🔹️من خودِ خودِ شهیدم
✍️(برای برادر دربندم رحیم قمیشی)
حال که عدهای خواسته یا ناخواسته بنا را براین نهادهاند که نظام و انقلاب را از سرمایههای اجتماعی خود وهزینه دادههای انقلاب تهی کنند، فرصت را غنیمت میشمارم و برای مردم عزیز و آن عده که در جمع تصمیمگیران حاکمیت حضور دارند و ممکن است هنوز نسبت به یاران و صاحبان اصلی انقلاب اندک احساس تکلیفی برای خود تلقی نمایند، برخی خاطرات ناگفته را در مورد برادرم بیان نمایم.
رحیم در دوران دبیرستان شاگرد اول کلاس خود بود، به همین جهت بعد از پایان دوران دبیرستان درکنکور در اولین رشته انتخابی یعنی رشته مهندسی مکانیک دانشگاه شریف قبول شد.ترم اول درس را نیز شروع نمود امّا احساس تکلیف وی نسبت به انقلاب وکشور مانع از آن شد که ترم اول را به انتها برساند. وسایلش را جمع کرد و راهیِ جبهه شد تا اینکه عملیات کربلای۴ پیش آمد و آن وقایع ناگوارش که در یادداشت"و چه سپیده دمی بود آن روز" توضیح دادم. در آنجا گفتم که بعداز عقب نشینی نیروهای خودی درعملیات کربلای۴ و مفقود شدن رحیم، نیروهای گردان وفرماندهان لشکر ولیعصر اعتقاد راسخ داشتند که رحیم شهید شده لذا نام رحیم را به نام شهید گردان درج نموده بودند. قبل از اینکه مشخص شود که رحیم در بند و اسیر صدام است حداقل دو سال پی در پی دانشگاه شریف طی نامهای به آدرس ما در اهواز با عنوان "خانواده شهید رحیم قمیشی" دعوت مینمود که در مراسم تجلیل از خانواده شهدای دانشگاه حضور یابیم و به رسم معمول لوح و هدایایی را دریافت کنیم. از آنجایی که ما شهادت رحیم را (بر اساس ادعای فرماندهان لشکر) از ابتدای واقعه از پدر و مادرم مخفی نگه داشته بودیم نگذاشتیم این نامهها به دست آنها برسد والبته هیچیک از اعضای خانواده نیز در چنین مراسمی شرکت نکردند. رحیم بعد از آمدنش از اسارت تعریف میکرد که بعد از ترک مخمصه درگیری با دشمن و به اسارت در آمدن در عملیات کربلای۴ حداقل ۳بار دیگر شهادت را از نزدیک تجربه کرده، یکبار در راه انتقال به پشت جبهه دشمن در جوخه مرگ، یک فرمانده عراقی، جمع ۲۰تا ۳۰نفره اسرا را به رگبار می بندد طوریکه چندین نفر از همرزمان رحیم که در کنارش بودند به شهادت میرسند و رحیم و برخی دیگر از اسرا وقتی از میان گرد وغبار ناشی از رگبار و از لابلای دوستان شهیدشان خودش را رها میکند و میایستند خود را در مقابل آغاز رگبار بعدی آن فرمانده بعثی میبینند و تنها با رسیدن فرمانده مافوق آن حرامی، رگبار بستن دوباره متوقف میشود.
بعد از آزادی رحیم از اسارت از قضا همین دعوتنامه دانشگاه مجدداً به دستمان رسید. دعوتنامه را به خودِ رحیم دادیم که آن روزها برای پیگیری کارهای دانشگاهیش به تهران میرفت. او درمراسم دانشگاه حاضر شده بود و وقتی مجری برنامه از خانواده شهید رحیم قمیشی درخواست میکند که برای دریافت لوح وهدیه به جایگاه بروند خودش به جایگاه رفته بود. وقتیکه مجری از وی میپرسد که شما چه نسبتی با شهید دارید میگوید《من خودِ شهید هستم》 مجری با تعجب میگوید چی؟ رحیم میگوید بله "من خودِ خودِ شهیدم".
اکنون روی سخنم با دستور دهندهها و بازداشت کنندگانی است که نمیدانم چقدر در راه انقلاب ونظام هزینه دادهاند. بدانید داروهایی که اکنون برای رحیم بردهاید همه برای کاهش دردها و زخمهای عمیقی است که در زمان اسارت و جنگ بر وی رفته و مصرف مرتب این داروها و عدم ایجاد استرس،ضامن سلامتی وی است لذا هرگونه خطری که در زمان بازداشت، سلامتی وی را تهدید نماید مستقیماً به عهده شما است. راه صحیح اینست که به نظر و دیدگاهش توجه کنید و به آنها عمل نمایید ولی اگر توجه نمیکنید بیشتر از این اذیت و آزارش نکنید و با جرم انگاری موهوم برای خود بیآبرویی بیشتر نخرید. دستگیری و نگهداشتن رحیم تاکنون نیز هزینههایی را برای نظام در بر داشته و برای جلوگیری از هزینههای بیشتر، هر چه زودتر وی را آزاد کنید و تن رنج دیده وی و همسرش که خواهر شهید است را بیش از این آزار ندهید و اجازه دهید مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی، نظر و دیدگاههای مسالمت آمیز و خیرخواهانهاش را ترویج نماید و شما نیز دیدگاهش را نقد نمایید. نکته بعدی اینکه سعی نکنید رحیم را تهدید و ارعاب نمایید زیرا وی حداقل چهاربار اشهد خود را در دستان بعثیان از خدا بیخبر خوانده و ترس در وجود وی جایی ندارد.
وامّا نکته آخر اینکه با احترام به همه خانوادههای شریف شهدا و جانبازان و آزادگان و رزمندگان دوران دفاع مقدس لطفاً از این به بعد ادای تکریم شهدا و جانبازان و آزادگان و خانواده شهدا را از خود در نیاورید زیرا او که اکنون در اسارت شما است خودِ خودِ شهید است.
والسلام
مهدی قمشی برادر رحیم قمیشی
استاد دانشگاه شهید چمران اهواز
اول اسفند ۱۴۰۳
📡 کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
✍️(برای برادر دربندم رحیم قمیشی)
حال که عدهای خواسته یا ناخواسته بنا را براین نهادهاند که نظام و انقلاب را از سرمایههای اجتماعی خود وهزینه دادههای انقلاب تهی کنند، فرصت را غنیمت میشمارم و برای مردم عزیز و آن عده که در جمع تصمیمگیران حاکمیت حضور دارند و ممکن است هنوز نسبت به یاران و صاحبان اصلی انقلاب اندک احساس تکلیفی برای خود تلقی نمایند، برخی خاطرات ناگفته را در مورد برادرم بیان نمایم.
رحیم در دوران دبیرستان شاگرد اول کلاس خود بود، به همین جهت بعد از پایان دوران دبیرستان درکنکور در اولین رشته انتخابی یعنی رشته مهندسی مکانیک دانشگاه شریف قبول شد.ترم اول درس را نیز شروع نمود امّا احساس تکلیف وی نسبت به انقلاب وکشور مانع از آن شد که ترم اول را به انتها برساند. وسایلش را جمع کرد و راهیِ جبهه شد تا اینکه عملیات کربلای۴ پیش آمد و آن وقایع ناگوارش که در یادداشت"و چه سپیده دمی بود آن روز" توضیح دادم. در آنجا گفتم که بعداز عقب نشینی نیروهای خودی درعملیات کربلای۴ و مفقود شدن رحیم، نیروهای گردان وفرماندهان لشکر ولیعصر اعتقاد راسخ داشتند که رحیم شهید شده لذا نام رحیم را به نام شهید گردان درج نموده بودند. قبل از اینکه مشخص شود که رحیم در بند و اسیر صدام است حداقل دو سال پی در پی دانشگاه شریف طی نامهای به آدرس ما در اهواز با عنوان "خانواده شهید رحیم قمیشی" دعوت مینمود که در مراسم تجلیل از خانواده شهدای دانشگاه حضور یابیم و به رسم معمول لوح و هدایایی را دریافت کنیم. از آنجایی که ما شهادت رحیم را (بر اساس ادعای فرماندهان لشکر) از ابتدای واقعه از پدر و مادرم مخفی نگه داشته بودیم نگذاشتیم این نامهها به دست آنها برسد والبته هیچیک از اعضای خانواده نیز در چنین مراسمی شرکت نکردند. رحیم بعد از آمدنش از اسارت تعریف میکرد که بعد از ترک مخمصه درگیری با دشمن و به اسارت در آمدن در عملیات کربلای۴ حداقل ۳بار دیگر شهادت را از نزدیک تجربه کرده، یکبار در راه انتقال به پشت جبهه دشمن در جوخه مرگ، یک فرمانده عراقی، جمع ۲۰تا ۳۰نفره اسرا را به رگبار می بندد طوریکه چندین نفر از همرزمان رحیم که در کنارش بودند به شهادت میرسند و رحیم و برخی دیگر از اسرا وقتی از میان گرد وغبار ناشی از رگبار و از لابلای دوستان شهیدشان خودش را رها میکند و میایستند خود را در مقابل آغاز رگبار بعدی آن فرمانده بعثی میبینند و تنها با رسیدن فرمانده مافوق آن حرامی، رگبار بستن دوباره متوقف میشود.
بعد از آزادی رحیم از اسارت از قضا همین دعوتنامه دانشگاه مجدداً به دستمان رسید. دعوتنامه را به خودِ رحیم دادیم که آن روزها برای پیگیری کارهای دانشگاهیش به تهران میرفت. او درمراسم دانشگاه حاضر شده بود و وقتی مجری برنامه از خانواده شهید رحیم قمیشی درخواست میکند که برای دریافت لوح وهدیه به جایگاه بروند خودش به جایگاه رفته بود. وقتیکه مجری از وی میپرسد که شما چه نسبتی با شهید دارید میگوید《من خودِ شهید هستم》 مجری با تعجب میگوید چی؟ رحیم میگوید بله "من خودِ خودِ شهیدم".
اکنون روی سخنم با دستور دهندهها و بازداشت کنندگانی است که نمیدانم چقدر در راه انقلاب ونظام هزینه دادهاند. بدانید داروهایی که اکنون برای رحیم بردهاید همه برای کاهش دردها و زخمهای عمیقی است که در زمان اسارت و جنگ بر وی رفته و مصرف مرتب این داروها و عدم ایجاد استرس،ضامن سلامتی وی است لذا هرگونه خطری که در زمان بازداشت، سلامتی وی را تهدید نماید مستقیماً به عهده شما است. راه صحیح اینست که به نظر و دیدگاهش توجه کنید و به آنها عمل نمایید ولی اگر توجه نمیکنید بیشتر از این اذیت و آزارش نکنید و با جرم انگاری موهوم برای خود بیآبرویی بیشتر نخرید. دستگیری و نگهداشتن رحیم تاکنون نیز هزینههایی را برای نظام در بر داشته و برای جلوگیری از هزینههای بیشتر، هر چه زودتر وی را آزاد کنید و تن رنج دیده وی و همسرش که خواهر شهید است را بیش از این آزار ندهید و اجازه دهید مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی، نظر و دیدگاههای مسالمت آمیز و خیرخواهانهاش را ترویج نماید و شما نیز دیدگاهش را نقد نمایید. نکته بعدی اینکه سعی نکنید رحیم را تهدید و ارعاب نمایید زیرا وی حداقل چهاربار اشهد خود را در دستان بعثیان از خدا بیخبر خوانده و ترس در وجود وی جایی ندارد.
وامّا نکته آخر اینکه با احترام به همه خانوادههای شریف شهدا و جانبازان و آزادگان و رزمندگان دوران دفاع مقدس لطفاً از این به بعد ادای تکریم شهدا و جانبازان و آزادگان و خانواده شهدا را از خود در نیاورید زیرا او که اکنون در اسارت شما است خودِ خودِ شهید است.
والسلام
مهدی قمشی برادر رحیم قمیشی
استاد دانشگاه شهید چمران اهواز
اول اسفند ۱۴۰۳
📡 کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi