میل و خواست سر و کار دارد. عرصه سیاسی هم قلمرو تعارض میان همین امیال است. مردمان با یکدیگر ائتلاف میکنند و قدرتهای بزرگ میسازند تا در رقابت از رقیب شکست نخورند. دولتها، گروههای سیاسی و احزاب رقیب به همین شکل به وجود میآیند. اما کدام اجتماع انسانی قدرتمندتر است؟ ما خیال میکنیم آنکه توان فریب یا زور سرکوب و از میدان به در کردن دیگری را دارد قدرتمندتر است. اما آنکه تمام توانش فریب و زورگویی است سه مشکل بنیادی دارد: اول عمر کوتاهی دارد. دوم قادر نیست هماهنگی نیروهای داخلی خود را در دراز مدت حفظ کند و سرانجام هر روز لاغرتر میشود به جای آنکه فراختر شود و هر روز نیروهای تازهای به خیمه خود بیاورد. آنکه هر روز بیشتر از زبان زور و نیرنگ صرف استفاده میکند بیقدرت شده است. آنکه قدرتمند است و قدرتمندتر میشود، نیرویی است که عمر طولانیتری دارد، هماهنگی نیروهای خود را هر روز افزونتر میکند و دایره شمولش هر روز بیشتر از پیش میشود.
قدرت با سه شاخص پایایی، هماهنگی درونی و گستره شمول شناخته میشود. چنین قدرتی به ندرت دست به حربه زور و فریب میزند. همبسته دوستی و عشق میشود نه زور و سرکوب. قدرت به شرط پیوند با دوستی و عشق، در دراز مدت فاتح میدان منازعه با رقیبان ستیزهجو خواهد بود.
سیاست را باید توان تولید هماهنگی میان نیروهای گوناگون و ناهمرنگ برای کاهش آلام جمعی فهم کنیم. نه تثبیت حقیقت یا پاک کردن باطلی از صفحه روزگار. در روایت اول سیاست میتواند استعداد گسترش پیدا کند و در روایت دوم، هر روز فقیرتر و ویرانگرتر میشود. در روایت اول قدرت بنیاد زندگی است و در روایت دوم قدرت دشمن زندگی.
***
متن فوق چکیده سخنان اینجانب در نشست علمی «سیاست حقیقت یا حقیقت سیاست» بود که امروز به همت دکتر حمید ملک زاده دبیر جامعه ایرانی پدیدارشناسی انجمن علوم سیاسی ایران برگزار شد.
@javadkashi
----
باید در فهم خود از قدرت تجدید نظر کنیم، تا در سیاست نیرنگ حقیقت گریبانمان را نگیرد. این عبارت نیازمند توضیح است.
تا کنون خیال کردهایم دست و پای وحشی قدرت را باید با ریسمان حقیقت ببندیم تا از توحش آن بکاهیم. اما همیشه کلاه بزرگی سرمان رفته. هرگاه کسی با ریسمان حقیقت به میدان آمد، خود مصداق بارز قدرت بیمهار بود. منتظر فرصتی بود تا رقیبی را از میدان به در کند و خود فرمان کشتی قدرت را به دست گیرد. مدعای حقیقت تنها دستاویزی برای بیرون کردن رقیبی از میدان قدرت بود.
در زمین سیاست جز بذر قدرت و تنازع و رقابت نمیروید. این جمله نباید آن پندار عوامانه را متبادر به ذهن کند که سیاست پدر و مادر ندارد. شر مطلق است و باید دست از آن بشوئیم و در تنهایی حقیقت را جستجو کنیم. لازم است فهم تازهای از قدرت پیدا کنیم.
قدرت با میل و خواست سر و کار دارد. عرصه سیاسی هم قلمرو تعارض میان همین امیال است. مردمان با یکدیگر ائتلاف میکنند و قدرتهای بزرگ میسازند تا در رقابت از رقیب شکست نخورند. دولتها، گروههای سیاسی و احزاب رقیب به همین شکل به وجود میآیند. اما کدام اجتماع انسانی قدرتمندتر است؟ ما خیال میکنیم آنکه توان فریب یا زور سرکوب و از میدان به در کردن دیگری را دارد قدرتمندتر است. اما آنکه تمام توانش فریب و زورگویی است سه مشکل بنیادی دارد: اول عمر کوتاهی دارد. دوم قادر نیست هماهنگی نیروهای داخلی خود را در دراز مدت حفظ کند و سرانجام هر روز لاغرتر میشود به جای آنکه فراختر شود و هر روز نیروهای تازهای به خیمه خود بیاورد. آنکه هر روز بیشتر از زبان زور و نیرنگ صرف استفاده میکند بیقدرت شده است. آنکه قدرتمند است و قدرتمندتر میشود، نیرویی است که عمر طولانیتری دارد، هماهنگی نیروهای خود را هر روز افزونتر میکند و دایره شمولش هر روز بیشتر از پیش میشود.
قدرت با سه شاخص پایایی، هماهنگی درونی و گستره شمول شناخته میشود. چنین قدرتی به ندرت دست به حربه زور و فریب میزند. همبسته دوستی و عشق میشود نه زور و سرکوب. قدرت به شرط پیوند با دوستی و عشق، در دراز مدت فاتح میدان منازعه با رقیبان ستیزهجو خواهد بود.
سیاست را باید توان تولید هماهنگی میان نیروهای گوناگون و ناهمرنگ برای کاهش آلام جمعی فهم کنیم. نه تثبیت حقیقت یا پاک کردن باطلی از صفحه روزگار. در روایت اول سیاست میتواند استعداد گسترش پیدا کند و در روایت دوم، هر روز فقیرتر و ویرانگرتر میشود. در روایت اول قدرت بنیاد زندگی است و در روایت دوم قدرت دشمن زندگی.
***
متن فوق چکیده سخنان اینجانب در نشست علمی «سیاست حقیقت یا حقیقت سیاست» بود که امروز به همت دکتر حمید ملک زاده دبیر جامعه ایرانی پدیدارشناسی انجمن علوم سیاسی ایران برگزار شد.
@javadkashi