از روز عروسیش فرار میکنه و با پسری اشنا میشه که ناجیش میشه... 🥹
+اقا تو رو خدا وایسا تو رو خدا!
پسره ایستاد و نگام کرد..
+توروخدا کمکم کن، من از عروسیم فرار کردم جایی ندارم که برم! 😢
به سرتا پام نگاه کرد و سری تکون داد!
ولی با یک شرط فقط راضی میشه...
که نجاتش بده اونم که هر شب... 🔞
https://t.me/+rCcCKJFLN5hkNmE0
+اقا تو رو خدا وایسا تو رو خدا!
پسره ایستاد و نگام کرد..
+توروخدا کمکم کن، من از عروسیم فرار کردم جایی ندارم که برم! 😢
به سرتا پام نگاه کرد و سری تکون داد!
ولی با یک شرط فقط راضی میشه...
که نجاتش بده اونم که هر شب... 🔞
https://t.me/+rCcCKJFLN5hkNmE0