تراپی؟ بله ممنون.
قبل تراپی، هر کی هر حرفی میزد تو دلم نگه میداشتم. حتی اگه ناراحت میشدم سکوت میکردم
الان، میدونم احساسم مهمه و لازم نیست همیشه سکوت کنم
قبل تراپی، توی جمع ها همیشه احساس میکردم باید همه رو راضی نگه دارم حتی به قیمت اذیت شدم خودم!
الان، یاد گرفتم راضی کردن همه، غیر ممکنه! پس اول به خودم فکر میکنم
قبل تراپی، وقتی ازم چیزی میخواستن، نه گفتن برام کابوس بود
الان، نه گفتن برام راحت تر شده چون فهمیدم حقمه حد و مرز داشته باشم
قبل تراپی، حس میکردم همیشه یه چیزی تو زندگیم کمه! ولی نمیدونستم چیه
الان، اون حس یه چیزی کمه جاشو داده به آرامش چون یاد گرفتم خودمو بهتر بشناسم
قبل تراپی، فکر میکردم نباید هیچ اشتباهی کنم و باید همیشه بی نقص باشم
الان، فهمیدم اشتباه کردن بخشی از یادگیریه و به خودم اجازه تجربه کردن میدم
قبل تراپی، هر کی هر حرفی میزد تو دلم نگه میداشتم. حتی اگه ناراحت میشدم سکوت میکردم
الان، میدونم احساسم مهمه و لازم نیست همیشه سکوت کنم
قبل تراپی، توی جمع ها همیشه احساس میکردم باید همه رو راضی نگه دارم حتی به قیمت اذیت شدم خودم!
الان، یاد گرفتم راضی کردن همه، غیر ممکنه! پس اول به خودم فکر میکنم
قبل تراپی، وقتی ازم چیزی میخواستن، نه گفتن برام کابوس بود
الان، نه گفتن برام راحت تر شده چون فهمیدم حقمه حد و مرز داشته باشم
قبل تراپی، حس میکردم همیشه یه چیزی تو زندگیم کمه! ولی نمیدونستم چیه
الان، اون حس یه چیزی کمه جاشو داده به آرامش چون یاد گرفتم خودمو بهتر بشناسم
قبل تراپی، فکر میکردم نباید هیچ اشتباهی کنم و باید همیشه بی نقص باشم
الان، فهمیدم اشتباه کردن بخشی از یادگیریه و به خودم اجازه تجربه کردن میدم