Фильтр публикаций




Репост из: Sayeh Nema
ژرژ ملی‌یس 🎩✨ جادوگر سینما که تاریخ را تغییر داد! 🎥🔮 تاریخ سینما، قسمت چهارم


«برای شنیدن این موسیقی از شما می‌خواهم که اگر ممکن است در سکوت شبانه و با هندزفری گوش کنید و اگر نشد، در سکوت روزانه با هندزفری، و اگر هیچکدام از این دو ممکن نیست صبر کنید تا یکی از آن دو شرایط، ممکن شود.»


شروع رمان‌ها همیشه یک جور است، یعنی مشکل مهندسی رمان را دارم. زنی دارم و مردی و محیط خاصی. بعد از خودم سؤال می‌کنم چه چیزی باعث می‌شود که کاسه‌ی صبر این آدم ها لبریز بشود و از حدود خودشان تجاوز کنند؟ گاهی وقتها علتش حادثه‌ای بسیار ساده است، یعنی چیزی که زندگی آن‌ها را تغییر می‌دهد. بعد از این مرحله است که دیگر به طور جدی دست به کار می‌شوم و فصل به فصل جلو می‌روم.




او موسیقی بود. رفت سینما شد؛ تاریک.

مهدوی هزاوه


قبل از اینکه به طور جدی شروع به نوشتن رمانی کنید، چه مدت از وقتتان را آگاهانه و به طور منظم، صرف طرح و نقشه رمانتان می‌کنید؟

سیمنون: همان‌طور که گفتید باید بین کار منظم و آگاهانه و کار ناخودآگاهانه فرق گذاشت. من هر بار به طور ناخودآگاه دو یا سه مضمون (و نه رمان و یا فکر و نقشه‌ی چند رمان) در ذهنم دارم. گرچه هیچ وقت فکر نمی‌کنم که این مضامین احتمالا خمیرمایه‌های چند رمان هستند. دقیق‌تر بگویم، این مضامین برخاسته از مسائلی هستند که خود مرا نگران و مضطرب کرده‌اند. دو روز قبل از اینکه شروع به نوشتن رمانی کنم، یکی از این دو مضمون را برای کار انتخاب می‌کنم؛ ولی حتی قبل از اینکه دست به انتخاب آگاهانه‌ی مضمونی بزنم، کیفیت حسی فضا و محیط داستانم را پیدا می‌کنم. مثلاً امروز اینجا هوا کمی آفتابی است و ممکن است مرا یاد فصل بهار فلان سال شهر کوچکی در ایتالیا یا فرانسه و یا در ایالت آریزونا و یا جای دیگری، بیندازد. و بعد کم‌کم جهان کوچکی به همراه تعدادی از اشخاص در ذهنم شکل می‌گیرد. این اشخاص تا حدی همان‌هایی هستند که می‌شناسم و البته تا حدودی هم ساخته‌ی تخیل محض و یا به اصطلاح آمیزه‌ای از تخیل و واقعیت هستند. پس از این مرحله، مضمونی که قبلا در ذهن داشتم ظاهر، و جزئی از زندگی این اشخاص می‌شود؛ یعنی مشکل عذاب دهنده‌ی من، می‌شود مشکل این اشخاص؛ و مشکل این اشخاص، رمان مرا به وجود می‌آورد.






Репост из: ربط
This collection of Baudelaire’s poems with illustrations by French artist Manuel Orazi (1860–1934)

دفن
در شبی سنگین و تاریک
یک مسیحی خوب، از روی محبت،
در پشت خرابه‌های کهنه
جسد تو را دفن می‌کند.
در ساعتی که ستارگان پاک
چشمان سنگین خود را می‌بندند،
عنکبوت در آنجا تار می‌زند
و افعی ها مارهای کوچکشان را می‌آورد؛
تو تمام سال را خواهی شنید
آوای ناله‌وار گرگ‌ها
و جادوگران گرسنه،
لذت‌های پیرمردان فاسد
و توطئه‌های دزدان سیاه.




چهار فیلم دیگر را از جشنواره فیلم فجر امسال دیده‌ام و تنها «موسی کلیم الله» باقی مانده است. در ادامه، مروری کوتاه بر فیلم‌های دیده‌شده‌ی خود خواهم داشت.

«بچه مردم»
«بچه مردم»، تا این لحظه، بهترین فیلم جشنواره و نامزد اصلی دریافت جوایز مهم آن است. مشکل اصلی بسیاری از فیلم‌های امسال، ضعف در اساس و فیلم‌نامه است. اما فیلم‌نامه‌ی «بچه مردم» به‌خوبی از پس روایت داستان برآمده و سرشار از خلاقیت است. سینمای ایران در سال‌های اخیر شاهد تولید انبوه فیلم‌های کمدی مبتذل بوده است که ردپایی از آن را در این جشنواره نیز می‌توان دید. با وجود اینکه ژانر اصلی «بچه مردم» کمدی نیست، فیلم در خلق لحظات طنز بسیار موفق بوده و می‌توانند آن را الگویی قرار دهند که بدون ابتذال هم می‌توان مخاطب را خنداند.
تقریباً هر کسی که فیلم را مشاهده کرد، متوجه شباهت سبک فیلم‌برداری آن با آثار وس اندرسون شد. «بچه مردم»، در استفاده از این سبک، کپی‌برداری موفقی از دوربین وس اندرسون انجام داده است.
با وجود پایان‌بندی خلاقانه، پایان فیلم می‌توانست بهتر باشد.
نمره‌ی من به «بچه مردم»، شش از ده است.

«شوهر ستاره»
به طور خلاصه، «شوهر ستاره» نسخه‌ی بسیار ضعیف‌تر از فیلم «کیک محبوب من» است. «کیک محبوب من»ی که خود فیلم ضعیفی بود.
به نظر، کاراکتر اصلی فیلم را از نیاوران به نعمت‌آباد انتقال داده‌اند و به عنوان کسی که پایین‌شهر زندگی می‌کند، قابل باور نیست. در فیلم نه شخصیتی ساخته می‌شود و نه رابطه‌ای بین آنها.
فیلم وانمود می‌کند که دغدغه‌ی زنان را دارد، اما در عمل هم به مردان و هم به زنان توهین می‌کند.
و بحث مضمون که در برسی فیلم خاتی بهش اشاره کردم. اگر چیزی دغدغه تو نباشد، در فیلم بیرون خواهد زد. قصد حرف زدن در باره‌ی طبیعت داشته باشی، ضد طبیعت، و قصد حرف زدن در باره‌ی زنان داشته باشی، فیلم، ضد زن خواهد شد.
شوهر ستاره، بدترین فیلم جشنواره و لایق نمره‌ی صفر از ده است.

«گوزن‌های اتوبان»
فیلی بی‌سر و ته. یک سری شخصیت، یک سری کارها می‌کردند. ما نه شخصیت‌ها را شناختم، نه متوجه‌ی چرایی انجام آن کارها شدیم و نه با آن‌ها ارتباطی گرفتیم.
نمره‌ی صفر از ده.

«زیبا صدایم کن»
ایراداتی به فیلمنامه‌ی زیبا صدایم کن وارد است. مانند یک نواخت بودن روند در بخشی از فیلم. مطلبی در این باره از مک کی در کانال قرار داده‌ام که خواندن آن توصیه می‌شود.
فیلم المان‌های جذابی نشان می‌داد اما از آن‌ها در داستان استفاده ای نکرد. مانند نخ شیرینی که از ابتدا همراه شخصیت مرد بود.
در کل کارگردانی فیلم، مشکل اصلی آن بود.
با این حال، می‌توان به پایان‌بندی به‌یادماندنی، بازی خوب امین حیایی و روند کلی فیلم‌نامه به‌عنوان نقاط قوت آن اشاره کرد.
نمره‌ی من به این فیلم، چهار از ده است.




انشالله چای گیر بیاد


تو این هوا یه قدم زدنمون نشه؟


آیا ضمن نوشتن به این نکته توجه دارید که احتمالاً در آینده کسان دیگری هم رمانتان را می‌خوانند؟
سیمنون: فقط می‌دانم که افراد زیادی هستند که کم و بیش مشکلاتی شبیه مشکلات من دارند گواینکه قوت و ضعف این مشکلات در مورد هر کس فرق می‌کند و این‌ها با خواندن رمان من و یافتن پاسخ مشکلاتشان خوشحال خواهند شد. البته اگر برای مشکلاتشان پاسخی بیابند.

آیا حتی وقتی که نویسنده راه حلی برای مشکلات طرح شده در رمانش نمی‌یابد باز هم سودی عاید خواننده خواهد شد؟ چون که به هر حال نویسنده اگرچه کورمال کورمال ولی مصرانه تلاش کرده تا راه حلی برای برخی از مشکلات پیدا کند.
سیمنون: درست است یقیناً همین طور است. یادم نیست که آیا راجع به احساس چندین ساله‌ام قبلاً برایتان صحبت کردم یا نه. در حال حاضر جامعه‌ی غربی دین و ایمان قوی‌ای ندارد؛ سلسله مراتب طبقات اجتماعی هم در آن مستحکم نیست. در ضمن مردم نیز از سازمان‌های عریض و طويل وحشت دارند چون که احساس می‌کنند فقط جزء کوچکی از این سازمان‌ها هستند. بنابر این خواندن رمان در نظرشان تقریبا مثل نگاه کردن از سوراخ کلید خانه‌ی همسایه است برای اینکه ببینند همسایه‌شان چه کار می‌کند؛ و اینکه آیا همسایه‌ی آن‌ها هم دچار همان عقده‌های حقارت و وسوسه‌ها و غرق در همان فسادها و پلیدی‌هاست. خوانندگان آثار هنری، دنبال این چیزها می‌گردند و من فکر می‌کنم که این روزها اکثر مردم مضطرب‌اند. به همین دلیل هم در پی کشف وجود خودشان هستند.
مثلا الان رمان‌هایی شبیه رمان‌های بسیار ملایم لطیف و آرام‌بخش آناتول فرانس خیلی کم است. بر عکس حالا دیگر مردم طالب آثار بسیار پیچیده هستند. چون که می‌خواهند سر از تمامی زوایای وجود آدمی در بیاورند. منظورم را که می‌فهمید؟

بله فکر می‌کنم منظورتان این است که علت به وجود آمدن این طور داستان‌ها صرفا این نیست که امروزه به زعم ما دانشمان نسبت به روان‌شناسی زیادتر شده بلکه به این خاطر است که خوانندگان به این گونه از آثار احتیاج بیشتری دارند.
سیمنون: بله پنجاه سال پیش یک آدم عادی - الان مسائل و مشکلات عدیده‌ای وجود دارد که این آدم قبلاً هیچ اطلاعی از آنها نداشته - برای مشکلات خودش راه حل‌هایی داشته ولی الان دیگر ندارد.




«ماسک‌ها هم پنهان می‌کنند و هم برملا می‌سازند!»

- Art : Self-portrait with masks
- By : James Ensor , 1899.

https://t.me/itsunia


خداوند خداوندان اسرار
زهی خورشید در خورشید انوار

ز عشق حسن تو خوبان مه رو
به رقص اندر مثال چرخ دوار

مولانا


با عکس می‌توانید ارتباط واقعی‌تری با موضوع داشته باشید، اما فیلم‌سازی کاری ساختگی است، شما در دنیایی کاملاً جعلی هستید - واقعاً نادر است که چیزی با احساسات حقیقی جلوی دوربین فیلمبرداری اتفاق بیافتد.

روبی مولر

Показано 20 последних публикаций.