اینکه بر باد رفته بنیادم
مثل یک شمع، در دل بادم
اینکه تنها کنار تو شادم
و به طعم لب تو معتادم
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه مثل بلور بی رنگی
دلخورم از جماعت سنگی
شده ام از هجوم دلتنگی
کشوری در شرایط جنگی
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه درعشق شهرهی دهرم
شاه دیوانگان این شهرم
اینکه من بی توکاسهی زهرم
در غیاب تو با خودم قهرم
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه من بیپناه ودربدرم
خم شده زیر بار غم کمرم
اینکه فکر تو می زند به سرم
اینکه اصلا درآمده پدرم
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه هستی تو درد وتسکینم
هیچکس جز تو را نمیبینم
اینکه من بیبهانه غمگینم
نیست خوابی به چشم سنگینم
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه عطر تو در شبم جاریست
عشق تو انتخاب اجباریست
نالههایم اگر که تکراریست
زخمهایی که خوردهام کاریست
کار چشمان توست، میفهمی؟
دفتر شعر خیس و خطخطیام
پرسههای خیال پاپتیام
گریه و خندههای نوبتیام
آخر هفته های لعنتیام
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه آوارگیست تقدیرم
از زمین و زمانه دلگیرم
زخمی صدهزار شمشیرم
تا بگویی بمیر، می میرم
کار چشمان توست، میفهمی؟
#مسعود_جعفری زاده
مثل یک شمع، در دل بادم
اینکه تنها کنار تو شادم
و به طعم لب تو معتادم
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه مثل بلور بی رنگی
دلخورم از جماعت سنگی
شده ام از هجوم دلتنگی
کشوری در شرایط جنگی
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه درعشق شهرهی دهرم
شاه دیوانگان این شهرم
اینکه من بی توکاسهی زهرم
در غیاب تو با خودم قهرم
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه من بیپناه ودربدرم
خم شده زیر بار غم کمرم
اینکه فکر تو می زند به سرم
اینکه اصلا درآمده پدرم
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه هستی تو درد وتسکینم
هیچکس جز تو را نمیبینم
اینکه من بیبهانه غمگینم
نیست خوابی به چشم سنگینم
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه عطر تو در شبم جاریست
عشق تو انتخاب اجباریست
نالههایم اگر که تکراریست
زخمهایی که خوردهام کاریست
کار چشمان توست، میفهمی؟
دفتر شعر خیس و خطخطیام
پرسههای خیال پاپتیام
گریه و خندههای نوبتیام
آخر هفته های لعنتیام
کار چشمان توست، میفهمی؟
اینکه آوارگیست تقدیرم
از زمین و زمانه دلگیرم
زخمی صدهزار شمشیرم
تا بگویی بمیر، می میرم
کار چشمان توست، میفهمی؟
#مسعود_جعفری زاده