Репост из: ⚔️jΞЛΞЯΛŁ jΛЛG⚔️
#نفس های داغ چان روی #گردنش پخش میشد و حتی نمیتونست اب جمع شده توی دهنشو #قورت بده و #عرق سرد روی ستون فقراتش نشسته بود و بدنش داشت #یخ میزد...آخرین زمزمه چان که توی #گوشش خونده شد رو نشنید و با باز شدن دهن چان و دیدن اون #دندان های سفید و #تیز چشماشو محکم بهم فشار داد....⚠️
برای لحظه ای مرگ 💀رو حس کرد اما لحظه بعد #رطوبت دهان چان و داغی دهنشو روی شونه و گردنش حس کرد 💦..بر خلاف تصوراتش هیچ حس دردی نداشت!..چشمهاشو تا اخرین حدی که میشد باز کرد..باورش نمیشد..چان داشت چکار میکرد؟؟؟ 🔥🔥
اون دورگه چشمهاشو بسته بود و با ولع #بوسه های #خیس روی شونه و #شاهرگِ گردن انسان توی #آغوشش میکاشت..زبونش رو روی اون گردن بهشتی میکشید و عطر موها و پوست بک رو به ریه هاش می کشوند..جریان خون رو توی رگ های بک حس میکرد⚡️ ..#شیرین بود..همه چیزِ این پسر شیرین بود ..همه چیزش..
بوسه هاشو تا #زیر_گوش بک ادامه داد و میتونست قطع شدن تدریجی لرزش بدن بک رو توی آغوشش حس کنه و این حتی از #مکیدن خون فوق العاده تر بود...👄♨️♨️♨️🔞🔞🔞
برای لحظه ای مرگ 💀رو حس کرد اما لحظه بعد #رطوبت دهان چان و داغی دهنشو روی شونه و گردنش حس کرد 💦..بر خلاف تصوراتش هیچ حس دردی نداشت!..چشمهاشو تا اخرین حدی که میشد باز کرد..باورش نمیشد..چان داشت چکار میکرد؟؟؟ 🔥🔥
اون دورگه چشمهاشو بسته بود و با ولع #بوسه های #خیس روی شونه و #شاهرگِ گردن انسان توی #آغوشش میکاشت..زبونش رو روی اون گردن بهشتی میکشید و عطر موها و پوست بک رو به ریه هاش می کشوند..جریان خون رو توی رگ های بک حس میکرد⚡️ ..#شیرین بود..همه چیزِ این پسر شیرین بود ..همه چیزش..
بوسه هاشو تا #زیر_گوش بک ادامه داد و میتونست قطع شدن تدریجی لرزش بدن بک رو توی آغوشش حس کنه و این حتی از #مکیدن خون فوق العاده تر بود...👄♨️♨️♨️🔞🔞🔞