Репост из: گفتمان
🖊 خصلتهای یک بورژوا چیست؟
📚 اخلاقِ سرمایهداری
📥 دیردره مک کلاسکی/ ترجمه رهام جابری
🖇 در قرن هجدهم بود که شماری از نظریه پردازان اروپایی مثل مونتسکیو، ولتر، هیوم و آدام اسمیت تفسیری متعادل از خصایل حقیقی بورژوا ارایه دادند که بیانگر یک نظام اخلاقی در جامعه ای تجارت محور و دربردارنده رویاپردازی و حسابگری در کنار هم بود. ژاپن، راهی مستقل از این اقدام اروپایی را پیمود که با تعریفی متفاوت از مفهوم «خیر»، آغاز شد.
🖇 در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، این تجربه اروپایی، به طرز تراژیکی مضمحل شد. این اضمحلال همان طور که اشاره شد به سبب اختلاف نظر میان رمانتیک های طرفدار عشق و شجاعت صرف، بنتامیهای طرفدار خویشتنداری صرف و عقاید کانتیای که فقط عدالت و میانهروی را مهم میدانستند، حادث شد. چشمانداز یک نظام اخلاقی متعادل، بعدتر توسط نسخههای افراطی عقاید ضد بازار مسیحیت انجیلی در هر دو قالب مذهبی و عرفی آن، از بین رفت. عمده دوران زندگی جان استوارت میل تحت تاثیر فشارهای ناشی از این تفکرات قرن نوزدهمی بود.
🖇 با این حال تا قبل از روزهای ژوئن، بسیاری از هنرمندان، روشنفکران و طبقه تحصیل کرده جدید، سرمایهداری را پیش از آن که آثار مادیاش آشکار شود، پذیرفتند. جان استوارت میل در اولین نسخه کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» خود در سال 1848، به همراه دنیل دفو و تامس پین و تامس مکولی و ویکتور هوگو و آلساندرو مانزونی، بازار آزاد و لیبرالیسم را با آزادیهای جدید به دست آمده در 1689، 1776، 1789 و 1830، مرتبط دانستهاند. تا مقطع 1848 حداقل در اروپا و انشعاباتش، سرمایهداری در بعد مادی و سیاسی تجربهای پیروزمندانه بوده است. و این مقطع تاریخ سرآغاز ارتقا سطح زندگی مصیبت زدگان زمین بود.
🖇 بعد از 1848 یا شاید کمی قبل از آن، طبقه تحصیلکرده اروپایی شروع به شکایتهای کولیوار علیه خصایل بورژوازی کرد که اساسا موجودیتش را مدیون آن خصایل بود. در ابتدا مارکس مشاهده کرد که «بخش کوچکی از طبقه حاکم خود را به زحمت انداخته، و به طبقه انقلابی پیوسته است». به عنوان مثال انگلس و خود او. بخش کوچک و ناچیزی نبود. آنچه سزار گرانا از آن با عنوان «ادبیات تحریکآمیز مدرن» درباره زندگی بورژوایی یاد کرد، در آثار استاندال، بودلر و آثار متاخر دیکنز مشهود است و پس از انقلابهای شکست خورده 1848 تبدیل به گرایشی سیاسی شد. فرزندان پدران بورژوا مسحور عقیده و چشماندازهایی عرفی به نام «ناسیونالیسم» و «سوسیالیسم» شدند.
🖇 در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، این متفکران و هنرمندان تمدن متعالی اروپا و حاکمینش، و بعدها کل جهان را با خود همراه کردند. امرسون در سال 1858 اشاره میکند که طبقه تحصیلکرده و روشنفکر (شامل هنرمندان، ادیبان، متفکران) به دنبال احیای نوستالژیای از ارزشهای آریستوکراتیک اروپا که قبل از روی کار آمدن اقتصاددانان و حسابگران رواج داشت، بودند. تصویر از آینده گاهی ستایش دهقانان و کارگران بود، گاهی چشماندازی از ارزشهای پسابورژوایی و گاهی هر دو. بودلر در 1857 با تایید مشاهدات پو نقل میکند: «دنیا تحت هجوم فرقهای جدید از فلاسفه قرار گرفته است... آنان مومنین به همهی چیزهای قدیمیاند... کشیش اعظم آنان در شرق، شارل فوریه است، و در غرب، هوراس گریلی.»
🖇 قرن بیستم، به واسطه این نوستالژیهای ضد بورژوا، تاوانهای سختی داد. در همه جا به جز ایالات متحده، بازدهی سرمایهداری این فرصت را پیدا نکرد که قبل از اوج گیری احزاب سوسیالیست خود را به انسان معمولی آن دوران اثبات کند. طبقه حاکم در همه جای دنیا دریافت که رواج میهنپرستی راهی برای ماندن در قدرت است، و مشتاقانه بر اعتقاد سفت و سخت خود بر نژادپرستی، ناسیونالیسم، امپریالیسم و توسل به ارزشهای مذهبی ادامه داد. نتیجه، تصادم چندین ایسم در جنگهای داخلی اروپا و پاشیدن بذرشان در نقاط دیگر جهان، در فاصله سالهای 1914 تا 1989 بود. سرمایهداری، توسط ناسیونالیسم، سوسیالیسم و ناسیونال سوسیالیسم، تا نزدیکی فراموشی پیش رفت. از ویلهم دوم تا حزب بعث.
🖇 با این وجود، طی اواخر قرن بیستم، پیروزیهای سرمایهداری و خصایل بورژوای آن از سر گرفته شد. کشورهایی مانند ژاپن، کره جنوبی و تایلند که به طرز ناامیدکنندهای در سال 1950 فقیر بودند، تحت سرمایهداری و بورژوازی شروع به درخشیدن کردند. کشورهایی مثل بریناتیا، ایتالیا و ایالات متحده که در 1950 نسبتا ثروتمند بودند، ولی هنوز جمعیت قابل توجهی از آنان مسکن، پوشاک و غذای مناسب نداشتند هم در این شاخصها وضعیت بهتری پیدا کردند. به فاصله سی سال سرانه درآمد در آمریکای لاتین و حوزه دریای کاراییب دو برابر شد.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 اخلاقِ سرمایهداری
📥 دیردره مک کلاسکی/ ترجمه رهام جابری
🖇 در قرن هجدهم بود که شماری از نظریه پردازان اروپایی مثل مونتسکیو، ولتر، هیوم و آدام اسمیت تفسیری متعادل از خصایل حقیقی بورژوا ارایه دادند که بیانگر یک نظام اخلاقی در جامعه ای تجارت محور و دربردارنده رویاپردازی و حسابگری در کنار هم بود. ژاپن، راهی مستقل از این اقدام اروپایی را پیمود که با تعریفی متفاوت از مفهوم «خیر»، آغاز شد.
🖇 در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، این تجربه اروپایی، به طرز تراژیکی مضمحل شد. این اضمحلال همان طور که اشاره شد به سبب اختلاف نظر میان رمانتیک های طرفدار عشق و شجاعت صرف، بنتامیهای طرفدار خویشتنداری صرف و عقاید کانتیای که فقط عدالت و میانهروی را مهم میدانستند، حادث شد. چشمانداز یک نظام اخلاقی متعادل، بعدتر توسط نسخههای افراطی عقاید ضد بازار مسیحیت انجیلی در هر دو قالب مذهبی و عرفی آن، از بین رفت. عمده دوران زندگی جان استوارت میل تحت تاثیر فشارهای ناشی از این تفکرات قرن نوزدهمی بود.
🖇 با این حال تا قبل از روزهای ژوئن، بسیاری از هنرمندان، روشنفکران و طبقه تحصیل کرده جدید، سرمایهداری را پیش از آن که آثار مادیاش آشکار شود، پذیرفتند. جان استوارت میل در اولین نسخه کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» خود در سال 1848، به همراه دنیل دفو و تامس پین و تامس مکولی و ویکتور هوگو و آلساندرو مانزونی، بازار آزاد و لیبرالیسم را با آزادیهای جدید به دست آمده در 1689، 1776، 1789 و 1830، مرتبط دانستهاند. تا مقطع 1848 حداقل در اروپا و انشعاباتش، سرمایهداری در بعد مادی و سیاسی تجربهای پیروزمندانه بوده است. و این مقطع تاریخ سرآغاز ارتقا سطح زندگی مصیبت زدگان زمین بود.
🖇 بعد از 1848 یا شاید کمی قبل از آن، طبقه تحصیلکرده اروپایی شروع به شکایتهای کولیوار علیه خصایل بورژوازی کرد که اساسا موجودیتش را مدیون آن خصایل بود. در ابتدا مارکس مشاهده کرد که «بخش کوچکی از طبقه حاکم خود را به زحمت انداخته، و به طبقه انقلابی پیوسته است». به عنوان مثال انگلس و خود او. بخش کوچک و ناچیزی نبود. آنچه سزار گرانا از آن با عنوان «ادبیات تحریکآمیز مدرن» درباره زندگی بورژوایی یاد کرد، در آثار استاندال، بودلر و آثار متاخر دیکنز مشهود است و پس از انقلابهای شکست خورده 1848 تبدیل به گرایشی سیاسی شد. فرزندان پدران بورژوا مسحور عقیده و چشماندازهایی عرفی به نام «ناسیونالیسم» و «سوسیالیسم» شدند.
🖇 در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، این متفکران و هنرمندان تمدن متعالی اروپا و حاکمینش، و بعدها کل جهان را با خود همراه کردند. امرسون در سال 1858 اشاره میکند که طبقه تحصیلکرده و روشنفکر (شامل هنرمندان، ادیبان، متفکران) به دنبال احیای نوستالژیای از ارزشهای آریستوکراتیک اروپا که قبل از روی کار آمدن اقتصاددانان و حسابگران رواج داشت، بودند. تصویر از آینده گاهی ستایش دهقانان و کارگران بود، گاهی چشماندازی از ارزشهای پسابورژوایی و گاهی هر دو. بودلر در 1857 با تایید مشاهدات پو نقل میکند: «دنیا تحت هجوم فرقهای جدید از فلاسفه قرار گرفته است... آنان مومنین به همهی چیزهای قدیمیاند... کشیش اعظم آنان در شرق، شارل فوریه است، و در غرب، هوراس گریلی.»
🖇 قرن بیستم، به واسطه این نوستالژیهای ضد بورژوا، تاوانهای سختی داد. در همه جا به جز ایالات متحده، بازدهی سرمایهداری این فرصت را پیدا نکرد که قبل از اوج گیری احزاب سوسیالیست خود را به انسان معمولی آن دوران اثبات کند. طبقه حاکم در همه جای دنیا دریافت که رواج میهنپرستی راهی برای ماندن در قدرت است، و مشتاقانه بر اعتقاد سفت و سخت خود بر نژادپرستی، ناسیونالیسم، امپریالیسم و توسل به ارزشهای مذهبی ادامه داد. نتیجه، تصادم چندین ایسم در جنگهای داخلی اروپا و پاشیدن بذرشان در نقاط دیگر جهان، در فاصله سالهای 1914 تا 1989 بود. سرمایهداری، توسط ناسیونالیسم، سوسیالیسم و ناسیونال سوسیالیسم، تا نزدیکی فراموشی پیش رفت. از ویلهم دوم تا حزب بعث.
🖇 با این وجود، طی اواخر قرن بیستم، پیروزیهای سرمایهداری و خصایل بورژوای آن از سر گرفته شد. کشورهایی مانند ژاپن، کره جنوبی و تایلند که به طرز ناامیدکنندهای در سال 1950 فقیر بودند، تحت سرمایهداری و بورژوازی شروع به درخشیدن کردند. کشورهایی مثل بریناتیا، ایتالیا و ایالات متحده که در 1950 نسبتا ثروتمند بودند، ولی هنوز جمعیت قابل توجهی از آنان مسکن، پوشاک و غذای مناسب نداشتند هم در این شاخصها وضعیت بهتری پیدا کردند. به فاصله سی سال سرانه درآمد در آمریکای لاتین و حوزه دریای کاراییب دو برابر شد.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann