او میدانست بندهاش خسته میشود...ساکت میشود...پس ماهی را قرار داد تا در اولین فراز دعای واردۀ آن صدایش کنیم و بگوییم؛ «يَا مَنْ يَمْلِكُ حَوائِجَ السَّائِلِينَ، وَيَعْلَمُ ضَمِيرَ الصَّامِتِينَ» ای آنکه از حال من ساکت خبر داری...
سپس این غم تلنبار شده را که دید با تمام عظمتش آغوش وا کرد و فرمود؛ «أَنَا جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي» من همنشین کسی هستم که با من بنشیند. گویا قصد آن را دارد تا مزهی بهترین رفاقت عالم را به ما بچشاند تا به ماه رمضان که رسیدیم در فراز «یا رفیق من لا رفیق له» گریان شویم و با «زبان صدق» به این حقیقت معترف شویم که رفیق یعنی تو.
و آدمی باید رنگ رفیق خویش را به خود بگیرد و گرنه چه رفاقتی... چه گریهای...
سپس این غم تلنبار شده را که دید با تمام عظمتش آغوش وا کرد و فرمود؛ «أَنَا جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي» من همنشین کسی هستم که با من بنشیند. گویا قصد آن را دارد تا مزهی بهترین رفاقت عالم را به ما بچشاند تا به ماه رمضان که رسیدیم در فراز «یا رفیق من لا رفیق له» گریان شویم و با «زبان صدق» به این حقیقت معترف شویم که رفیق یعنی تو.
و آدمی باید رنگ رفیق خویش را به خود بگیرد و گرنه چه رفاقتی... چه گریهای...