Art Ashes


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


به کانال خاکستر هنر خوش اومدید
.
.
.
هنر داریم تا حقیقت ما را نابود نکند
ف.ن

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




دوستان از دستم خسته شدند و گفتند بساطم را جمع کنم و بروم. من هم رفتم. چیزی به‌شوخی گفتم و رفتم. کوشیدم موضوع را جدی نگیرم و رفتم. سر خم کردم و رفتم. بوسه‌ای بر گونه‌ها زدم، تشکری کردم و رفتم. بعضی مغرضان مدعی‌اند که نرفتم. دروغ می‌گویند. به محض این‌که گفتند بروم رفتم.

روبرتو بولانیو

@grayart


حال همه بد است. همه سرگردان، همه نگرانِ فردا، پولدار و بی‌پول پای هیچکس جایی بند نیست؛ در تاریکی، بی‌جایی، در بیراه.. رها شده‌اند، بهت زده و منتظر درجا می‌زنند.

شاهرخ مسکوب

@grayart




... انسان چیزی به‌جز یک موجود گمشده نیست، و عمر با لذّت‌های حقیر و رنج‌های ناچیز و سخنان یاوه به‌پایان می‌رسد. آدم دلش می‌خواهد داد بزند و لب بگزد که: «چه ننگی!»

زوربای یونانی/ کازانتزاکیس

@grayart


این از سرو صدا. اما اینجا چیز ترسناک‌تری هم هست: سکوت. به گمانم گاه در آتش سوزی‌های بزرگ، چنین لحظه‌ی پر تنشی رخ می‌دهد:  آبفشانها بند می‌آیند، آتش نشان‌ها دیگر از نرده‌ها بالا نمی‌روند، و کسی از جا نمی‌جنبد. قرنیزی دود زده بی صدا برفراز سر کج می‌شود و دیواری بلند،که پشتش آتش زبانه می‌کشد، بی‌صدا شکم می‌دهد.
همه گردن کشیده با چهره‌هایی پُرچین منتظرِ فروپاشی وحشتناکند‌.
اینجا، سکوت، همان حال را دارد.

راینر ماریا ریلکه

@grayart


در نهایت، تنها چیزی که از زندگی برایمان باقی می‌ماند، ترس است؛ ترس از تنهایی، ترس از درد، و در نهایت ترس از مرگ. همه چیز به تدریج فرو می‌ریزد، حتی خاطراتمان. روزی می‌رسد که حتی نمی‌توانیم خودمان را به خاطر بیاوریم، چه رسد به دیگران. این همان سرنوشت همگان است؛ فروپاشی آرام و اجتناب‌ناپذیر. شاید تنها چیزی که واقعاً برای ما هست، همین سفر طولانی به سوی هیچ‌کجا باشد.

سفر به انتهای شب/سلین

@grayart








اندیشه‌های پریشان و دیوانه مغزم را فشار میدهد، پشت سرم درد می‌گیرد، تیر میکشد، شقیقه‌هایم داغ شده، بخودم می‌پیچم. لحاف را جلو چشمم نگه میدارم، فکر میکنم - خسته شدم، خوب بود می‌توانستم کاسه سر خودم را باز بکنم و همه این توده نرم خاکستری پیچ‌پیچ کله خودم را درآورده بيندازم دور، بیندازم جلو سگ.

زنده بگور/ صادق هدایت

@grayart






از او جز انتظار کشیدن کاری برنمی‌آمد.
از فرط خودخوری و نگرانی به این‌سو و آن‌سو خزید، از هر چیزی بالا رفت، از دیوارها، اثاث و سقف خانه.
سرانجام وقتی اتاق دور سرش به چرخش آمد، نااُمید و افسرده میان میز بزرگ فرو افتاد.

مسخ/فرانتس کافکا

@grayart


این‌بار هم خیلی‌ها را دیدم. همه غمگین، دلمرده و نومید. امّا نه بیکار و واداده. عجیب است که با این همه هر کس از میان روشنفکرهایی که دیدم دست و پایی می‌زند و تلاشی می‌کند...

روزها در راه/شاهرخ مسکوب

@grayart


اگرچه زندگی برایم شکنجه است، نمی‌توانم از آن بگذرم؛ چرا که به ارزش های مطلقی که بتوانم خود را به نام آنها قربانی کنم اعتقادی ندارم. اگر بخواهم کاملاً صادقانه بگویم، نمیدانم چرا زندگی میکنم و چرا از زندگی باز نمی ایستم!

بر قله‌های ناامیدی/امیل چوران

@grayart






آیا اتاق من یک تابوت نبود؟ رخت خوابم سردتر از گور نبود؟ رخت خوابی که همیشه افتاده بود و مرا دعوت به خوابیدن می کرد ـ چندین بار این فکر برایم آمده بود که در تابوت هستم ـ شب ها به نظرم اتاقم کوچک میشد و مرا فشار می داد، آیا در گور همین احساس را نمی کنند؟ آیا کسی از احساسات بعد از مرگ خبر دارد؟

بوف کور/صادق هدایت

@grayart



Показано 20 последних публикаций.