و سکوت اسم دیگر زن بود...
بانگاهی مصمم و غمگین
که پر از حرف های نا گفته
که پراز گفته های غم آگین
و سکوت اسم دیگر زن بود...
مهر خاموشی و فضایی سرد
لحظه لحظه فرو شدن لای
بغض در حال انتحار و ، درد
و سکوت اسم دیگر زن بود...
روی شرمِ نمورِ پنجره و
چشمهای همیشه بیدارو
حرفهای میان حنجره و
و سکوت اسم دیگر زن بود...
بعدِ سیر از کتک ، که می خورده
مشت مشتِ کبودیِ چشمش
آبروی سکوت را برده
و سکوت اسم دیگر زن بود...
هجمه ای از صدای بی فریاد
که لهیده میان خاموشی
بین بود و نبود و بادا باد
و سکوت اسم دیگر زن بود...
یک جنین سَلیطه ، نه؛ ترسو_
توی ذهنش مدام می لغزید
حرف های نگفته و وارو
و سکوت اسم دیگر زن ؛ نه....
همه ی زندگیش شد فریاااد
زن به این حسّ خسته پایان داد.
#زهرا_شبیهی
بانگاهی مصمم و غمگین
که پر از حرف های نا گفته
که پراز گفته های غم آگین
و سکوت اسم دیگر زن بود...
مهر خاموشی و فضایی سرد
لحظه لحظه فرو شدن لای
بغض در حال انتحار و ، درد
و سکوت اسم دیگر زن بود...
روی شرمِ نمورِ پنجره و
چشمهای همیشه بیدارو
حرفهای میان حنجره و
و سکوت اسم دیگر زن بود...
بعدِ سیر از کتک ، که می خورده
مشت مشتِ کبودیِ چشمش
آبروی سکوت را برده
و سکوت اسم دیگر زن بود...
هجمه ای از صدای بی فریاد
که لهیده میان خاموشی
بین بود و نبود و بادا باد
و سکوت اسم دیگر زن بود...
یک جنین سَلیطه ، نه؛ ترسو_
توی ذهنش مدام می لغزید
حرف های نگفته و وارو
و سکوت اسم دیگر زن ؛ نه....
همه ی زندگیش شد فریاااد
زن به این حسّ خسته پایان داد.
#زهرا_شبیهی