تعريف من از عشق اينه🌚 :
من ميگم روحمو ميسپرم بهت، امانت باشه پيشت، آرومش كن و تو روحتو بسپار به من محكم بغلش مى كنم." چنان تنگ كه هيچكس نفهمد زخم، روى تن من بود، يا تو
من ميگم روحمو ميسپرم بهت، امانت باشه پيشت، آرومش كن و تو روحتو بسپار به من محكم بغلش مى كنم." چنان تنگ كه هيچكس نفهمد زخم، روى تن من بود، يا تو