پای در ره که نهادید افقِ تاری بود
شب در اندیشهی تثبیت سیهکاری بود
بادهی خاص کشیدید و به میخانهی عشق
مستی سرخ شما غایت هشیاری بود
خواب خوش باد شما را که در آن هنگامه
خواب خونین شما آیت بیداری بود
خم نشد قامت رعنای شما بر اثرش
بختک زلزله هرچند که آواری بود
شرممان باد که تا ساعت آن واقعه نیز
چشممان دوخته بر ساعت دیواری بود
جایتان سبز که با خون خود امضا کردید
پای آن نامه که منشور وفاداری بود
قصهای بیش نبود آنچه سرودید از عشق
لیک هر یک به زبانی که نه تکراری بود
ای شمایان که خروشانِ کفنپوشانید!
ای که بر فرق ستم تیغ شما کاری بود!
در رگ ما که خموشان سیهپوشانیم
کاشکی قطرهای از خون شما جاری بود
#حسین_منزوی
@chaameghazal ⛵️
شب در اندیشهی تثبیت سیهکاری بود
بادهی خاص کشیدید و به میخانهی عشق
مستی سرخ شما غایت هشیاری بود
خواب خوش باد شما را که در آن هنگامه
خواب خونین شما آیت بیداری بود
خم نشد قامت رعنای شما بر اثرش
بختک زلزله هرچند که آواری بود
شرممان باد که تا ساعت آن واقعه نیز
چشممان دوخته بر ساعت دیواری بود
جایتان سبز که با خون خود امضا کردید
پای آن نامه که منشور وفاداری بود
قصهای بیش نبود آنچه سرودید از عشق
لیک هر یک به زبانی که نه تکراری بود
ای شمایان که خروشانِ کفنپوشانید!
ای که بر فرق ستم تیغ شما کاری بود!
در رگ ما که خموشان سیهپوشانیم
کاشکی قطرهای از خون شما جاری بود
#حسین_منزوی
@chaameghazal ⛵️