🎬اکتای براهنی، کارگردان «پیر پسر» در مصاحبه با روزنامه هممیهن درباره سینمای روشنفکری چنین میگوید:
«بهطور کلی سینمای روشنفکری وجود دارد اما من سینمای کوبریک، کیشلوفسکی و داریوش مهرجویی را سینمای روشنفکری میدانم. حتی در همان سینمای هنر و تجربه شاخصترین چهرهها مانند عباس کیارستمی و سهراب شهید ثالث را داریم که من از آنها بسیار آموختم. آثار این فیلمسازان چنان شاخص است که اصلاً مهم نیست مردم با آنها ارتباط برقرار کنند یا نکنند.»
او در ادامه تصریح میکند:
«قرار نیست هر اثری که در موزه گذاشته میشود، با مردم ارتباط برقرار کند اما با هر بیننده جدی سینما ارتباط برقرار میکند. برای من بیننده و سینما و بازیگر و اجرای نقش مهم است اما درعینحال در فاصله فیلم اول تا دومم نهایت تلاشم را به کار گرفتم. درباره درام بسیار مطالعه کردم. حقیقت این است که در قصهنویسی از مدل روشنفکری نسبیگرایی که فیلم را در انتها به تزکیه خاصی نمیرساند، یا بهقول خودشان فاصلهگذاری برشتی میکند، نمیخواهد حس آدم را تحریک کند، فاصله گرفتم.»
«ما این سینما را از زمان فرمالیستهای روس که رمانتیزم و مثلث عشقی را ممنوع کرده بودند، میشناسیم. راستش من در مواقعی که احساس ضعف میکردم با خودم میگفتم از این فیلمهای کمخرج بسازم اما بعد متوجه شدم که چنین سینمایی مرا راضی نمیکند. میخواستم سینمایم مثل فیلم «گوزنها» باشد. یعنی مردم با آن خاطره نسلی داشته باشند و ماندگار شود. فیلمهای «اجارهنشینها» و «کندو» هم همینمدلی هستند. بارها در جمعهای خصوصی بحث کردهام که «گوزنها» از «راننده تاکسی» چیزی کم ندارد. حتی این بحثها را با پدرم هم داشتم.»
@dtonline
«بهطور کلی سینمای روشنفکری وجود دارد اما من سینمای کوبریک، کیشلوفسکی و داریوش مهرجویی را سینمای روشنفکری میدانم. حتی در همان سینمای هنر و تجربه شاخصترین چهرهها مانند عباس کیارستمی و سهراب شهید ثالث را داریم که من از آنها بسیار آموختم. آثار این فیلمسازان چنان شاخص است که اصلاً مهم نیست مردم با آنها ارتباط برقرار کنند یا نکنند.»
او در ادامه تصریح میکند:
«قرار نیست هر اثری که در موزه گذاشته میشود، با مردم ارتباط برقرار کند اما با هر بیننده جدی سینما ارتباط برقرار میکند. برای من بیننده و سینما و بازیگر و اجرای نقش مهم است اما درعینحال در فاصله فیلم اول تا دومم نهایت تلاشم را به کار گرفتم. درباره درام بسیار مطالعه کردم. حقیقت این است که در قصهنویسی از مدل روشنفکری نسبیگرایی که فیلم را در انتها به تزکیه خاصی نمیرساند، یا بهقول خودشان فاصلهگذاری برشتی میکند، نمیخواهد حس آدم را تحریک کند، فاصله گرفتم.»
«ما این سینما را از زمان فرمالیستهای روس که رمانتیزم و مثلث عشقی را ممنوع کرده بودند، میشناسیم. راستش من در مواقعی که احساس ضعف میکردم با خودم میگفتم از این فیلمهای کمخرج بسازم اما بعد متوجه شدم که چنین سینمایی مرا راضی نمیکند. میخواستم سینمایم مثل فیلم «گوزنها» باشد. یعنی مردم با آن خاطره نسلی داشته باشند و ماندگار شود. فیلمهای «اجارهنشینها» و «کندو» هم همینمدلی هستند. بارها در جمعهای خصوصی بحث کردهام که «گوزنها» از «راننده تاکسی» چیزی کم ندارد. حتی این بحثها را با پدرم هم داشتم.»
@dtonline