سالی
نوروز
بیچلچله بیبنفشه میآید،
بیجنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب
بی گردشِ مُرغانهی رنگین بر آینه.
سالی
نوروز
بیگندمِ سبز و سفره میآید،
بیپیغامِ خموشِ ماهی از تُنگِ بلور
بیرقصِ عفیفِ شعله در مردنگی.
سالی
نوروز
همراهِ بهدرکوبی مردانی
سنگینی بارِ سالهاشان بر دوش:
تا لالهی سوخته به یاد آرد باز
نامِ ممنوعاش را
و تاقچهی گناه
دیگر بار
با احساسِ کتابهای ممنوع
تقدیس شود.
در معبرِ قتلِ عام
شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته
بهناگاه
فراز خواهد شد
دستانِ اشتیاق
از دریچهها دراز خواهد شد
لبانِ فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
پیشباز خواهد شد.
سالی
آری
بیگاهان
نوروز
چنین
آغاز خواهد شد.
نوروز ۱۳۵۶ و پاییز ۱۳۷۲| حدیث بیقراری ماهان
■ آری، یک روز، شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
«در معبر قتل عام، شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.» در پناه نور شمعها، به خاطرهی عزیزانمان، به همهآنان که امروز و دیروز بر سینهی سرد خیابان آرمیدهاند، به شعر «نوروز در زمستان» نگاه میکنیم و رویایمان را میخوانیم: در دروازههای بستهای که باز میشوند، در دستان اشتیاقی که از دریچهها دراز میشوند، در لبانی فراموش که به خنده باز میشوند و در بهاری سبز که میرسد. میشنویم که باید شمعهای خاطره بیافروزیم، کبوترانی باشیم که قطرههای خون را بر بالهایمان حمل میکنیم، از اعماق تاریخی که انسان را دوشقه کرد و از هستی ساقط کرد تا ایدهال ناموجودی را به جای انسان برتخت بنشاند.
و زمین با انسان چنین گفت: «آن افسونکار به تو میآموزد که عدالت از عشق والاتر است. ــ دريغا که اگر عشق به کار میبود هرگز ستمی در وجود نمیآمد تا به عدالتی نابهکارانه از آندست نيازی پديد افتد.ــ آنگاه چشمانِ تو را بر بسته شمشيری در کفات میگذارد، هم از آهنی که من به تو دادم تا تيغهی گاوآهن کنی!
اينک گورستانی که آسمان از عدالت ساخته است!
دريغا ويران ِ بیحاصلی که منام!»
باشد که ما به افسون کهنهی آن افسونکار، از شهرهایمان ویرانهی بیحاصل دیگری نسازیم. تحریریه وبسایتهای رسمی «احمد شاملو»، «کتاب کوچه» و «خانهی شاعران جهان» سالی سرشار از عشق، تلاش مشترک و اُمید برایتان آرزو میکند. بهارتان پر سرور و پر غرور باد!
@Ahmad
نوروز
بیچلچله بیبنفشه میآید،
بیجنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب
بی گردشِ مُرغانهی رنگین بر آینه.
سالی
نوروز
بیگندمِ سبز و سفره میآید،
بیپیغامِ خموشِ ماهی از تُنگِ بلور
بیرقصِ عفیفِ شعله در مردنگی.
سالی
نوروز
همراهِ بهدرکوبی مردانی
سنگینی بارِ سالهاشان بر دوش:
تا لالهی سوخته به یاد آرد باز
نامِ ممنوعاش را
و تاقچهی گناه
دیگر بار
با احساسِ کتابهای ممنوع
تقدیس شود.
در معبرِ قتلِ عام
شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته
بهناگاه
فراز خواهد شد
دستانِ اشتیاق
از دریچهها دراز خواهد شد
لبانِ فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
پیشباز خواهد شد.
سالی
آری
بیگاهان
نوروز
چنین
آغاز خواهد شد.
نوروز ۱۳۵۶ و پاییز ۱۳۷۲| حدیث بیقراری ماهان
■ آری، یک روز، شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
«در معبر قتل عام، شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.» در پناه نور شمعها، به خاطرهی عزیزانمان، به همهآنان که امروز و دیروز بر سینهی سرد خیابان آرمیدهاند، به شعر «نوروز در زمستان» نگاه میکنیم و رویایمان را میخوانیم: در دروازههای بستهای که باز میشوند، در دستان اشتیاقی که از دریچهها دراز میشوند، در لبانی فراموش که به خنده باز میشوند و در بهاری سبز که میرسد. میشنویم که باید شمعهای خاطره بیافروزیم، کبوترانی باشیم که قطرههای خون را بر بالهایمان حمل میکنیم، از اعماق تاریخی که انسان را دوشقه کرد و از هستی ساقط کرد تا ایدهال ناموجودی را به جای انسان برتخت بنشاند.
و زمین با انسان چنین گفت: «آن افسونکار به تو میآموزد که عدالت از عشق والاتر است. ــ دريغا که اگر عشق به کار میبود هرگز ستمی در وجود نمیآمد تا به عدالتی نابهکارانه از آندست نيازی پديد افتد.ــ آنگاه چشمانِ تو را بر بسته شمشيری در کفات میگذارد، هم از آهنی که من به تو دادم تا تيغهی گاوآهن کنی!
اينک گورستانی که آسمان از عدالت ساخته است!
دريغا ويران ِ بیحاصلی که منام!»
باشد که ما به افسون کهنهی آن افسونکار، از شهرهایمان ویرانهی بیحاصل دیگری نسازیم. تحریریه وبسایتهای رسمی «احمد شاملو»، «کتاب کوچه» و «خانهی شاعران جهان» سالی سرشار از عشق، تلاش مشترک و اُمید برایتان آرزو میکند. بهارتان پر سرور و پر غرور باد!
@Ahmad