دلم برات تنگ شده
برای همه لحظه‌هایی که این روزگار به ما بدهکارِ
برای همه خیابون‌هایی که با تو قدم نزدم
برای همه کافه‌هایی که با تو قهوه ننوشیدم
برای تمام جدول‌های خیابون‌هایی که با تو پاورچین پاورچین نرفتم
دلم تنگ شده
برای تمام شب‌های بارونی که زیر بارون با تو دیوونگی نکردم
برای جاده شمالی که با تو نرفتم
برای دریایی که تو ساحلش تو آغوش تو کنار آتیش و طعم بوسه‌های نابت صبحانه نخوردم
دلم تنگ شده
برای خیابون‌گردی‌های مستانه‌مون
برای کتابی که دست نوشته‌ی صفحه‌ی اولش، همیشه جلوی چشم‌مِ
برای صدای قشنگت که وصلش می‌کردی به نواختن گیتارت
برای آغوش دستامون وقتی همخونی می‌کردیم:
"شب که میشه به عشق تو، غزل غزل صدا میشم، ترانه خونِ قصه‌ی تموم عاشقا میشم..."
دلم تنگ شده
برای شاملو خوندنامون به وقت ناهوشی
برای "خودمون" گفتنات
برای بندری‌درست کردنات
برای لقمه گرفتنات
اصلا بگو ببینم تو هم دلت تنگ شده برای من؟
برای سوخاری درست کردنام که اونقدر دوست داشتی؟!
بیخیال!
میرم یکم داریوش گوش کنم بلکه آروم بگیرم
همون تیکه‌شو که زیر گوشم زمزمه‌ش می‌کردی:
دلم با توئه فکر چیزی نباش
خودم غصه‌هاتُ به جون می‌خرم
تو رو با خودم هر کجا که بگی
تو رو سمت لبخند و گل می‌برم
تمام منی کم نشو کم نیار
با این روزگار و غمش تا نکن
اما من کم آوردم از نبودنت، کم آوردم...
#هستی_علیجانی
@hastialijanipoet
