「 𝐇𝐀𝐘𝐊𝐀 」


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Цитаты


-مثلِ نفس شدی برام، کشیدنت الزامیه...!
•P1:
https://t.me/c/1657314657/7712

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Цитаты
Статистика
Фильтр публикаций


_همین الان بین پاهام نباشی عکسای لختتو زیرم واسه حاجی میفرستم
بغض کرده نفسی کشیدم
_مست بودم عوضی..
باکشیده شدن بازوم جیغ خفه ای کشیدم و رو بدن لختش افتادم
با کشیدنم پایین درست رو آلت سیخ شدش نشستم واینبار با صدای بلندی زدم زیر گریه
_از دیشب درد دارم فرتاش تحمل ندار...آییییی جر خوردم..
انتقام جویانه و با حال خوبی دستی به سینه هام کشید
_کاش حاجی اینجا بود میدید دخترش برام لنگاشو بالا داده..
https://t.me/+nKJWiUf4vI4xNjRk
محدودیت سنی🔥🔞


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
اگه پدر و مادر هستی حتمااااا این کلیپ رو تا آخر ببین👌🏻👆🏻

بچه های این دوره و زمونه با قدیم خیلی فرق دارن😟
برای اینکه ارتباط خوبی با فرزندت داشته باشی حتما بزن روی لینک زیر و با مشاور متخصص،تلفنی در ارتباط باش👇👇👇


https://hamkadeh.com/landings/RPk5B
https://hamkadeh.com/landings/RPk5B
https://hamkadeh.com/landings/RPk5B


خودش را با لذت بین پای دخترک کوبید و بدون توجه به گریه هایش دم گوشش زمزمه کرد.
_چقد تنگی توله... چطوری بعد تن فروشی اینطوری تنگ موندی؟
وقتی خودش را بیرون کشید، نگاهش با تعجب به خون روی تخت خورد.متعجب نگاهش کرد.
- من گفته بودم دخترم! گفتم اولین بارمه آقا..
لبش را گزید.
کوروش چشم بست.
- دختر خیلی خوب بودی باورم نشد! عقد خودم شو... خیلی بدن خوبی داری نمیتونم ولت کنم.
https://t.me/+cSLK3hU35co3YWJk
https://t.me/+cSLK3hU35co3YWJk


­✨
#سیاست_رفتاری

ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺳت ﻧﻤﯽ آﯾﺪ؛ ﺑﻠﮑﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ
ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ، ﻣﺤﺒﺖ، ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺩﺭﮎ ﺩﻭ ﺟﺎﻧﺒﻪ ﺩﺍﺭﺩ
پس ﺭﻭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﻣﻨﺶ ﺧﻮﺩ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﯿﺪ



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
Taaj Shop USA
⛔️دیدی دلار ریزشی شد ؟؟؟؟
❓میدونی حراج های بلک فرایدی هست ؟؟؟

🛍پس زمان از دست نده ❌

✅ الان بهترین فرصت هست که واسطه هارو بذاری کنار با کمترین قیمت و کمترین زمان در حراج بلک فرایدی مستقیم از آمریکا خرید کنی

🦋 اصل بخر
💎 با قیمت مناسب بخر

🌟 در مجموعه تاج شاپ مطمئن خرید کن 👌

👑با ۷ سال سابقه کار
👇👇👇👇
https://t.me/taaj_shopp
https://t.me/taaj_shopp


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
❌این فیلم بر اساس داستان واقعی ساخته شده است 🧨 ⛔️❗️

✔️@nikmehr_company1

✔️https://t.me/Sanaat_Bazargani_Nikmehr

❌ با ما همراه باشید❗️


Репост из: دختـــHamsaroonehــرونه
­✨
#همسرانه

#ﺑﺎﻭﺭﺵ_ﮐﻦ

ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺩﻝ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺷﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭﺷﺎﻥ ﮐﻨﺪ .ﺍﺻﻼ‌ ﺧﻮﺷﺸﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﻭﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻫﺎﯾﺸﺎﻥ(ﻣﺜﻼ‌ ﺩﺭ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻭﺭﻓﺎﻩ ﻭ...)ﺷﮏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻭﻣﻬﺎﺭﺕ ﻭﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﻭ ﭘﺸﺘﮑﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﯾﺪ.اﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﺎ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ.
مردان جذب زنانی می شوند که آنها را باور دارند.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
❌ از این مدل پرده ها نخر ...
         چون عاشقشون میشی 🤩

خرید پرده آماده با ۲۹۹ تومان !!!
🔻 تخفیف ویژه فقط تا جمعه 🔻

راهنمایی و مشاوره تخصصی ست کردن رنگ ها با تم خونتون 👌
https://t.me/pardee_azin
https://t.me/pardee_azin

📍 خرید حضوری و آنلاین H۲۸


vK فوری/ پس از اقدامات رسایی علیه ظریف، کانال حامیان پزشکیان دو میلیون نفری شد!

👇لینک عضویت👇
https://t.me/+ES2dMDLJjj81Mzk0


Репост из: همسر بهشتی...!
­✨
#سیاست_رفتاری

ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺳت ﻧﻤﯽ آﯾﺪ؛ ﺑﻠﮑﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ
ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ، ﻣﺤﺒﺖ، ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺩﺭﮎ ﺩﻭ ﺟﺎﻧﺒﻪ ﺩﺍﺭﺩ
پس ﺭﻭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﻣﻨﺶ ﺧﻮﺩ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﯿﺪ



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌




Репост из: Snapptrip | اسنپ‌تریپ
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🍁۵۰۰ هزارتومان تخفیف انواع خدمات سفر فقط در کانال اسنپ‌تریپ👇🏻

📆 در هفته پر تخفیف سفر، با بهترین قیمت و تخفیف‌های ویژه برنامه سفرت رو بچین!
🔰کافیه عضو کانال اسنپ‌تریپ باشی تا از تخفیف‌ها جانمونی!

🛑 هر کد فقط برای یک نفر
⏰هر شب ساعت ۸ در کانال اسنپ‌تریپ
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@snapptrip
@snapptrip
@snapptrip


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
👙لباس زیر خاص رو باید از جای خاص خرید

🅾 انواع کاستوم‌،خدمتکاری و‌ پرستاری و...
🧚‍♀ بادی نگین دار و ساده
🏊‍♀ بیکینی و مایو
🩲 شورت و سوتین 👙
با قیمت باور نکردنی فقط در فروشگاه جزره آدا
👇👇
https://t.me/+UBTN47aKGTJmZDA0
https://t.me/+UBTN47aKGTJmZDA0

🖤 بلک فرایدی آدا شروع شد 🖤


Репост из: منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق
- از من نمی‌ترسی؟
- چرا باید بترسم؟
- نشنیدی میگن من به یه دختره تجاوز کردم؟ به دختر عمم!
آترا قدمی به عقب برداشت و تای ابرو بالا انداخت.
- باید باور کنم؟
سپهر قدمی به جلو برداشت.
- دختر خوبی باشی نه تنها باور می‌کنی بلکه مثل همه فرار می‌کنی ازم.
https://t.me/+A4TLqeNA_Mc1NzI0
https://t.me/+A4TLqeNA_Mc1NzI0

-من خرم؟ یه مرد سی ساله رو به اجبار زن بدن؟ اونم مردی که مستقله.

سپهر بدون توجه به حالات صورت من، پلک روی هم گذاشت.
-اره میدن.
-چرا؟
پرسیدم و این بار نوبت او بود که تای ابرو بالا بیندازد.
-قرار شد نپرسی چراشو، من نمی‌تونم همه چیو الان بهت بگم.

مکثی کرد و در برابر چشمان خیره‌ی من افزود:
-تو این مسیر تو باید کنارم باشی آترا! یعنی مجبوری که باشی...وگرنه قید همه چیو باید بزنی، به خصوص رفتن!

کف دستانش را به میز چسباند.
-مدت زیادی از جدایی من نمی گذره‌. کسایی که برام اسم خانواده رو یدک می‌کشن روم خیلی زومن!

لبخند زد و تن من لرزید! مردی رو به روم نشسته بود که پدرش متجاوز صداش می‌زد.
-به عنوان یه پارتنر، باید پیشم باشی آترا.

سکوت کردم، اما همراه با درنگی پرسیدم:
-تصنعی؟

این بار نوبت خنده‌ی اون بود، مرموزانه تای ابرو بالا انداخت.
-نه آترا تو واقعی زنم می‌شی!


https://t.me/+A4TLqeNA_Mc1NzI0
https://t.me/+A4TLqeNA_Mc1NzI0
اون یه روانشناس روانی بود!
قرار بود کارآموزش باشم تا بتونم رویامو پر و بال بدم.
زیبا و جذاب بود. اون قدر که هر دختری رو شیفته‌ی خودش می‌کرد.
اما بخش سیاه زندگیش من و شیفته‌ی خودش کرد.
پا گذاشتنم به اون بیمارستان اعصاب و روان دلیل ورودم به زندگی اون مرد شد.
زندگی‌ای که مثل یک اتاق فرار بود.
اتاق فراری که شاید کشف کردن راز هاش می تونست من و به آرزوم برسونه❌️🔥
https://t.me/+A4TLqeNA_Mc1NzI0
عاشقانه‌ای دلچسب🫀💥
#فاخته‌ها_در_آسمان_می‌گریند. 🕊🩵


Репост из: منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق
- با این لباس و آرایش خودت رو انداختی بغل اون مرتیکه وسط مهمونی کاری تانگو می‌رقصی بهار؟ وسط مهمونی کاری؟

از لحظه‌ای که او را در این لباس مشکی با آن چاک بلندش دید، اخم‌هایش باز نشده بود.
می‌رفت و می‌آمد و گیر می‌داد.

بهار جرعه‌ای از آب یخ درون دستش نوشیده و سربالا جواب داد:

- وقتی توی مهمونی کاری آهنگ پخش می‌شه، به من چه! مگه من رفتم پیشنهاد رقص دادم؟

آراز دندان روی هم ساییده و زیر گوش بهار غرید:

- می‌تونستی دو دقیقه بشینی سر جات و پیشنهاد اون مرتیکه رو رد کنی! خیر سرم رئیس این هولدینگم، ولی توی این مهمونی مهم باید همش مواظب تو باشم.

بهار به تنگ آمده از امر و نهی مرد، پوفی کشیده و پالتویش را به تن کشید تا به حیاط برود.

- من می‌‌رم حیاط که جنابعالی بتونی به مهمونی کاریت برسی!

قدمی دور نشده بود که دست آراز دور کمرش حلقه شده و او را به خود چسباند.

- همه دارن نگاهمون می‌کنن بهار. زشته...

دلش می‌خواست دستش را پس زده و فحشش دهد تا دستور دادن را کنار بگذارد اما قبل از زبان باز کردنش، صدای مرد دیگری آمد که پیشنهاد رقص می‌داد.

خوشحال از پیدا کردن راه فراری خواست با مرد همراه شود که فشار دست آراز روی پهلویش شدت گرفت.

- خانم قول رقص رو به من دادن.

با حرف آراز چشم‌هایش گرد شده و مبهوت به رئیسی نگاه می‌کرد که پیش چشم صدها نفر از کارکنانش، می‌خواست برقصد!

آرام در حالی که هنوز اخم‌هایش پابرجا بود، تکان می‌خورد و چشم از بهاری که حالا نیشش تا بناگوشش باز بود، برنمی‌داشت.

- بله... باید هم بخندی. آبرو حیثیت من هم که برات حکم پشم رو داره بدتر از خودم!

بهار نامحسوس دستش را که روی شانه‌ی آراز بود حرکت داده و مشغول نوازش گردنش شد.

- چرا فکر می‌کنی اگر کسی به دخترداییت توی مهمونی کاری پیشنهاد رقص بده، آبروت می‌ره؟ بالاخره من یه دختر جوونم‌... طبیعیه که...

آراز با حرص نیم قدم فاصله‌شان را پر کرده و حال دیگر کامل جثه‌ی ریزه‌میزه‌اش را در آغوش داشت.

- چون توی شرکت، تو رو نامزدم معرفی کردم! حالا فهمیدی چرا طاقت نمیارم نگاهت کنن؟

https://t.me/+hIKhCRCgYrowYjY0
https://t.me/+hIKhCRCgYrowYjY0
https://t.me/+hIKhCRCgYrowYjY0

دختر خاندان بخشنده یتیم میشه!
دختری که از غم از دست دادن پدرش از این رو به اون رو میشه و دیگه شیطنت نمیکنه...
تا اینکه یه روز، مردی پا اون عمارت درندشت میذاره که نفس همه رو میبره...!
آراز علیزاده مرد خشنی که در نگاه اول چشمش فقط یک چیز رو میبینه اونم دخترک شکسته‌‌ی ظریفی که داییش قبل از مرگش سر پرستیش رو به اون سپرد...
آراز سی و یک ساله‌ی سخت‌گیر که از هیچ اشتباهی نمی‌گذره، دل میبنده به دختر عمه‌ی هجده‌ ساله‌ی پر دردسرش که براش ممنوعه‌س ولی...


Репост из: منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق
_سلام ......نگفتی که زنگم نزن ، فقط گفتی نمی‌خوای منو ببینی
ساکت می‌شه و صدای نفسی که سنگین بیرون می‌ده توی گوشم می‌پیچه
_گوش‌ می‌کنی شريعتی
شریعتی گفتنش رو دوست دارم و همین هم  ناخواسته لبخندی می‌شه روی لبم
_فکر نمی‌کردم جوابم رو بدی
با لبخندی که دارم می‌گم
_خاله ترلان اینجاست.....تنها نیستم
بلند می‌خنده و بعد از چند لحظه با صدایی که هنوز هم رگه‌هایی از مهربونی و خنده داره ، می‌گه
_آهان ....همون ترلان اونجاست که جواب دادی .....یعنی هنوز دلخوری
مکث می‌کنه .......و صدای باز و بسته شدن دری میاد و متعاقب اون صدای پر از شیطنتش که می‌گه
_خوبه دیگه هم کتک میزنی همم که قهر می‌کنی ..... اصلا فکرشم نمی‌کردم که دست بزن داشته باشی
نفسی عمیقی می‌کشه
_با اینکه دستت سنگینه ولی حقم بود
نگاهم رو به کف دستم می‌دوزم که از یادآوری سیلی دیشب کف دستم می‌سوزه ، با ناراحتی چشم می‌بندم و دستم رو مشت می‌کنم
_شاهینه
رو به خاله ترلان که نگاهم می‌کنه سری تکون می‌دم که می‌گه
_بهش سلام برسون
بی‌توجه به گلایه‌اش با لحنی که از یادآوری حرفهاش کمی تلخ و دلخور شده می‌گم
_خاله ترلان سلام می‌رسونه
_سلامت باشه بهش بگو یکم دیگه باشه تا من فرصت کنم حرفام رو بهت بزنم ...باشه عزيزم
باز هم سکوت و صدای نفس‌های خسته‌ و کلافه اش .....عزیزم گفتنش هم خوشاینده اگر صادقانه باشه
_آیلار جان
با نگاهی به خاله ترلان که مشغول حرف زدن با تلفنش شده بلند می‌شم و وارد آشپزخانه می‌شم
_گوش میدی بهم
درحالیکه به کابینت تکیه می‌دم با دلخوری می‌گم
_می‌شنوم.....حرفت رو بگو
_معذرت می‌خوام
ناخواسته پوزخندی می‌زنم و می‌گم
_بهم گفتی گول ثروت پدرت رو خوردم .....گفتی با اونا همدستم
_عصبانی بودم ..... حالم خوب نبود ......تو ببخش
نگاهم رو به قل قل آب چایساز می‌دم و می‌گم
_یعنی قراره هر وقت حالت خوب نبود بهم تهمت بزنی و..
وسط حرفم میاد و با پریشانی می‌گه
_نمی‌شه.....دیگه تکرار نمی‌شه بهت قول می‌دم


https://t.me/+AETmo0Pyox8zYjI8
https://t.me/+AETmo0Pyox8zYjI8
https://t.me/+AETmo0Pyox8zYjI8



آیلار شریعتی دختر قوی و خودساخته ای که نامزد پسرعموی خودش سرگرد هامون شریعتیِ ، ولی فقط چند روز مانده به روز عروسی شون ، توی یک مهمانی اتفاقی میافته که ایلار رو مجبور میکنه تا‌ ......
نویسنده هستم دوستان این چند روز پیوی من و ادمینا پر شده از درخواستهای شما برای یک رمان جذاب و عالی و
حالا من شخصا اومدم بگم بهتون  ، این رمان یه رمان پلیسی و عاشقانه ی جذاب و پر از معما و رازه  که تم همخونه ای و ازدواج اجباری داره
یه سرگرد بداخلاق که از عالم و آدم طلبکاره ،دیر اومده ولی میخواد زودم بره و یه دختری که خوب بلده چطوری این پسره رو سرجاش بشونه😂 والا! تو این رمان خبری از دخترای توسری خور نیست😎 والا دیگه دوره ی بزن در رو تموم شده .یکی بگی ده تاشو میشنوی
😊

https://t.me/+AETmo0Pyox8zYjI8
https://t.me/+AETmo0Pyox8zYjI8

یه رمان محشر و ناااااب ،معمایی با عاشقانه های دلبررر
فقط زودتر جوین شین که لینکش خصوصیه و خیلی زود باطل میشه


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
سرطانی به نام افسردگی😱❌

بخودت میایی میبینی هیچی ازت نمونده و شاید اونقدر بی حس و حوصله باشی که نتونی این متن رو تا انتها بخونی🤷‍♀️
فقط بدون که این بیماری با چند تا تکنیک ساده قابل درمانه👌
✅مرکز مشاوره ی تلفنی همکده، بصورت شبانه روزی آماده ی ارائه ی خدمات روانشناسی به شماست برای ارتباط فوری و تلفنی با مشاور متخصص فقط کافیه روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻👇🏻👇🏻

https://hamkadeh.com/landings/BjL3p
https://hamkadeh.com/landings/BjL3p


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 🕊26
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


با ترس و لرز گفتم
_چرا لباسام و در آوردی آقا؟
با لذت به پاهام نگاه کرد و گفت
_یه نوع خاله بازیه.
با بغض گفتم
_درد داره؟
سرش و کنار گوشم آورد و پچ زد
_نمی‌ذارم درد بکشی....
https://t.me/+cSLK3hU35co3YWJk


صدای آه و نالشون کل خونه رو گرفته بود.
باورم نمیشد رو تخت مشترک ما...
اعصابم داغون بود هیچ رقمه نمیتونستم خیانت مردی که قرار بود تا یک هفته ی دیگه شوهرم بشه رو تحمل کنم.
دیگه بیشتراز این نموندم و در اتاق رو یکدفعه ای باز کردم. با دیدنشون روی تخت اشک تو چشمام جمع شد، باتنفر زول زدم توچشمای سوران و گفتم:_میدونی بحث لیاقته...
تفی روی زمین انداختم و از اتاق خارج شدم و پام رو روی اولین پله که گذاشتم با هل دادن کسی از پشت زیر پام خالی شدو به پایین پرت شدم.با برخورد سرم به پله ی آخر و روانه شدن خون روی صورتم چشمام سیاهی رفت و بسته شد.
https://t.me/+nKJWiUf4vI4xNjRk
دختره رو از پله پرت میکنندپایین، هم خیانت هم قتل..
❌این رمان حاویه صحنه هاییست که مناسب همه نمیباشد❌

Показано 20 последних публикаций.