#part67
پایین لباس عروسمو جمع میکنم تا زیر پام نره،
آخرین پله رو بالا میرم و کلافه نفسمو آزاد میکنم.
در و باز میکنم که هجوم باد سرد باعث ميشه بلرزم.
قدم هامو تند میکنم و دقیقا جایی می ایستم که اگه یک قدم دیگه بردارم سقوط میکنم و تمام...
شهر تو تاریکی عظیمی فرو رفته و هیچ کس خبر نداره #عروس_فراری برای خلاص شدن از دست کسی که #عاشقشه ولی اون حسی بهش نداره میخواد #خودکشی کنه.
صدای داد عصبی سامی به گوشم میرسه:
-نه گیسو...این کارو نکن!
حتی بر نمیگردم تا برای آخرین بار ببینمش.
لحظه ی بعد رو زمین و هوا معلق میشم .
زبونم از ترس بند اومده و چشمام میخواد از حدقه بیرون بزنه.
چشمام بسته میشه و هر لحظه منتظر رسیدن به پایان زندگیمم.
ولی یک دفعه تو بغل کسی سقوط میکنم و با صدای خندونش کنار گوشم پچ میزنه:
-اگه من نگرفته بودم که مرده بودی خره!
با تعجب چشامو باز میکنم .
دو دستی پیراهنشو چنگ میزنم تا نیوفتم.
-باید تا شوهرت نیومده بریم.
بی توجه به سر وضعم همونطور که بغلم کرده تو خيابون میدوعع...
#طنز🤣
#دختررو_بالباس_عروس_بغل_کرد_دررفتن😨😱
#هیجانی😈
https://t.me/joinchat/AAAAAFT_HLMhnAo9BUExxA