Репост из: ↝BNR2🙂💜🔪
-دزد اشغالل..
-تتتهیونگاا..تتهیونگگ صصبر کنن..قسمم ممیخورم ککه کاار من ننبوده.
- خفه شو..فقط خفه شوو..
تهیونگ مدام با صدای بلند حرف میزد و به جهت های مختلف قدم برمیداشت❌..به جز فریاد های خودش چیزی رو نمیشنید و همین باعث شده بود هر دوشون از صدای بوق بلند ماشینی که بهشون نزدیک میشد بی خبر باشن.🔕تهیونگ دستی بین موهاش کشید و کلافه چرخی دور خودش زد..داشت بی حواس سمت جونگکوک میرفت که برای یه لحظه صدای بوق ماشین بلند تر از صدای فریاد تهیونگ به گوشش رسید‼️..سرشو چرخوند و وقتی دید اون جسم بزرگ بیش از حد بهشون نزدیکه ، تنها کاری که تونست انجام بده هول دادن تهیونگ بود💡..هر دو دستش رو روی سینه ی تهیونگ گذاشت و محکم سمت ماشین خودش پرتش کرد⚠️..با شوک قدمی برداشت تا خودش هم از اونجا رد بشه ولی دیگه بیش از حد دیر شده بود....💔💔
-تتتهیونگاا..تتهیونگگ صصبر کنن..قسمم ممیخورم ککه کاار من ننبوده.
- خفه شو..فقط خفه شوو..
تهیونگ مدام با صدای بلند حرف میزد و به جهت های مختلف قدم برمیداشت❌..به جز فریاد های خودش چیزی رو نمیشنید و همین باعث شده بود هر دوشون از صدای بوق بلند ماشینی که بهشون نزدیک میشد بی خبر باشن.🔕تهیونگ دستی بین موهاش کشید و کلافه چرخی دور خودش زد..داشت بی حواس سمت جونگکوک میرفت که برای یه لحظه صدای بوق ماشین بلند تر از صدای فریاد تهیونگ به گوشش رسید‼️..سرشو چرخوند و وقتی دید اون جسم بزرگ بیش از حد بهشون نزدیکه ، تنها کاری که تونست انجام بده هول دادن تهیونگ بود💡..هر دو دستش رو روی سینه ی تهیونگ گذاشت و محکم سمت ماشین خودش پرتش کرد⚠️..با شوک قدمی برداشت تا خودش هم از اونجا رد بشه ولی دیگه بیش از حد دیر شده بود....💔💔