🔰 «پدرم اهل معدن بود»
🔸پدرم را خدا بیامرزد، مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را، کارگر بود، اهل معدن بود
🔹از میان زغالها در کوه، عصرها روسفید برمیگشت
سربلند از نبرد با صخره، او که خود قلهای فروتن بود
🔸پابهپای زغالها میسوخت! سرخ میشد، دوباره کُک میشد
کورهای بود شعلهور در خود، کورهای که همیشه روشن بود
🔹بارهایی که نانش آجر شد، از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش، یکیدوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود
🔸از دل کوههای پابرجا، از درون مخوف تونلها
هفت خوان را گذشت و نان آورد، پدرم که خودش تهمتن بود
🔹پدرم مثل واگنی خسته، از سرازیر ریل خارج شد
بیخبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود
🔸مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد، کارگر بود، اهل معدن بود
✍️ موسی عصمتی
🇮🇷 @Enqelabsq | نشریه میدان انقلاب
🔸پدرم را خدا بیامرزد، مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را، کارگر بود، اهل معدن بود
🔹از میان زغالها در کوه، عصرها روسفید برمیگشت
سربلند از نبرد با صخره، او که خود قلهای فروتن بود
🔸پابهپای زغالها میسوخت! سرخ میشد، دوباره کُک میشد
کورهای بود شعلهور در خود، کورهای که همیشه روشن بود
🔹بارهایی که نانش آجر شد، از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش، یکیدوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود
🔸از دل کوههای پابرجا، از درون مخوف تونلها
هفت خوان را گذشت و نان آورد، پدرم که خودش تهمتن بود
🔹پدرم مثل واگنی خسته، از سرازیر ریل خارج شد
بیخبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود
🔸مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد، کارگر بود، اهل معدن بود
✍️ موسی عصمتی
🇮🇷 @Enqelabsq | نشریه میدان انقلاب