💬جامعهشناسی و روانشناسی
✍تئودور آدورنو | ترجمه: علی سرمدی
📌قسمت اول
مقدمه مترجم:
▪️نسبتِ میانِ دو دانشِ جامعهشناسی و روانشناسی، مسألهآفرین و پرسشبرانگیز است. اگر روانشناسی، کاشف رازِ انگیزهی افراد از اَعمالِ مختلف است، و با در نظر داشتنِ این که جامعه از افراد تشکیل شده، آیا نمیتوان استنتاج کرد که برای دریافتن وضعیتِ جامعه، صرفاً باید یافتههای روانشناسی در خصوصِ فرد را، بگسترانیم تا به چشماندازِ وسیعترِ جامعه برسیم؟ این مدعا، اگر چه هرگز به همین سادگیای که آوردهشد و پیچشها و اما و اگرهای فراوانی دارد، زمانی برای بسیاری از اصحابِ علمِ روان امری بداهتاً صحیح بود. از جمله نزدِ خودِ فروید، که مدعی بود که جامعهشناسی چیزی نیست مگر همان روانشناسیِ کاربردی. او البته با تألیف آثاری از جمله «روانشناسیِ گروهی و تحلیلِ ایگو» سعی بر آن داشت که تمامِ پیچیدگیهای حرکت از روانشناسیِ فرد به رفتارِ جامعه را در ضبط آورد. اما از قضا، همین نوشتهی روانشناسانه، به خوبی نشان میدهد که وقتی از ساحتِ فرد به جمع و جامعه حرکت میکنیم، همه چیز، دستخوشِ تغییراتِ شگرفی میشود و نیاز است که مفاهیم، مضاف بر آن چه را که برای روانشناسیِ فردی کفایت میکرد، به میان بیاوریم. مقالهی پیشِ رو، که در دو بخش تقدیم میشود، بررسی مفصلی است از چهرهای که هر دوی این علوم، دیری دغدغهاش بوده و ذیلِ آنها قلم زدهاست. باورِ آدورنو که در این مقاله تنآور میشود، این است که نه تنها نمیتوان جامعهشناسی را تعمیمی از روانشناسی دانست، بلکه درکِ بسیاری از دینامیزمها و کارکردهای روانِ آدمی، اصولاً در پرتوی بررسیشان در متنِ یک نظامِ اجتماعی با ویژگیهایی خاص (سرمایهداری) ممکن است. همهی نوشتههای درونِ {} از مترجم اند و ارجاعات نویسنده با اعدادِ درونِ () نمایش دادهشدهاند. .
متن کامل را از اینجا بخوانید.
@enkarmag
✍تئودور آدورنو | ترجمه: علی سرمدی
📌قسمت اول
مقدمه مترجم:
▪️نسبتِ میانِ دو دانشِ جامعهشناسی و روانشناسی، مسألهآفرین و پرسشبرانگیز است. اگر روانشناسی، کاشف رازِ انگیزهی افراد از اَعمالِ مختلف است، و با در نظر داشتنِ این که جامعه از افراد تشکیل شده، آیا نمیتوان استنتاج کرد که برای دریافتن وضعیتِ جامعه، صرفاً باید یافتههای روانشناسی در خصوصِ فرد را، بگسترانیم تا به چشماندازِ وسیعترِ جامعه برسیم؟ این مدعا، اگر چه هرگز به همین سادگیای که آوردهشد و پیچشها و اما و اگرهای فراوانی دارد، زمانی برای بسیاری از اصحابِ علمِ روان امری بداهتاً صحیح بود. از جمله نزدِ خودِ فروید، که مدعی بود که جامعهشناسی چیزی نیست مگر همان روانشناسیِ کاربردی. او البته با تألیف آثاری از جمله «روانشناسیِ گروهی و تحلیلِ ایگو» سعی بر آن داشت که تمامِ پیچیدگیهای حرکت از روانشناسیِ فرد به رفتارِ جامعه را در ضبط آورد. اما از قضا، همین نوشتهی روانشناسانه، به خوبی نشان میدهد که وقتی از ساحتِ فرد به جمع و جامعه حرکت میکنیم، همه چیز، دستخوشِ تغییراتِ شگرفی میشود و نیاز است که مفاهیم، مضاف بر آن چه را که برای روانشناسیِ فردی کفایت میکرد، به میان بیاوریم. مقالهی پیشِ رو، که در دو بخش تقدیم میشود، بررسی مفصلی است از چهرهای که هر دوی این علوم، دیری دغدغهاش بوده و ذیلِ آنها قلم زدهاست. باورِ آدورنو که در این مقاله تنآور میشود، این است که نه تنها نمیتوان جامعهشناسی را تعمیمی از روانشناسی دانست، بلکه درکِ بسیاری از دینامیزمها و کارکردهای روانِ آدمی، اصولاً در پرتوی بررسیشان در متنِ یک نظامِ اجتماعی با ویژگیهایی خاص (سرمایهداری) ممکن است. همهی نوشتههای درونِ {} از مترجم اند و ارجاعات نویسنده با اعدادِ درونِ () نمایش دادهشدهاند. .
متن کامل را از اینجا بخوانید.
@enkarmag