بسوخت جان من این دیدهٔ جمالپرست
ز دست رفت دل هرزهپوی حالپرست
چگونه زین همه حسرت بود امید نجات
مرا که هست همین چشم ِ خطوخالپرست
نوازش نـَـفَـست با من است در همهحال
چه میگریزی از این شاعر محالپرست
شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت
دگر به خواب نرفت این دل خیالپرست
شکوه حزن تو را نازم ای بهار ملول
که الفتیست تو را با من ملالپرست
بهار من به خموشی کنار «سایه» گذشت
چمن سپرده به مرغان قیلوقالپرست
#فریدون_مشیری
@chaameghazal ⛱️
ز دست رفت دل هرزهپوی حالپرست
چگونه زین همه حسرت بود امید نجات
مرا که هست همین چشم ِ خطوخالپرست
نوازش نـَـفَـست با من است در همهحال
چه میگریزی از این شاعر محالپرست
شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت
دگر به خواب نرفت این دل خیالپرست
شکوه حزن تو را نازم ای بهار ملول
که الفتیست تو را با من ملالپرست
بهار من به خموشی کنار «سایه» گذشت
چمن سپرده به مرغان قیلوقالپرست
#فریدون_مشیری
@chaameghazal ⛱️