Tensorflow(@CVision)


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Технологии


اخبار حوزه یادگیری عمیق و هوش مصنوعی
مقالات و یافته های جدید یادگیری عمیق
بینایی ماشین و پردازش تصویر
TensorFlow, Keras, Deep Learning, Computer Vision
سایت دوره
http://class.vision
👨‍💻👩‍💻پشتیبان دوره ها:
@classvision_support

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Технологии
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
کریس اولا میگه ما شبکه‌های عصبی رو برنامه‌ نویسی نمی‌کنیم، بلکه آن‌ها رو پرورش میدیم.

این فرآیند بیشتر شبیه مشاهده و مطالعه ارگانیسم‌ های زیستیه تا یه طراحی مصنوعی صرف. همونطور که در نورولوژی، مسیرهای عصبی از تعامل و تجربه شکل می‌گیرن، در شبکه‌های عصبی نیز یادگیری و تحول، نه از پیش‌ تعیین‌ شده، بلکه از درون تعاملات و تطابق‌ها شکل میگیرن. این نگاه، ماهیت شبکه‌های عصبی رو به پدیده‌ای زنده و پویا نزدیک‌ تر می‌کنه تا یه سیستم مهندسی‌ شده خطی.

https://youtu.be/ugvHCXCOmm4?feature=shared


یه شرکت چینی فقط با ۲۰۰۰ تا GPU مدل رقیب GPT-4 رو آموزش داد.
 01.ai 
فقط ۳ میلیون دلار خرج کرده، در حالی که OpenAI بین ۸۰ تا ۱۰۰ میلیون دلار هزینه کرد

https://www.tomshardware.com/tech-industry/artificial-intelligence/chinese-company-trained-gpt-4-rival-with-just-2-000-gpus-01-ai-spent-usd3m-compared-to-openais-usd80m-to-usd100m




نقدی که من به مدل های زبانی در این پست داشتم اینه که برای ساخت مدل جهانی واقعی، باید فراتر از زبان صرف بریم و به مفاهیم دیگه ای مانند منطق، تجربه‌ فیزیکی، و نشونه‌ های اجتماعی توجه کنیم

به نظر من توانایی استفاده‌ درست و روان از زبان، الزاما به معنای درک عمیق از مفاهیم یا داشتن منطق و عقل سلیم نیست.

مدل های زبانی بیشتر به مدلی از جهان واژگان تکیه می‌ کنن که در اون، معنی از طریق ارتباط میان کلمات شکل می‌گیره، نه با ارجاع به دنیای واقعی، و به نظر من زبان به تنهایی نمیتونه واقعیت و درک انسانی رو به‌ طور کامل منعکس کنه

حقیقتا برای من مدل های زبانی کنونی بیشتر شبیه غار افلاطون هستن، افرادی که درون غار هستن تنها سایه‌هایی از واقعیت رو میبینن و تصورات خودشون رو بر اساس این سایه‌ها میسازن. مدل‌های زبانی بزرگ هم مشابه این افرادن که به جای واقعیت، سایه‌هایی از جهان واژگان رو میبینن و بر اساس اون زبان رو باز تولید می‌کنن.

این مدل‌ها تنها بازتاب‌های زبانی از واقعیت رو درک می‌کنند، نه خود واقعیت

هر چند ما انسانها هم دست کمی از مدل های زبانی نداریم
این مقاله در خور توجهه دوست داشتید مطالعه کنید

https://arxiv.org/abs/2410.21333

3k 0 26 1 20

یکی از مخاطبان محترم این مطلب رو در نقد بحث چند روز پیش فرستادن. چند نکته خدمت شما عزیزان عرض کنم


در زنجیره‌ های تفکر جدید، اطلاعات به صورت یکپارچه‌ تر توزیع شدن، به این معنی که هر عنصر از زنجیره، در شکل ‌گیری معنا و مفهوم کلی نقش ایفا میکنه و دیگه شاهد ارایه پاسخ ‌هایی نیستیم که در اونا یک کلمه یا عبارت به تنهایی بار معنایی کل جمله رو به دوش بکشه.

این تحول، پرسش‌های رو در مورد ماهیت هوش و تفکر مطرح میکنه.

 آیا میشه به مدل‌ های زبانی که قادر به تولید زنجیره‌های تفکر مشابه انسان هستن، عنوان موجوداتی هوشمند رو اطلاق کرد؟

 آیا این مدل ‌ها قادر به داشتن آگاهی و درک از جهان اطراف خود هستن؟

 این پرسش‌ها، مرزهای بین هوش مصنوعی و هوش طبیعی رو بار دیگر به چالش میکشه.

 "O1"
نشون میده که ما در آستانه ورود به عصر جدیدی از هوش مصنوعی هستیم. عصری که در اون مدل‌های زبانی نه تنها ابزارهای قدرتمندی برای پردازش اطلاعات، بلکه قادر به تولید تفکر و خلاقیت نیز هستن.

https://aidantr.github.io/files/AI_innovation.pdf


قبل از ظهور مدل زبانی O1 شرکت OpenAi هدف عمدتا این بود که مدل ‌های زبانی رو به گونه ‌ای آموزش بدن که بتونه مشابه ذهن انسان، به ویژه در فرایند حل مسئله، فکر کنه.

اما مدل‌ های قبلی تنها قادر به تقلید از نمونه‌های آموزشی بودن، بدین معنا که تنها میتونستند راه حل ‌های از پیش تعیین شده رو باز تولید کنن. این رویکرد، به جای بازنمایی فرآیند پیچیده تفکر، به ارایه پاسخ‌ های کوتاه و گاه بی ‌دلیل بسنده می‌کرد. انگار جواب ها از یک منبع بیرونی و بدون هیچ گونه استدلال منطقی ارائه شدن.

با ظهور پارادایم جدید، شاهد تحولی شگرف در تولید زنجیره‌های تفکر(CoT) هستیم. مدل‌های زبانی هم اکنون قادرن زنجیره‌های تفکری تولید کنن که به مراتب به تفکر انسانی شباهت دارن.

این زنجیره‌ها شبیه به مکالمات درونی هستن که در اونها مدل ‌ها نه تنها به پاسخ نهایی میرسن، بلکه مراحل مختلف استدلال و تردید رو نیز به نمایش میگذارن. این امر نشون میده که مدل‌ ها از حالت ساده باز تولید اطلاعات به سمت تولید استدلال‌ های پیچیده و مبتنی بر شواهد در حرکت هستن


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
هوش مصنوعی جایگزینی برای هوش انسانی نیست؛ بلکه ابزاریه برای تقویت خلاقیت و نبوغ بشر.

این فناوری با گسترش مرزهای توانایی‌ فکری و هنری انسان، مانند ابزاری در دست او قرار می‌گیرد تا ایده‌ها و راه‌حل‌های نوآورانه‌تری خلق کند.

Fei-Fei Li


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
مصطفی سلیمان، مدیرعامل بخش هوش مصنوعی ماکروسافت، در مصاحبه‌ای می‌گوید که در ۳ تا ۵ سال آینده و پیش از سال ۲۰۳۰ شاهد هوش مصنوعی خود بهبوددهنده خواهیم بود.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
ReCapture: Generative Video Camera Controls for User-Provided Videos using Masked Video Fine-Tuning

https://generative-video-camera-controls.github.io/


چرا این مسئله برای مدل‌های زبانی مشکل ‌سازه؟

مدل‌های زبانی بزرگ از این قابلیت بهره نمیبرن. اونها از تعامل دائمی و آنی با محیط خود محروم هستن و به همین دلیله برای هر تصمیم کوچیک نیاز به برنامه‌ریزی، پیش‌بینی و رفتار هدف ‌محور دارن.

این موضوع باعث میشه که مدل‌ های زبانی برای انجام هر کار، حتی کارهای ساده، به استفاده از تمام ظرفیت شناختی خود نیاز داشته باشن.

برخلاف انسان‌ها که میتونن بسیاری از تصمیمات روزانه خود رو از طریق روتین‌ها و تعاملات ساده با محیط انجام بدن، مدل‌ های زبانی مجبورن که همیشه پیش ‌بینی، هدف ‌گذاری، و در نهایت تصمیم بگیرن.

مدل‌ هایی این چنینی که از تعامل با محیط بی ‌بهره هستن، نمیتونن روتین ‌های ساده ‌ای رو برای تصحیح مسیر خوشون و ساده‌ سازی فرایند تصمیم‌گیری ایجاد کنن.

به همین دلیل، مدل‌های زبانی باید برای هر تصمیم کوچک به برنامه‌ریزی و پیش ‌بینی متکی باشن، که در دنیای پیچیده و پویا نمیتونن کارآمد باشن.

ما آدما بسیاری از کارهای خودمون رو با استفاده از عادات و روتین‌های خودکار انجام میدیم.

به جای اینکه برای هر تصمیم نیاز به تحلیل و پیش‌بینی داشته باشیم، از بازخورد های محیطی و الگوهای ساده استفاده میکنیم تا به صورت خودکار و سریع تصمیم بگیریم.

این به ما اجازه میده که به راحتی و بدون فشار زیاد از پس ده‌ ها تصمیم کوچک بربیایم، در حالی که همچنان انرژی شناختی زیادی ذخیره داریم.

از اینکه طولانی شد عذر خواهی میکنم🙏


با یک مثال بحث رو تمام کنیم، فرض کنید میخواین وارد استخر بشین، اما ممکنه آب استخر خیلی سرد باشه.

دو راه برای تصمیم ‌گیری وجود داره:

اول با توجه به اطلاعات قبلی ذهنی پیش ‌بینی میکنی که آب استخر سرد هست یا نه. بعد تصمیم میگیرین که وارد استخر بشی یا نه.

روش دوم اینه که فقط انگشتت رو توی آب بزنی. اگه سرد بود، دیگه وارد استخر نمیشین.

اما چرا روش دوم بهتره؟

در روش دوم، شما در حال تعامل واقعی و لحظه ‌ای با محیط هستی.

به جای اینکه به پیش‌ بینی‌ های پیچیده و حافظه‌ زیادی برای تصمیم ‌گیری تکیه کنی، تنها کافیه که از بازخورد آنی (لمس آب) استفاده کنی تا تصمیم بهینه رو بگیری.

این رویکرد ساده تر، انرژی کمتری مصرف میکنه و به شما این امکان رو میده که در بیشتر مواقع تصمیمات درستی بدون نیاز به ذخیره ‌سازی حجم زیادی از اطلاعات و پیش‌بینی ‌های پیچیده بگیرین.

برای هوش مصنوعی هم به همین صورته. اگه مدل‌های هوش مصنوعی به طور مداوم در حال تعامل با محیط خود باشن، میتونن بدون نیاز به پیش ‌بینی‌های پیچیده، تصمیمات بهینه ‌تری بگیرن و عملکرد بهتری داشته باشن.

به عبارت دیگه، هوش مصنوعی در مواجهه با تغییرات لحظه ‌ای محیط میتونه از روتین‌های ساده و بازخوردهای فوری برای یادگیری و تصمیم‌ گیری استفاده کنه، بدون اینکه نیاز به محاسبات سنگین یا حافظه‌های پیچیده داشته باشه. این ویژگی‌ها، به صرفه‌ جویی در منابع محاسباتی و یادگیری کارآمدتر کمک میکنه.

اینکه ۹۵٪ از وظایفی که ما ادما روزانه با اونها مواجه میشیم، به راحتی با روش دوم (استفاده از روتین‌های خودکار برای اصلاح خطا و خود اصلاحی) انجام میشه، به این دلیله که اگه انسان‌ها برای هر تصمیم یا اقدام کوچک، از تمام ظرفیت شناختی خود استفاده کنن، مغزشون کاملا تحت فشار قرار میگیره.

مغز انسان نمیتونه همزمان با بروز رسانی لحظه ‌ای و تصمیم ‌گیری پیچیده برای هر میکرو تصمیم به‌ طور مؤثر عمل کنه. به عبارت دیگه، اگر بخوایم برای هر عمل پیش ‌بینی، برنامه ‌ریزی، و تصمیم ‌گیری کنیم، این کار باعث میشه که از سرعت عمل ما کاسته شه و مغز به ‌طور مؤثر قادر به رسیدگی به حجم عظیمی از وظایف و تصمیمات فوری نباشه.


البته مقالات متنوعی در همین زمینه وجود داره و همه سعی کردن الگوریتم یادگیری رو طراحی کنن که شگفتی (یا عدم تطابق بین پیش ‌بینی و واقعیت) رو به حداقل برسونه و پیش‌ بینی ‌های دقیقی ارائه بده.

به عبارتی همگی به یه نتیجه واحد میرسن اونم اینه که کم کردن شگفتی، یه اصل اساسی و بنیادین برای همه اتفاقاتیه که در مغز داره رخ میده ، از تفکر کلی گرفته تا رفتار تک‌ تک نورون ‌ها!

 به طور خلاصه، ترکیب شبکه‌های LTCN با قانون یادگیری کاهش شگفتی می‌تونه به مدلی منجر بشه که نه تنها توانایی یادگیری طبیعی و کارآمدی داره، بلکه ساختارش به عملکرد واقعی مغز نزدیک ‌تره. 

اگر هر نورون بتونه شگفتی خودش در هر لحظه رو کاهش بده این رفتار در مقیاس بزرگ ‌تر به الگوهای پیچیده‌ ای از یادگیری و پیش ‌بینی منجر میشه.

https://www.researchgate.net/publication/373262499_Sequence_anticipation_and_spike-timing-dependent_plasticity_emerge_from_a_predictive_learning_rule

https://www.researchgate.net/publication/326690440_Beyond_STDP-towards_diverse_and_functionally_relevant_plasticity_rules
 
هوش مصنوعی عمومی زمانی ایجاد میشه که مدل در تعامل مداوم با محیط واقعی باشه. تعامل دائمی با محیط واقعی به ما انسانها این امکان را میده که نیاز به پیش ‌بینی در ۹۵٪ مواقع رو حذف کنیم.

به عبارت دیگه، این تعامل مداوم به ما این اجازه رو میده که از روتین‌ های ساده ‌تر استفاده کنیم که هنوز هم میتونن نتایج بسیار دقیقی به همراه داشته باشن.

از طرفی این موارد باعث میشه که در انرژی، محاسبات، و حافظه به طور قابل توجهی صرفه ‌جویی شه. در نتیجه، نیاز به ذخیره‌سازی ۹۵٪ از خاطرات و پیش‌ بینی‌ها نیز از بین میره.


مشکلی که توی مقاله قبلی وجود داره، علی رغم نکات بسیار مهم و کاربردی اینه که این مدل  باbackpropagation  و به صورت آفلاین آموزش دیده، اما نسخه ‌ای از همین مدل شبکه وجود داره که میتونه به صورت آنلاین و در لحظه یاد بگیره، درست مثل مغز انسان!

در واقع این مقاله ترکیبی از کارهای قبلی به همراه شبکه های اسپایکی یا Spiking Neural Networksهست. 

در شبکه‌های عصبی اسپایکی علاوه بر متغیرهای حالت نورونی و سیناپسی، مفهوم زمان نیز در مدل در نظر گرفته میشه. توی شبکه‌های عصبی معمولی، خروجی هر نورون در هر تکرار محاسبه و به روز رسانی میشه، اما در شبکه‌های عصبی اسپایکی، هر نورون تنها زمانی اسپایک تولید میکنه که پتانسیل غشای اون از یک حد آستانه بیشتر شده باشه. 

شبکه‌عصبی اسپایکی در واقع نزدیک ترین بازسازی ساختار مغز انسانه.

ادامه دارد...

https://arxiv.org/abs/2112.11231


توی ویدیو بالا توضیح میده که در مقایسه با مدل‌های دیگه، برای انجام وظیفه‌ ای مثل هدایت خودرو، مدل LTCN تنها به حدود ۱۹ نورون نیاز داره، در حالی که سایر مدل ‌ها برای همون کار به هزاران نورون نیاز دارن.

از نکات مهم ارایه شده در این کار میشه به موارد زیراشاره کرد :

مدل می ‌تونه همون نتایج شبکه‌های عصبی دیگه رو با ۱۰ تا ۲۰ برابر نورون کمتر به دست بیاره

این مدل روابط علی و معلولی دنیای واقعی رو یاد می‌گیره

 توانایی فوق ‌العاده‌ای در تعمیم خارج از محدوده‌ داده‌های آموزشی داره، یعنی میتونه همون وظیفه رو توی شرایط کاملا متفاوت انجام بده

 بدون نیاز به تعیین اهداف مشخص میتونه کار کنه

و در نهایت  توی یادگیری تقلیدی بسیار خوب عمل می ‌کنه

در واقع نوآوری کلیدی این مدل اینه که امکان تغییر سرعت هر نورون رو به صورت متغیر و لحظه‌ ای فراهم میکنه.

همین ویژگی ساده باعث شده که این شبکه‌ها به نتایج فوق‌العاده‌ای برسن.

ادامه دارد ...

https://www.ted.com/talks/ramin_hasani_liquid_neural_networks


کار دیگه ای که شباهت هایی به مقاله قبلی داره کار آقای رامین حسنی از MIT هست.

عنوان مقاله Liquid Time Constant Networks  هست. این مدل در واقع نوعی شبکه عصبی پویا و انعطاف ‌پذیره که برای پردازش اطلاعات در زمان و تصمیم ‌گیری در شرایط پیچیده با الهام از ساختارهای عصبی موجودات زنده طراحی شده.

توی شبکه‌ های سنتی، اتصالات و زمان ‌بندی واحدهای عصبی ثابت هستن، اما در LTCNs زمان‌ بندی یا ثابت زمانی نورون‌ ها به صورت پویا تغییر میکنن و به همین دلیل به اون "liquid" گفته میشه.

ویژگی دینامیک LTCN به شبکه اجازه میده به محیط‌ های پویا و شرایط متغیر واکنش بهتری نشان بده.

این شبکه‌ ها با تنظیم پیوسته ثابت‌های زمانی نورون‌ ها، میتونن با داده‌های ورودی سازگار بشن و پاسخ ‌های انعطاف ‌پذیرتری رو ارایه بدن.

به صورت فنی تر بایستی عرض کنم که LTCN‌ها در واقع نوعی شبکه عصبی بازگشتی هستن که هر نورون از یه معادله‌ خاص پیروی میکنه.

این معادلات به شبکه اجازه میدن تا رفتار نورون ‌ها رو به عنوان یک تابع از ورودی‌ ها و شرایط محیطی تغییر بدن.

نورون ‌ها در LTCN‌ها دارای ثابت‌های زمانی متغیر هستن که بسته به شرایط، سرعت یا کندی تغییرات اونها رو تنظیم می‌کنه.

این تغییرات در «ثابت‌های زمانی» باعث میشه که شبکه در مواجهه با ورودی‌ های مختلف، پاسخ‌ های متنوعی داشته باشه.

البته توضیحات کامل رو خود آقای حسنی توی  ویدئوی زیر به صورت کامل شرح میدن:

ادامه دارد ...

https://youtu.be/IlliqYiRhMU?si=nstNmmU7Nwo06KSJ&t=1971


اگه این نظریه صحیح باشه، احتمالش زیاده که بشه همچین سیستمی رو توی حوزه هوش مصنوعی پیاده کرد.

البته این کار توی الگوریتم یادگیری تقویتی به اسم SMiRL انجام شده و نسبتا موفقیت ‌آمیز بوده. 

عنوان مقاله یادگیری تقویتی مبتنی بر کمینه سازی شگفتی در محیط ‌های ناپایدار هست.

توی این روش، سیستم اول یاد می ‌گیره که چه اتفاقاتی توی محیط براش غیرمنتظره یا عجیب هستن، و بعد سعی می ‌کنه به سمت چیزهایی بره که بیشتر قابل پیش‌ بینی و پایدار باشن.

به این معنی که عامل هوش مصنوعی (مثلا یه ربات) به سمت شرایطی میره که کمتر احتمال داره در اونا غافلگیر بشه، مثلا از موانع و خطرات دور میمونه یا حالت پایداری رو پیدا می ‌کنه که منجر به حفظ تعادلش بشه.

به عبارت دیگه، این الگوریتم به جای دنبال کردن یه هدف مشخص، سعی می‌کنه با پیدا کردن موقعیت ‌های پایدارتر، از وقایع غیرمنتظره دوری کنه، که همین باعث می‌شه به شکل طبیعی به سمت کاوش و پیدا کردن شرایط بهتر بره، از طرفی برای یادگیری تقلیدی بسیار مناسبه.

ادامه دارد ...

https://arxiv.org/abs/1912.05510
­­­­­­­­­­­­­­­­


توی حوزه‌ی علوم اعصاب نظریه ‌ای هست که میگه مغز انسان طبق «اصل انرژی آزاد» کار می ‌کنه.

اصل انرژی آزاد میگه که سیستم‌های زیستی، از جمله مغز، سعی می‌ کنن تفاوت بین مدل‌های درونی ‌شون و اطلاعات حسی که از محیط دریافت می ‌کنن رو کم کنن، یعنی سعی می ‌کنن کاری کنن که اتفاق های غیرمنتظره یا خطای پیش ‌بینی کمتر باشه.

برای این کار، موجودات زنده دو مکانیسم رو بکار میگیرن، یا مدل‌های درونی خودشون رو آپدیت می ‌کنن تا بهتر با واقعیت بیرونی هماهنگ بشه (ادراک)، یا با انجام یه سری کار، محیط اطرافشون رو تغییر میدن تا با پیش ‌بینی‌ هاشون جور دربیاد (که میشه عمل کردن).

تعریف سادش اینکه که مغز یه جورایی شبیه ترموستات هست که هم دمای اتاق رو پیش ‌بینی می ‌کنه و هم سعی می‌ کنه دما رو توی یه محدوده‌ی مشخص نگه داره.

به صورت خلاصه این اصل میگه که همه‌ سیستم‌ های زیستی خود سازمان ‌ده به طور طبیعی تلاش می ‌کنن تا فاصله بین انتظارات و تجربیاتشون رو به حداقل برسونن.

ادامه دارد ...

https://en.wikipedia.org/wiki/Free_energy_principle


این مقاله ها چند تا نکته اساسی دارن:

اول اینکه ماهیت جهان زمانی هست. جهان به ‌طور پیوسته تغییر میکنه و تعامل مداوم انسانها با اون برای عملکرد هوش انسانی ضروریه.

این تعاملات مداوم و زما‌ن مند به انسانها این امکان رو می‌ده که به طور موثری به محیط خود واکنش نشون بدن و یاد بگیرن.

دوم اینکه انسانها به طور مداوم از روتین‌های ذهنی برای انجام کارها و فعالیت‌ های روزمره خوشون استفاده میکنن.

این روتین ‌ها به اونها کمک میکنه تا توی انرژی محاسباتی خودشون صرفه‌ جویی کنن و به صورت خودکار بسیاری از فعالیت‌ها رو انجام بدن.

سوم اینکه وقتی انسانها به دنبال دستیابی به اهداف یا حل مشکلات هستن، از این روتین‌ها برای مدیریت و حل مسائل استفاده می‌کنن.

این فرآیند ها به اونها کمک میکنه تا به صورت موثری مشکلات پیچیده رو حل کنن و تصمیم‌ گیری کنن.

و در نهایت اینکه نمیتونیم هوش واقعی رو بدون اینکه مکانیزم‌ های تشکیل و استفاده از روتین‌ها وجود داشته باشه، مدل کنیم.

اگه سیستم هوش مصنوعی نتونه روتین ها رو به طور موثر بسازه و استفاده کنه، نمیتونه به طور واقعی مثل آدماعمل کنه و مشکلات پیچیده رو حل کنه.

ادامه دارد ...


این مدل ها تو حل مشکلات جدید ضعیف هستن چون فرایند حل مسئله رو درک نمی‌کنن. 

این مدل ‌ها در واقع فاقد عادت‌های ذهنی و روتین ‌هایی هستن که ما برای حل مسائل استفاده میکنیم، منظورم روتین ‌هایی مثل شناخت مشکل، یادگیری از اشتباهات، و بهینه ‌سازی استراتژی ‌ها برای مواجهه با مشکلات جدید هست. 

در واقع مدل های زبانی فقط داده‌ها رو پردازش میکنن و فاقد درک واقعی از چگونگی حل مسائل به صورت پویا و بهینه هستن.

بیاین کمی به عقب برگردیم و دو تا مقاله مهمی که در باره فلسفه هوش مصنوعی نوشته شدن رو مرور کنیم، سال 1987 و سال 2007:

https://citeseerx.ist.psu.edu/document?repid=rep1&type=pdf&doi=cb53a49a1187650196cf10835a0193ae0201a75f

https://leidlmair.at/doc/WhyHeideggerianAIFailed.pdf

این دو تا مقاله تاکید داردن برای حل مسایل پیچیده AI باید توانایی درک مفاهیم پیچیده و محیطی مشابه انسان را داشته باشه. این مدل‌ ها نه تنها باید داده‌ ها رو پردازش کنن، بلکه باید به طور فعال و پویا با محیط خود تعامل داشته باشن و یاد بگیرن

ادامه دارد ...

Показано 20 последних публикаций.