کافه هنر


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Картинки и фото


ادمین، درخواست تبلیغات و فیلم :
@g_rahimimanesh
@cafe_honar_ads : تعرفه تبلیغات
آدرس فیلم های ارائه شده: @List_Adres
🎞️ سفارش و درخواست فیلم پذیرفته می شود.
اینستاگرام : instagram.com/_u/honar7modiran

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Статистика
Фильтр публикаций


درون‌مايه يا حرف اصلي موضوع فیلمنامه  عشق است‌؛ عشقي كه ميان آليسيا و دولين روي می‌دهد. اگر اين عشق اتفاق نمي‌افتاد‌، قطعاً ما با موضوعي طرف بوديم كه در عين داشتن هيجان و وجود ماجرا‌هاي جاسوسي، به اين سطح از جذابيت نمي‌رسيد.
عشق جاري ميان آليسيا و دولين باعث می‌شود ناگهان مأموريت در نظر گرفته‌شده براي آليسيا كه به تور انداختن الكس و ورود به خانه اوست‌، رنگ‌وبويي ديگر به خود گيرد. مخاطب كه تازه می‌خواهد با عشق آليسيا و دولين درگير شود‌، ناگاه دست‌خوش ماجرايي می‌شود كه هر چند در كار جاسوسي بسيار عادي و روزمره است‌، اما در اين‌جا با وجود نهال عشقي كه تازه می‌خواهد برويد‌، به‌شدت تلخ و ناخوشايند می‌شود، و البته همين ناكامي عشق اين دو را برجسته‌تر می‌كند. همين عشق است كه باعث می‌شود انجام وظيفه براي آليسيا و دولين آزاردهنده و حتي منفور شود‌، آن‌قدر كه دولين براي فراموش كردن آليسيا تقاضاي انتقال به اسپانيا را می‌كند، زيرا تحمل ديدن آليسيا را در وضعيت به‌وجود‌آمده كه خود نيز در آن نقش داشته‌، ندارد. در عين حال عشق است كه باعث نجات جان آليسيا از مرگ می‌شود‌، زيرا اگر دولين عاشق نبود‌، هرگز چنين سرسختانه پي‌گير علت نيامدن آليسيا به سر قرار نمي‌شد و حتي چنين خطر نمي‌كرد كه براي سر درآوردن از علت غيبت او پا به خانه الكس‌، يعني مكان پرخطري بگذارد كه احتمال كشته شدنش در آن‌جا كم نيست. و سرانجام اين‌كه رنج اين عشق است كه آليسيا و دولين را تحت تأثير خويش متحول می‌كند. هم دولين از غروري كه به آليسيا و خود او لطمه زده‌، دست می‌كشد و متواضعانه عشقي را به آليسيا ابراز می‌كند كه از همان نگاه نخست گرفتارش شده‌، و هم سموم بي‌بندوباري و سبك‌سري را از وجود آليسيا پاك می‌كند تا او خود را با همه وجود صرف معشوقي كند كه دولين است. پس عشق موتوري است كه هم داستان را به‌خوبي به حركت درمی‌آورد، هم به آن كشش می‌دهد، هم مخاطب را همراه و درگير می‌كند.
در بدنام وظيفه ادا می‌شود‌، آن هم در شرايطي كه آليسيا در خطر مرگ قرار می‌گيرد‌، و اگر نبود عشق دولين به او‌، قطعاً با سم به هلاكت می‌رسيد‌. اما آن‌چه منجي او می‌شود‌، عشق است‌؛ آن هم عشق مأمور كاركشته‌ای كه زير و بم سازمان را می‌شناسد و می‌داند كه چه روابط خشكي بر آن حاكم است و اگر او نجنبد‌، معلوم نيست چه به سر زني خواهد آمد كه زندگي‌اش را در راه اهداف آن‌ها در طبق اخلاص گذاشته است. آن‌چه از اين فیلمنامه به عنوان پيام منتقل می‌شود‌، اين است كه عشق خود نيز يك وظيفه است و بهاي آن اگر از وطن‌پرستي بيشتر نباشد‌، كمتر نيست‌. براي همين است كه دولين براي نجات آليسيا همان‌گونه عمل می‌كند كه آليسيا براي وطن كرده است‌، و اتفاقاً آن‌چه اين فیلمنامه را ارجمند می‌كند‌، عمل دولين در نجات جان آليسياست.
پيامي كه از فیلمنامه برمی‌آيد‌، اين است كه عشق خود نيز وظيفه است‌؛ چه اين وظيفه جمعي باشد، چه فردي. عشق مسئوليت‌آور است و عمل به آن شجاعت و ازخودگذشتگي می‌خواهد‌؛ چه براي وطن باشد، چه براي يك هم‌وطن.
✍ #علی_موذنی
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran


در پایان دولین، الیشا را از عمارتی پر از جاسوسان نازی بیرون می‌آورد شرایط به‌ نحوی پیش می‌رود که کسی نمی‌تواند مقابلش بایستد. قبل‌تر دولین را می‌بینیم که از همان پله‌ها بالا می‌رود و اگر قدم‌های به سمت بالای او را بشمارید، متوجه می‌شوید که او و الیشا قدم‌های بیشتری هنگام پایین آمدن از پله‌ها برمی‌دارند – این یکی از روش‌های هیچکاک برای افزودن به تعلیق بود.
فیلم های بسیاری با نماهایی از تعقیب و گزیر به انتها می رسند. در بدنام رویدادهای گریزناپذیر ١٠ دقیقه آخر چنان پیش می رود که داستان با نمای زیبا و به شکلی توجیه پذیر به پایان می رسد و در آن یکی از نازی ها به سباستین می گوید: ” آلکس، میشه لطفاً بیای داخل؟می خوام باهات صحبت کنم” و الکس داخل می شود در حالی که می داند دیگر هیچوقت زنده بیرون نمی آید.

🔘 هيچكاك در پايان فيلم ما را با دنيايي كه در آن قرارمان داده تنها مي گذارد و بدون نتيجه گيري ما را رها مي كند بدون اينكه از سرنوشتي كه در انتظار آليشيا و دولين است با خبرمان كند و تنها سرنوشتي كه معلوم است سرنوشت غم انگيز سباستين است كه با وجود آنكه نشان داده نمي شود ما مطمئنيم كه سرنوشتي جز مرگ در انتظارش نيست. در حقيقت هيچكاك ما را در كابوسي كه ساخته تنها مي گذارد.

🔘 نحوه‌ی پایان‌بندی فیلم، تأثیری مستقیم بر ماندگاری‌اش در ذهن سینمادوستان دارد. پایان بد به‌اندازه‌ای قدرت دارد که می‌تواند در چشم‌برهم‌ زدنی همه‌ی ارزش‌های فیلم را تحت‌الشعاع قرار بدهد و ارتباط مخاطبان با اثر را به‌کلی مخدوش کند. تمام بدنام یک طرف و ۱۰ دقیقه‌ی آخرش یک طرف دیگر! در بدنام، ۱۰ دقیقه از فیلم باقی مانده است ولی اصلاً نمی‌شود حدس زد که چگونه پایانی خواهد داشت. بدنام از آن دست پایان‌ها دارد که پس از به آخر رسیدن فیلم نیز هم‌چنان با شما می‌مانند و تبدیل به خاطره‌ای خوشایند در حافظه‌ی سینمایی‌تان می‌شوند. شدت تأثیرگذاریِ فرجامین بدنام مدیون ایده‌ای خلاقانه و اجرایی درخشان است؛ هم‌چون ماحصل زحمات ارکستری به‌غایت هماهنگ و بهره‌مند از قدرت رهبریِ هنرمندی بزرگ که صاحب جادو، تجربه و نبوغ است...
✍ #پیمان_عباسی_نیا

🔘 مزیتی که تدوین نسبت به برداشت بلند و وضوح عمیق دارد این است که کارگردان میتواند با ایجاد تغییرات در زاویه ی دیدها که مستلزم تغییر نماهاست، تماشاگر را کاملا در گیر کنش کند. این را میتوان در صحنه ی پایانی فیلم بدنام دید... دولین (کری گرانت) جاسوس نفوذی آلیشا(اینگرید برگمن) را از خانه ی الکس سباستین نازی (کلود رینز) نجات میدهد. الکس سرانجام دریافته است که نامزدش آلیشا در واقع جاسوس است. آلیشا که مسموم شده طبقه ی بالا در اتاقش است. در همان هنگام که الکس با دیگر نازیها جلسه دارد، دولین آلیشا را نجات میدهد. الکس از جلسه بیرون میاید و دولین و آلیشا را میبیند که از پله ها پایین میایند، اما اقدامی نمیکند، زیرا در آن صورت دولین به نازیها خواهد گفت که آلیشا جاسوس است و به این ترتیب الکس دچار دردسر خواهد شد. بنابراین الکس مجبور است اجازه دهد که دولین آلیشا را از خانه خارج کند.
میبینید که کنش این صحنه بسیار ساده است... دولین آلیشا را از پله ها به پایین هدایت میکند و زیر نگاه دیگر نازیها و نیز مادر الکس، او را از در ورودی خانه بیرون میبرد.
پس چرا هیچکاک تصمیم میگیرد برای به تصویر کشیدن این کنش تنها در ٢ دقیقه و ۵ ثانیه (از لحظه‌ ای ای که دولین و آلیشا از در اتاق خواب بیرون میایند تا هنگامی که از در ورودی خانه بیرون می روند) از ۵٧ نمااستفاده کند؟ در طول این کنش، هیچکاک میان پنج موقعیت در صحنه کات های سریع میزند... دولین و آلیشا در قاب (١۵ نما)، الکس به تنهایی در قاب (١٧ نما)، مادر الکس (۵ نما)، دولین، آلیشا، الکس و مادرش، همه با هم در قاب (۵ نما) و نازیها در طبقه ی پایین (٩ نما).
این کات های سریع میان پنج عنصر کنش مند صحنه، علاوه بر آن که باعث میشود تماشاگر بیشترین دسترسی را به رویدادهای صحنه داشته باشد، واکنش هر شخصیت را هم به رویدادهایی که لحظه به لحظه به وقوع میپیوندند به تماشاگر نشان میدهد.
شگفت آنکه این کات های سریع کنش صحنه را سرعت نبخشیده اند، بلکه بر کندی دولین و آلیشا هنگام پایین آمدن از پله ها تاکید کرده اند، کات های سریع همچنین تعلیق صحنه را طولانی تر کرده اند (آیا دولین و آلیشا میتوانند فرار کنند یا خیر؟). گذشته از اینها، دولین و آلیشا عاشق و معشوق هم هستند، اما شغل پنهانی آلیشا آنها را از هم جدا کرده بوده است. اگر بتوانند از خانه ی الکس بگریزند، آزاد خواهند بود تا به وصال یکدیگر برسند. در این صحنه نکات بسیاری مطرح است و هیچکاک استادانه تدوین سریع را به کار میگیرد تا بر حساسیت اوضاع تاکید کند.
✍ #وارن_باکلند
🎬 Notorious | 1946
Join 👉 @honar7modiran


Репост из: فن‌سالاران صنعت داروی کشور
majale fan salaran-17 site.pdf
7.8Мб
نسخه کم‌حجم/
مجله «فن‌سالاران»، شماره ۱۷

🟧تورق نسخه الکترونیکی هفدهمین شماره مجله «فن‌سالاران»، بهمن ۱۴۰۳

نسخه اصلی و باکیفیت همیشه بهتر است و متعاقباً منتشر می‌شود.

🪴فن‌سالاران شماره ۱۸، اسفند ماه ۱۴۰۳ منتشر خواهد شد.


🟧@fansalaran


ازنکات جالب فیلم بدنام کلوزآپ های آن است. با این کلوزآپ‌ها خیلی خوب رو عناصر کلیدیِ داستان تاکید شده بود و قاب‌های قشنگی هم تحویل مخاطب داده.
هیچکاک به تعلیق در داستان محدود نمی‌شه.


🎬 Notorious 1946

Join 👉 @honar7modiran


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
سکانس از فیلم بدنام


🎬 Notorious 1946

Join 👉 @honar7modiran


Репост из: قلمرو نقد
👈گذری بر
بزرگراه گمشده (دیوید لینچ)- ۲

💠نزدیک‌تر به «هست»
عمیق‌تر به «بود»


💠همان‌طور که کلاس درک و لذت فیلم بسیار بالاست، همان‌طور هم به مذاق فن‌های عادی سینما خوش نمی‌آید زیرا دایره شناخت از شخصیت‌ها و روایت، در یک دور تسلسل توسعه می‌یابد، و طبیعی‌است که چنین فیلمی دشوار و دیریاب به ذائقه پرورده و چشمان آموخته نیاز دارد.

💠می‌خواهم بگویم فیلم‌هایی از جنس «بزرگراه گمشده»، برای لذت بسیار عمیق مناسب‌اند ‌و لذت‌بخش‌ترین چیزی را که به تماشاگر می‌دهند، همان فهم جاری است، فهمی که در فیلم هست و حتی نیاز به پیچ و تاب اضافی هم برای درک‌ش نیست، فقط باید دید ...

💠نور تابیده از آن دو چراغ اتومبیل بر جاده و خط غیرممتد و گمگشتگی در یک راه ناتمام و ...

💠آدمی در برابر «وسوسه» تنهاست و این وسوسه در آثار لینچ شکل عینی و جامع «بود» به‌خود می‌گیرد، در لحظه مرگ «لورانت» کسی که چاقو را به دست «فرد» می‌دهد، یا کسی که شلیک می‌کند، همان فردی است که گفته شده مرد اسرارآمیز این داستان است! خب که چی!؟ مرد اسرارآمیز دیگر چه صیغه‌ای‌است!؟ او همان تجلی شیطان و وسوسه درونی بشر است، که خودش گفت «بدون دعوت» نمی‌آید، و خانه‌نشین‌ات نمی‌شود و قس علی هذا...، ساده است، نه!؟
آدم کشتن، حتی اگر طرف در راس یک جریان مافیایی فیلم‌های مستهجن باشد، امری شیطانی است. شما شک دارید!؟

💠می‌بینید!؟ وقتی فیلمی چنین فاخر را تحلیل می‌کنید و آن را از هاله سحرآمیزش خارج می‌کنید و به فراخنای ذهن، جامه و واژه بر تن می‌کنید، شبیه به موعظه می‌شود!

💠به نظر من، لینچ به مرموزانه‌ترین شکل ممکن ما را در برابر اسرار قرار می‌دهد، و خیلی به کشف «هست» و «بود» نزدیک می‌شود، برای همین وقتی «مالهالند درایو» را می‌سازد، به‌طور رسمی فیلمسازی در این سطح عالی را کنار می‌گذارد. خب وقتی داری از کل بنیادها رفع ابهام می‌کنی و اسرار را باز‌می‌خوانی، دیگر چه چیزی برای کار بعدی تو باقی می‌ماند!؟

💠در همین حد اشاره و عبور، می‌توان دو اثر متاخر او را شاهکارهای بی‌بدیل سینما و نزدیک‌ترین تعریف به چیزی که انتظارش را داریم، قلمداد کرد و تمام.
راستش این‌بار که دوباره فیلم را دیدم بسیار شگفت‌زده‌تر شدم، قرابت‌هایی یافته‌ام که سخت است بیان‌اش، و حداقل این‌که بیشتر دانستن و بیشتر باز کردن‌اش را به صلاح نمی‌دانم، بی ابهام و بی‌ایهام. شاید هنوز آدمی به بلوغ نرسیده است!

Lost Highway ۱۹۹۷
✍ #رضا_درستکار
@r_dorost
@r_dorost


#پشت_صحنه از فیلم بدنام


🎬 Notorious 1946

Join 👉 @honar7modiran


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
💠نگاهی به «بزرگراه گمشده» به سفارش کانال «کافه‌ هنر» - ۱

💠شاهکار

💠شاهکار لینچ به مرموزانه‌ترین شکل ممکن ما را در برابر اسرار قرار می‌دهد، و خیلی به کشف «هست» و «بود» نزدیک می‌شود، برای همین وقتی در گام بعدی شاهکار تمام عیارش «مالهالند درایو» را می‌سازد، به‌طور رسمی فیلمسازی در این سطح عالی را کنار می‌گذارد. خب وقتی داری از کل بنیادها رفع ابهام می‌کنی و اسرار را باز‌می‌خوانی، دیگر چه چیزی برای کار بعدی تو باقی می‌ماند!؟

تکمیلی 👇👇👇
👉@r_dorost
👉 @honar7modiran


كار مسموم كردن تدريجي آليشيا با ريختن سم در نوشيدني آلیشیا توسط مادر الكس به تدريج آغاز مي شود اما خود اليشيا فكر مي كند كه در اثر زياده روي در مصرف شراب است كه گيج و كسل شده است تا اينكه متوجه مي شود كه بزودي دولين هم به ماموريت خارجي خواهد رفت و اينجاست كه مي فهمد كه ديگر كارش با دولين تمام است.
در يك سكانس زيباي ديگر دولين را مي بينيم كه روي نيمكت پارك منتظر ملاقات و گرفتن گزارش از آليشياست تا اينكه آليشيا با حالتي سست و بيحال سر مي رسد و از تاخير خود عذر خواهي مي كند اما تا اينجا هم لج و لجبازي دو طرف ادامه دارد و غرور هر دو مانع بروز احساسات قلبي مي شود:
- دولين : چيه ... مثل اينكه سرحال نيستي..
- آليشيا: خب ... يك كمي...
- دولين: ببينم مريضي ؟
- آليشيا: نه ...... خمارم !
- دولين: آفرين ... دوباره رفتي سراغ بطري.. 

آليشيا آخرين يادگاري را كه دستمالي از دوران آشنايي اوليه اش با دولين بوده به او بر مي گرداند و خداحافظي مي كند تا به خانه شوهرش برگردد اما دولين كه اين رفتار آليشيا را عجيب مي بيند به او خيره مي ماند.
دانشمندی که از اعضای حلقه نزدیکان سباستین است با مشاهده حال ناخوش آلیشیا به آلیشیا پیشنهاد می‌کند برای تعطیلات به کوهستان‌های اروپا که محل کار اوست بیاید و ناخواسته محل نگهداری اورانیوم را لو می‌دهد،آلیسیا متوجه می‌شود که سنگ اورانیوم از کدام معدن استخراج می‌شود.
وقتی سباستین و مادرش ناگهان دانشمند را از خوردن قهوهٔ آلیشیا بازمی‌دارند، الكس و مادرش رو به دانشمند: نه. نه . ... اون چاي آليشياست... و متوجه می‌شود چه چیزی باعث بیماری‌اش شده و به دسیسهٔ آن‌ها  برای خلاص شدن از شر او پی می‌برد.
با اين حركت الكس و مادرش - آليشيا پي به عالت بيماري خود مي برد و مات و مبهوت به الكس و مادرش و سپس فنجان چاي خيره مي شود و از فكر اينكه اين دو باعث مسموميت او شده اند جا مي خورد اما چيزي نمي گويد. مي خواهد از اتاق بيرون رود اما در ميانه راه از هوش مي رود.....او از هوش می‌رود و به اتاقش برده می‌شود. تلفن اتاق را برداشته‌اند و او ضعیف‌تر از آن است که بتواند از اتاق فرار کند.

🔘 فیلم بدنام و همچنین فیلم روانی، دو فیلمی هستند که طی آن سیمای مادر به وحشتناک ترین شکل موجود ترسیم شده‌است.
از لحاظ فنی نیز حرکت دوربین و ترکیب‌بندی کادر در بدنام کراراً تم های اصلی فیلم( پنهان کاری، بدگمانی و خیانت) را تقویت می‌کند.
در میان نمونه‌های بی‌شماری از ذوق هنری بصری و قابل ذکر فیلم، نماهای نقطه نظر نامتعادل آلیشیا است که انعکاسی از اثرات مستی در ابتدای فیلم و حالت اغمای ناشی از مسموم شدن وی در انتهای فیلم است، نماهای درشت از کلیدها، بطری های شراب، فنجان های قهوه و شمعدان ها که جملگی به عنوان ابزارهای تخلف در فیلم عمل کرده و تعرض پنهانی را در سطوح مختلف کشف می‌کنند.
شیوه فیلمبرداری از دولین درحالی که پشت به دوربین کرده به منظور انکار تقرب تماشاگر به وی و نهایتاً مشهورترین نمایی که حضور کلیدها در دست آلیشیا در مجلس مهمانی را با حرکت دوربین از بالا و از نمای دور به نمای خیلی درشت از کلیدها موکد می‌سازد. هیچکاک با یک شیوه نبوغ آمیز و ابتکاری فرم بدنام را به محتوای آن متصل نموده است.

🔘 دریکی از غریب‌ترین سکانس‌های عاشقانه تاریخ سینما، روی نیمکت پارکی که محل آخرین ملاقات مخفیانه مأمور امنیتی با طعمه زیبایش است، زن آرام‌آرام در نومیدی فرو می‌غلتد و سرنوشت تباه‌شده خود را پذیرا می‌شود. آن‌قدر ناامید که وقتی مرد از او می‌پرسد کجا می‌روی؟ می‌گوید: «خانه». خانه همان قلعه‌ای است که سباستین، شوهر متمول همراه مادرش در حال مسموم کردن تدریجی او هستند. خانه، همان مقبره اوست.
«بدنام» این‌چنین از دل داستان سیاه و کثیف و حسد آمیز خود، به یک عاشقانه گرم بدل می‌شود. بهترین دوتاییِ تاریخ سینما. حتی بهتر از بوگارت- باکال در «داشتن و نداشتن» یا استنویک و هنری فاندا در «لیدی ایو» و یا پل نیومن و پایپر لوری در «بیلیاردباز». به حافظه‌تان فشار بیاورید. به همان تم «زن با مرد آشنا می‌شود» فکر کنید. یک رابطه احساسی و بالغ، نمی‌تواند کالبدی بهتر از این زوج جاودان تاریخ سینما برای تجلی خود پیدا کند. مفهوم عشق در «بدنام»، با تعهد، وظیفه‌شناسی، ناامیدی و خودویرانگری گره خورده است؛ و خب، این همان تعریف واقعی این کلمه جادویی است.
✍ #آرش_خوشخو
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
سکانس از فیلم بدنام

🎬 Notorious 1946

Join 👉 @honar7modiran


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
«آلفرد هیچکاک» از پیش‌بینی بمب اتم و مک‌گافینِ نامتعارف در فیلم «بدنام» می‌گوید.

زمانی که هنوز بمب اتم در هیروشیما انداخته نشده بود و درک عمومی نسبت به ماهیت اورانیوم و بمب اتم وجود نداشت. استاد تعلیق سینما، در پیش‌تولید فیلم بدنام به سراغ یک مک‌گافین نامتعارف و ناشناخته رفته بود.

🎬 Notorious 1946

Join 👉 @honar7modiran


 
در صحنه ای قبل از اينكه آليشيا متوجه جريان مسموميت خود شود زاويه دوربين هيچكاك تصوير چهره او را از  پشت فنجان حاوي سم به زيبايي تمام نشان مي دهد و تماشاگر اثر سم را در چهره او به خوبي مي بيند.


🎬 Notorious 1946

Join 👉 @honar7modiran


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#زیبایی_شناسی طراحی صحنه در فیلم بدنام

🔊ویدئو حاوی توضیحات شنیداری می باشد.

@Shortcuts_7


Join 👉 @honar7modiran


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#Gif

❗️آلفرد هیچکاک و بن هچت از دکتر رابرت میلیکان که برنده جایزه نوبل بود، سوال کرده بودند که چطور می شود یک بمب اتم ساخت! اما میلیکان از پاسخ دادن به آنها خودداری کرد اما ظاهرا به آنها گفته بود که باید مقداری اورانیوم را داخل یک بطری شراب بریزند!

🎬 Notorious | 1946

Join 👉 @honar7modiran


شاید فیلم سرگیجه به لحاظ انتقال احساس بهترین فیلم کارنامه‌ی آلفرد هیچکاک باشد اما به لحاظ هنری و ارزش‌های سینمایی فیلم بدنام، اثر کامل‌تری است.
قطعا پس از تماشای فیلم سرگیجه احساس منقلب شده‌ای داریم و چند قطره‌ اشکی هم برای خودمان و البته شخصیت‌ها ریخته‌ایم اما درک عمیق قربانی شدن عشق میان دو شخصیت اصلی فیلم بدنام، در میانه‌ی یک جنگ خانمان‌سوز، آن هم در شرایطی که خودمان محال است آن شرایط را تجربه کنیم، دقیقا همان کاری است که فقط سینما می‌تواند برای آدمی انجام دهد.

بسیاری فیلم بدنام را بهترین فیلم آلفرد هیچکاک می‌دانند، حتی در جایگاهی بالاتر از فیلم سرگیجه. دلیل دیگر این امر در رسیدن به کمال مطلق در همه‌ی اجزای فیلم بازمی‌گردد؛ کارگردانی آلفرد هیچکاک در اوج است و شیمی بازیگرانش هم به درستی کار می‌کند. بدون شک هم اینگرید برگمن و هم کری گرانت بهترین هنرنمایی خود را در این فیلم به نمایش گذاشته‌اند. فیلم‌نامه‌ی بن هکت یکی از بهترین کارهای او است و هیچکاک هم موفق شده به خوبی لحن عاشقانه‌ی اثر را در دل یک درام جاسوسی حفظ کند.
اتفاقا ویژگی معرکه‌ی فیلم هم همین است که فیلم بدنام مانند هر هنر والای دیگری دغدغه‌ی اصلی‌اش، خود انسان و مصائب او است، نه دنیای پست سیاست و دغل‌کاری آدم‌های آن؛ بلکه برعکس اگر دغل‌کاری هم وجود دارد، تأثیر آن بر وجود آدمی است که مورد کنکاش فیلم‌ساز قرار می‌گیرد. در واقع فیلم‌ساز از جهان پست سیاست شروع می‌کند، از آن می‌گذرد و به بررسی سیستمی می‌پردازد که آدمی را در منگنه قرار داده و سپس از آن هم می‌گذرد و در نهایت به عمق وجود آدمی می‌رسد. از این منظر نه تنها هیچ‌کدام از فیلم‌های آلفرد هیچکاک بلکه اساسا کمتر فیلمی چنین بی نقص ساخته شده است.
بدنام یک نوآر جاسوسی است. برخوردار از داستانی که انگار شخصیت‌های آن در یک هزار توی بی‌سرانجام که نه راه پس دارد و نه راه پیش، ‌گرفتار شده‌اند. آنچه که در این وسط قربانی این محیط یخ‌زده و وهم‌آلود می‌شود عشق زن و مردی به یکدیگر است که مسأله‌ای ملی و حتی جهانی به آن پیوند خورده است. چه خوب که آلفرد هیچکاک و تیم سازنده‌ی فیلم به خوبی می‌دانند ارزش حفظ این عشق از همه‌ی سیاست ‌ورزی سیاست‌پیشگان میان مایه بیشتر است. فیلم قایق نجات را به یاد بیاورید؛ حال متوجه خواهید شد که آلفرد هیچکاک با چنین پرداختی چگونه جهان معترض آن فیلم را کامل می‌کند. آلفرد هیچکاک درست در میانه‌ی جنگ جهانی دوم فیلمی با محوریت این جنگ و نفوذ جاسوس‌های‌ آلمانی ساخته است؛ چنین موضوعی ممکن بود فیلم را به ورطه‌ی شعار زدگی و سستی بغلتاند. اما فیلم‌ساز بزرگی مانند هیچکاک نیک می‌داند که در دل هر داستانی اول از همه این آدم‌ها هستند که ارزش دارند و باید به آن‌ها پرداخت. همین‌جا است که فرصت هنرنمایی برای دو بازیگر فیلم فراهم می‌شود.
کری گرانت و اینگرید برگمن آنچنان نگاه را به سمت خود برمی‌گردانند و دشواری عشق و انجام وظیفه را به تصویر می‌کشند که مخاطب به خوبی آن‌ها را درک می‌کند و برایشان دل می‌سوزاند و نگران سرنوشت آن‌ها می‌شود؛ به ویژه اینگرید برگمن که نه تنها بهترین بازی کارنامه‌ی خود، بلکه بهترین بازی یک بازیگر در کل فیلم‌های آلفرد هیچکاک را به اجرا گذاشته است. حضور او انتهای هنر بازیگری است و قطعا جایی در کنار بهترین نقش‌آفرینی‌های تاریخ سینما خواهد داشت. چنین نقش‌آفرینی‌هایی است که فیلم بدنام را به چنین جایگاهی، به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما می‌رساند.
🎬 Notorious | 1946
Join 👉 @honar7modiran


آلفرد هیچکاک به دلیل استفاده از اورانیوم در فیلم "Notorious" به مدت ٣ ماه توسط پلیس FBI تحت نظر بود.
یک سال پیش از بمباران هیروشیما و در زمانی که کمتر کسی از امکان وجود پدیده‌ای به نام بمب اتم خبر داشت، «آلفرد هیچکاک» به همراه فیلمنامه‌نویسش به دیدار یکی از دانشمندان موسسه کل‌تک رفته و از او درباره اورانیوم می‌پرسد.
اورانیوم به عنوان مک گافین نه تنها رضایت «دیوید سلزنیک» تهیه‌کننده فیلم - که درکی از اهمیت آن نداشت - را کسب نکرد بلکه باعث شد اف‌بی‌آی فعالیت‌های هیچکاک را زیر نظر بگیرد.
🎬 Notorious 1946

Join 👉 @honar7modiran


📻 #درسگفتارهای_سینما

🎙نقد و تحلیل  فیلم « بدنام »
     و بررسی عوامل دوبله فیلم
    #علی_باقرلی

Join 👉 @honar7modiran


همراه با #علی_باقرلی
کارشناس و پژوهشگر سینما و دوبله


اگر نگاهي دقيق بيفكنيم به آغاز و فرجام زنان در بعضي فيلم‌هاي هيچكاك متوجه شاخص مهمي از زندگي زنان مي‌شويم كه ناشي از گونه‌اي گذر از شكل سنتي به سمت مدرن است. گذشتن از هنجارهاي مرسومي كه وابستگي بيش از حد به خانه و كاشانه و دور نشدن از محيط خانواده و همچنين تابع بودن بي‌قيد و شرط از والدين و در حالت كلي «بزرگ‌ترها» بخشي از آن محسوب مي‌شود.
بر خلاف زندگی مدرن در دنياي سنتي، زنان براي مدت محدودي از خانه به همراه يكي از بزرگ‌ترها بيرون مي‌آيند و سپس در مدتي مشخص و قراري معلوم راهي خانه مي‌شوند و در يك جمله زمان خروج و مبدأ ومقصد تحرك معلوم است.
هيچكاك اين تغيير زندگي زنان را به شيوه‌هاي بسيار جذاب در سرتاسر داستان فيلم‌هايش پي‌مي‌گيرد و اتفاقاتي كه كاراكترهاي زن يا حتي مخاطبان را تحت تاثير قرار مي‌دهد بر اثر همين آسيب زندگي مدرن روي مي‌دهند. زنان در اين فيلم‌ها با رفتارهايي كه تاحدودي حكايت از خامي و كودكانه بودن مي‌دهد سفري آغاز مي‌كنند كه ريسك بالايي دارد و بدون توجه به سرانجام كارها طرح همراهي عشق و دوستي مي‌ريزند كه سرانجام بيشترشان مرگ حتمي يا اتفاقات ناگوار است.
در خرابكار، دختري كه راهي يك سفر مي‌شود تا دايي نابينايش را ببيند بعد از برخورد با مرد ناشناسي كه به خاطر جرمي كه مرتكب نشده است تحت تعقيب پليس است با او آشنا مي‌شود و از سر دل صاف و سادگي‌اش با او سفر و تحركي ديگر را تجربه مي‌كند و با حوادثي همراه مي‌شود كه...
در رواني هم داستان با تحرك يك زن شروع و با سفر به مناطقي دور پايان مي‌پذيرد وسرانجامش مرگ فجيع اوست.
شايد از ميان اين فيلم‌ها و در رابطه با همين شاخص زندگي زنان مدرن است كه بايد به فيلم «بدنام» توجه ويژه داشت؛ فيلمي كه به قول «فرانسوا تروفو» هيچكاكي‌ترين كار استاد است. سوژه با سفر و سرسپردن به مردهاي سوءاستفاده‌گر و منفعت‌طلب روبه‌رويي با بدترين و پردردسرترين ابژه شروع مي‌شود كه همان جاسوسي و راز اورانيوم است پس چگونه هيچكاكي‌ترين زن نباشد؟
هيچكاك در گفت‌وگو با تروفو: داستان بدنام مبارزه قديمي بين عشق و وظيفه است. شغل كاري گرانت در وضعيت مسخره‌اي ايجاب مي‌كند كه برگمن را به عشق كلود رينز بيندازد و در نتيجه بديهي است كه او در تمام ماجرا دلخور و بداخم باشد.
اكنون نوبت آن است كه دوباره به نظر پرمعناي تروفو برگرديم كه معتقد است «بدنام» هيچكاكي‌ترين فيلم استاد است؛ همه ما با اين حقيقت آشنا هستيم كه هيچكاك در تاريخ سينما بيشتر به مساله دلهره و همچنين تعليق، شهرت فراوان دارد و حتي مي‌توان همين دو مورد (دلهره و تعليق) را شاخص كار هيچكاك به حساب بياوريم. براساس همين منطق مي‌توانيم گفت «بدنام» تقريبا از فيلم‌هاي رده اول هيچكاك است. به سبب حساسيت مساله كشف ممكن راز هسته‌اي آلماني‌ها، بخش‌هاي داستان و روايت را با تعليق‌هاي جذاب و عجيب به هم پيوند مي‌دهد؛ تعليق‌هايي كه همراه با عنصر اصلي‌اش (انتظار) دلهره را همچنان با خود همراه مي‌آورند. دلهره‌هاي ديگري هم وجود دارند كه همه حول همين موضوع كشف راز هسته‌اي كشور آلمان توسط امريكايي‌ها مي‌چرخد و آن هم موجوديت كوچك اما بزرگ كليد در سردخانه‌اي است كه جايگاه پنهان كردن اورانيوم است. شيوه دستيابي به اين كليد در فيلم با دلهره و تعليق بي‌نهايت ظريف و فني نمايش داده شده است چون قفل باز شدن راز مهم با همين كليد باز مي‌شود و هيچكاك متناسب با اين موضوع مهم و دلهره‌آور، نمايشي فوق‌العاده ارايه داده است. هنگامي كه كلود رينز در اتاق خودش است و برگمن از روي سايه شوهرش كه بر ديوار مي‌افتد مي‌فهمد او مشغول لباس پوشيدن است و كم‌كم همراه با چشم بيننده و دوربين زوم مي‌كند به كليدي كه روي ميز است و تنظيم دوربين و نماهاي تصوير سوژه باتوجه به بيشتر شدن دلهره و حساس‌تر شدن دستيابي به كليد به بهترين نحو انجام مي‌گيرد. زن سايه را نگاه مي‌كند و از روي حركت سايه‌اي كه انگار به جاي شخص حقيقي با ما در ارتباط است در اتاق مي‌فهمد كه مرد فعلا بيرون نمي‌آيد و سايه‌اش دورتر و كوچك‌تر مي‌شود و متناسب با اندازه اين سايه، نمايش زن در قالب نماي متوسط است و نور تند هم مستقيما روبه‌رويش مي‌تابد تا حركت چشم‌هايش ميزان نگراني و دلهره‌اش را نمايش دهد و زن در فرصتي شروع به در‌آوردن كليد مي‌كند و با نزديك‌تر شدن و بزرگ‌تر شدن سايه كه وجود ما و حتي زن را بيشتر به ترس مي‌اندازد نماي سوژه هم بزرگ‌تر و تبديل به نماي نزديك (كلوزآپ) مي‌شود تا ترس و اضطراب هم بيشتر نشان داده شود. زن سرانجام موفق مي‌شود كليد را به دست آورد و سپس با نمايش ترفندي دلهره‌آور ديگر در لحظه‌اي كه شوهرش به‌طرف او مي‌آيد نمي‌گذارد شوهرش كليد را در دستان او ببيند و سرانجام دلهره پايان مي‌پذيرد.
✍ #کامل_حسینی
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran


كلید در فیلم بدنام یك عنصر اساسی است چون كلید سرداب شراب رهگشای راز خانه الكس است و اهمیت كلید سرداب در فیلمبرداری هیچكاك تاكید می شود.

بعد از پايان فيلمبرداري بدنام اينگريد برگمن كليد معروف UNICA را پنهان و عمدا براي يادگاري نزد خود نگه مي دارد تا اينكه ٣۴ سال بعد در سال ١٩٨٠ درست چند ماه قبل از مرگ هيچكاك در مهماني كه تمام دوستان و بازيگران قديمي هيچكاك جمع شده بودند آنرا به عنوان يك هديه مخصوص به هيچكاك هديه مي كند كه باعث شادي و گريه هيچكاك مي شود.
🎬 Notorious | 1946

Join 👉 @honar7modiran

Показано 20 последних публикаций.