#دلنوشته_7011
🌹سلام عزیزان ممنون میشم منو راهنمایی کنید
من 10روزی میشه عروسی کردم همسرم دوستم داره و کم و بیش تو کارای خونه کمکم میکنه سر ب راه هست اما ی موضوعی خیلی منو ازار میده
اونم وابستگی بیش از حد ب خانوادش هست
خونه ی ما و دختر بردارش و سه تا از دختر عمو و پسر عمو هاش تو یک شهر هست
بقیه ب کنار مشکل نزدیک بودن خونه ی دختر برادرش هست که باعث ازار من شده از روز دوم ک اومدیم خونه ی خودمون صبح بیدار میشیم میگه زنگ بزنم زهرا بیاد خونمون
ناهار درست میکنم میگه بزار تو ظرف ببرم برا زهرا
میریم رستوران غذا میخوریم نصفش اضاف میاد میگم عزیزم برای شامم (چون همسرم رژیمه شام نمیخوره یا کم)
وسط راه زنگ میزنه میبره برای دختر برادرش..
ما رسم داریم بعد از 3 روز خانواده عروس غذا میارن میان خونه دختر حالا ما ب احترام فامیلای همشهری شوهرمو دعوت کردیم
حالا باید اونا پاگشا کنن درسته؟!!!
من ب همسرم میگم میخوام جمعه برا اولین بار مرغ شکم پر تو سرخ کن درست کنم میگه خب زهرا رو هم دعوت کن 😕 اصلا تن و بدن من میلرزه چون جرات ندارم بگم فلان کار و کنم میگه زهرا....
باز اون زهرا بنده خدا خودش عاقله دختر خوبیه میدونه بچه ش از درو دیوار بالا میره نمیاد ولی همسرم رفتارش ازار دهندس
دومین مورد ما شهرستان بخاطر اقوام عروسی گرفتیم روز بعدش حرکت کردیم خونه خودمون بعد خاله ی همسرم پیام میداد ب همسرم چرا مادرتو با خودت نبردی 😒 اخه مگه نمیدونن شب اول ازدواج ماه اول؛ عروس داماد باید تنها باشن...
مادرشوهرم خانوم خوبیه ولی چون چند بار گردن و کمر عمل کرده با اینکه مشکل انچنانی نداره دائم از روستا میاد خونه پسراش دوست داره نوبت بگیره بره این دکتر اون دکتر یا میگه برم ازمایش بدم
فک میکنه هی بره دکتر نتیجه تغییر میکنه با اینکه همه دکترا ی چیز میگن
بعد عروسیمون دوباره از روستا اومد دکتر حالا هی زنگ میزنه ب همسرم ک میخوام بیام خونت دلم اروم نمیگیره تا نبینمت😬 همسرمم دنبال راننده که مادرشو بیارن
حالا همسر من ماه ها سربازی بود عسلویه سرکار بود نمیدیدنش نمیدونم چرا حالا ک هفته ی اول عروسی هست انقدر مشتاقن ب دیدار من مشکلی ندارم برای رفت امد چون با من مهربان هستن
اما ن ب این شدت ؛ اونم روزای اول زندگی ک من هنوز غذا حرفه ای نیستم تازه میخوام خودم تنها ی زندگی رو بچرخونم معلمم هستم
یا سر خود مهمان دعوت میکنه مثلا پسر عموش زنگ میزنه میگه دم درم فلان چیز و بیار همسرم زیاد تعارف میکنه میگه بیا خونه ستایش الان شام درست میکنه...
به همسرمم چ مستقیم چ غیر مستقیم باررررهاااا گفتم 🥺 باز انگار ن انگار
نمیدونم چیکار کنم چطور از همین الان این مسئله حل بشه که دائم نگه زهرا
یا دنبال این نباشه بزور مردمو بیاره خونه واسه شام
@dastan_vaghei
✨✨✨💕💕💕
🌹سلام عزیزان ممنون میشم منو راهنمایی کنید
من 10روزی میشه عروسی کردم همسرم دوستم داره و کم و بیش تو کارای خونه کمکم میکنه سر ب راه هست اما ی موضوعی خیلی منو ازار میده
اونم وابستگی بیش از حد ب خانوادش هست
خونه ی ما و دختر بردارش و سه تا از دختر عمو و پسر عمو هاش تو یک شهر هست
بقیه ب کنار مشکل نزدیک بودن خونه ی دختر برادرش هست که باعث ازار من شده از روز دوم ک اومدیم خونه ی خودمون صبح بیدار میشیم میگه زنگ بزنم زهرا بیاد خونمون
ناهار درست میکنم میگه بزار تو ظرف ببرم برا زهرا
میریم رستوران غذا میخوریم نصفش اضاف میاد میگم عزیزم برای شامم (چون همسرم رژیمه شام نمیخوره یا کم)
وسط راه زنگ میزنه میبره برای دختر برادرش..
ما رسم داریم بعد از 3 روز خانواده عروس غذا میارن میان خونه دختر حالا ما ب احترام فامیلای همشهری شوهرمو دعوت کردیم
حالا باید اونا پاگشا کنن درسته؟!!!
من ب همسرم میگم میخوام جمعه برا اولین بار مرغ شکم پر تو سرخ کن درست کنم میگه خب زهرا رو هم دعوت کن 😕 اصلا تن و بدن من میلرزه چون جرات ندارم بگم فلان کار و کنم میگه زهرا....
باز اون زهرا بنده خدا خودش عاقله دختر خوبیه میدونه بچه ش از درو دیوار بالا میره نمیاد ولی همسرم رفتارش ازار دهندس
دومین مورد ما شهرستان بخاطر اقوام عروسی گرفتیم روز بعدش حرکت کردیم خونه خودمون بعد خاله ی همسرم پیام میداد ب همسرم چرا مادرتو با خودت نبردی 😒 اخه مگه نمیدونن شب اول ازدواج ماه اول؛ عروس داماد باید تنها باشن...
مادرشوهرم خانوم خوبیه ولی چون چند بار گردن و کمر عمل کرده با اینکه مشکل انچنانی نداره دائم از روستا میاد خونه پسراش دوست داره نوبت بگیره بره این دکتر اون دکتر یا میگه برم ازمایش بدم
فک میکنه هی بره دکتر نتیجه تغییر میکنه با اینکه همه دکترا ی چیز میگن
بعد عروسیمون دوباره از روستا اومد دکتر حالا هی زنگ میزنه ب همسرم ک میخوام بیام خونت دلم اروم نمیگیره تا نبینمت😬 همسرمم دنبال راننده که مادرشو بیارن
حالا همسر من ماه ها سربازی بود عسلویه سرکار بود نمیدیدنش نمیدونم چرا حالا ک هفته ی اول عروسی هست انقدر مشتاقن ب دیدار من مشکلی ندارم برای رفت امد چون با من مهربان هستن
اما ن ب این شدت ؛ اونم روزای اول زندگی ک من هنوز غذا حرفه ای نیستم تازه میخوام خودم تنها ی زندگی رو بچرخونم معلمم هستم
یا سر خود مهمان دعوت میکنه مثلا پسر عموش زنگ میزنه میگه دم درم فلان چیز و بیار همسرم زیاد تعارف میکنه میگه بیا خونه ستایش الان شام درست میکنه...
به همسرمم چ مستقیم چ غیر مستقیم باررررهاااا گفتم 🥺 باز انگار ن انگار
نمیدونم چیکار کنم چطور از همین الان این مسئله حل بشه که دائم نگه زهرا
یا دنبال این نباشه بزور مردمو بیاره خونه واسه شام
@dastan_vaghei
✨✨✨💕💕💕