هومن ظریف
سریال«آبان» به قسمت پنجم خود رسیده است و بازیگرانی چون شهاب حسینی و امین حیایی و لاله مرزبان، هرکدام، ارتباط موثر خود را با تماشاگران خود ایجاد کرده اند.
اما جالب است که گروه نویسندگان فیلمنامه، دست به ریسک بزرگی زده اند و با اینکه یکی از پارامترهای سنتی موفقیت هر فیلمی، همذات پنداری است، اما نویسندگان این سریال، روی این مساله که تماشاگران، چقدر از «فاصله» خود با کاراکترهای داستان، شگفت زده خواهند شد، دست به قمار زده اند.
قماری که از سوی دیگر، به دوئل خدا و شیطان در کتاب ایوب هم اشاره دارد و براساس فاصله گذاری برتولت برشت، می توان با لذت سریال را دید و با خود گفت: همین شهاب حسینی وامین حیایی سوپراستارهای سینمای ما، برای ایفای نقش خود در داستان، نقش بازی می کنند و چون مجبورند در شرایط سخت کنونی، بازی کنند، نقش بازی می کنند، یعنی با توسل به این اقتباس، «فاصله» خود واقعی خویشتن را از آنچه در فیلمنامه آمده است، حفظ می کنند!
در سریال، دو بار نام کتاب سمبولیک «انسان خوب ایالت سچوان» آمده است که البته برخی از مترجمان آن را «زن خوب ایالت سچوان» نامیده اند که در بستر جامعه مردسالار، تم روایت را انتقادی و اجتماعی تر می کند. از سوی دیگر، دگردیسی انسان نیک در شرایط بد، دستمایه آثار فراوانی شده است و جذابیت فیلم های تراز اول تاریخچه سینما نیز همین «انتخاب» مسیر نیکی و بدی است. جبر و اختیار. و این رنج انتخاب، هرگز در داستانهای ما، نخ نما نخواهد شد مخصوصا که مساله سرخ «عشق» در رنگ آمیزی پیرنگ داستان دخیل باشد!
از طرفی، صحنه آغازین فاوست گوته، یادآور کتاب «ایوب عهد عتیق» است. در هر دو شرط بندی خدا و شیطان یکی بر سر ایوب و دیگری بر سر فاوست جریان دارد.
با توجه به اهمیت دگردیسی آقای ثابت(شهاب حسینی) و دوئل او با زن جوان نخبه( منتهای خردمندی بشری)، دگردیسی واژه «دیو» در ساحت زبان و در طول زمان نیز احساس می شود.
در دوئل کلامی آبان( لاله مرزبان) با ثابت، شاهد رویارویی لایه های رویی دو شخصیت هستیم که تماشاگر خاص، کاملا متوجه زیرلایه های شخصیتی و پتانسیل دگردیسی این دو قطبی می شود. اینجاست که باید بیاد آوریم که دگردیسی «دیو» خدای آموزگار که نوشتن را به سیامک پادشاه پیشدادی، آموخت و تبدیل آن در طول تاریخ به شیطان نیز، ملموس است. و باز بیاد آوریم که دلیل طرد شیطان هم، حسادت در عشق اللهی است!
کارگردان برای حفظ تعادل متن و بازی کار سختی در پیش دارد که انصافا تا همین قسمت پنجم، تعلیق را در بالاترین حد ممکن نگه داشته است. اما انصافا بازی روان میرسعید مولویان( امیر پرتو شوهر آبان) درموفقیت کارگردان و عدم ناترازی انرژیک(!) کاراکترها، بسیار قابل تامل است. اگر نمی گویم امین حیایی خوب بازی کرد یا نکرد، دلیل دارد چون او به عنوان معاون (یکی از حواریون) آقای ثابت( دیو) همچنان مانند بسیاری از فیلم هایی که بازی کرده است، خواه ناخواه (امین) کارگردان است!
اما بازی های درخشان هرچند کوتاه مریم سعادت و حتی بازیگر خردسال، توانسته است که یک عاشقانه نا آرام ولی منسجمی را در کل سریال در اختیار تدوینگر قرار دهد. به نظر من تدوینگر کمترین زحمت را کشیده است. چون بازیگران بر اساس متن و گفتار، چنان بی کم و کاست هدایت شده اند که اگر حتی فرض کنیم چشمانمان خسته است و نسخه شنیداری آن را بخواهیم بشنویم، انگار جز گریم هدفمند و موثر آقای ثابت(شهاب حسینی) چیز زیادی را از دست نمی دهیم و می توانیم با دوئل کلامی و مناظره هنری دیالوگ ها، به فضای نمایشنامه های رادیویی دهه چهل سفر کنیم.
اما در فصل پنجم، دگردیسی برای بازی کردن نقش و نسخه ای که قانون اجتماع برای لاله مرزبان( با بازی فوق العاده آبان اسفندیاری) و میرسعید مولویان( امیر پرتو) پیچیده اند، برای حفظ عشق و خانواده در بستر جامعه ای که پر از دیو و دد و حیوان شده است، ناخودآگاه باز بیینده با وسواس را به متون ادبی و فلسفی و ارجاعات سمبولیک فیلمنامه می کشاند.
چالش تماشاگر تا همین چند قسمت هم، با خود وذهنش هم هست:« من شبیه کدامیک از این کاراکترها هستم؟». باید خندید و گفت: همینجاست که فاصله گذاری برشتی کاملا موفقیت آمیزی هویدا می شود. سریال آبان، عامدانه از همذات پنداری مخاطب گریزان است و انگار دارد سر اینکه با چنین روشی سریال را جلو ببرد، دست به قمار زده است.
اما شاید از خود بپرسیم چرا سریال «آبان» نامیده شده است؟ برای درک این مساله باید خواه ناخواه داستان را مرور کنیم. داستان سریال این است:« سریال آبان روایت یک نخبه هوش مصنوعی با نام آبان است که الگوریتمی را برای سرمایهگذاری و کسب سود در بازارهای مالی طراحی کرده است. آبان، اما با سرمایهگذار پیشینش به مشکل برخورده و حالا باید بدهی چند میلیاردیاش را به سرعت تسویه کند، در غیر این صورت به زندان خواهد افتاد.»
سریال«آبان» به قسمت پنجم خود رسیده است و بازیگرانی چون شهاب حسینی و امین حیایی و لاله مرزبان، هرکدام، ارتباط موثر خود را با تماشاگران خود ایجاد کرده اند.
اما جالب است که گروه نویسندگان فیلمنامه، دست به ریسک بزرگی زده اند و با اینکه یکی از پارامترهای سنتی موفقیت هر فیلمی، همذات پنداری است، اما نویسندگان این سریال، روی این مساله که تماشاگران، چقدر از «فاصله» خود با کاراکترهای داستان، شگفت زده خواهند شد، دست به قمار زده اند.
قماری که از سوی دیگر، به دوئل خدا و شیطان در کتاب ایوب هم اشاره دارد و براساس فاصله گذاری برتولت برشت، می توان با لذت سریال را دید و با خود گفت: همین شهاب حسینی وامین حیایی سوپراستارهای سینمای ما، برای ایفای نقش خود در داستان، نقش بازی می کنند و چون مجبورند در شرایط سخت کنونی، بازی کنند، نقش بازی می کنند، یعنی با توسل به این اقتباس، «فاصله» خود واقعی خویشتن را از آنچه در فیلمنامه آمده است، حفظ می کنند!
در سریال، دو بار نام کتاب سمبولیک «انسان خوب ایالت سچوان» آمده است که البته برخی از مترجمان آن را «زن خوب ایالت سچوان» نامیده اند که در بستر جامعه مردسالار، تم روایت را انتقادی و اجتماعی تر می کند. از سوی دیگر، دگردیسی انسان نیک در شرایط بد، دستمایه آثار فراوانی شده است و جذابیت فیلم های تراز اول تاریخچه سینما نیز همین «انتخاب» مسیر نیکی و بدی است. جبر و اختیار. و این رنج انتخاب، هرگز در داستانهای ما، نخ نما نخواهد شد مخصوصا که مساله سرخ «عشق» در رنگ آمیزی پیرنگ داستان دخیل باشد!
از طرفی، صحنه آغازین فاوست گوته، یادآور کتاب «ایوب عهد عتیق» است. در هر دو شرط بندی خدا و شیطان یکی بر سر ایوب و دیگری بر سر فاوست جریان دارد.
با توجه به اهمیت دگردیسی آقای ثابت(شهاب حسینی) و دوئل او با زن جوان نخبه( منتهای خردمندی بشری)، دگردیسی واژه «دیو» در ساحت زبان و در طول زمان نیز احساس می شود.
در دوئل کلامی آبان( لاله مرزبان) با ثابت، شاهد رویارویی لایه های رویی دو شخصیت هستیم که تماشاگر خاص، کاملا متوجه زیرلایه های شخصیتی و پتانسیل دگردیسی این دو قطبی می شود. اینجاست که باید بیاد آوریم که دگردیسی «دیو» خدای آموزگار که نوشتن را به سیامک پادشاه پیشدادی، آموخت و تبدیل آن در طول تاریخ به شیطان نیز، ملموس است. و باز بیاد آوریم که دلیل طرد شیطان هم، حسادت در عشق اللهی است!
کارگردان برای حفظ تعادل متن و بازی کار سختی در پیش دارد که انصافا تا همین قسمت پنجم، تعلیق را در بالاترین حد ممکن نگه داشته است. اما انصافا بازی روان میرسعید مولویان( امیر پرتو شوهر آبان) درموفقیت کارگردان و عدم ناترازی انرژیک(!) کاراکترها، بسیار قابل تامل است. اگر نمی گویم امین حیایی خوب بازی کرد یا نکرد، دلیل دارد چون او به عنوان معاون (یکی از حواریون) آقای ثابت( دیو) همچنان مانند بسیاری از فیلم هایی که بازی کرده است، خواه ناخواه (امین) کارگردان است!
اما بازی های درخشان هرچند کوتاه مریم سعادت و حتی بازیگر خردسال، توانسته است که یک عاشقانه نا آرام ولی منسجمی را در کل سریال در اختیار تدوینگر قرار دهد. به نظر من تدوینگر کمترین زحمت را کشیده است. چون بازیگران بر اساس متن و گفتار، چنان بی کم و کاست هدایت شده اند که اگر حتی فرض کنیم چشمانمان خسته است و نسخه شنیداری آن را بخواهیم بشنویم، انگار جز گریم هدفمند و موثر آقای ثابت(شهاب حسینی) چیز زیادی را از دست نمی دهیم و می توانیم با دوئل کلامی و مناظره هنری دیالوگ ها، به فضای نمایشنامه های رادیویی دهه چهل سفر کنیم.
اما در فصل پنجم، دگردیسی برای بازی کردن نقش و نسخه ای که قانون اجتماع برای لاله مرزبان( با بازی فوق العاده آبان اسفندیاری) و میرسعید مولویان( امیر پرتو) پیچیده اند، برای حفظ عشق و خانواده در بستر جامعه ای که پر از دیو و دد و حیوان شده است، ناخودآگاه باز بیینده با وسواس را به متون ادبی و فلسفی و ارجاعات سمبولیک فیلمنامه می کشاند.
چالش تماشاگر تا همین چند قسمت هم، با خود وذهنش هم هست:« من شبیه کدامیک از این کاراکترها هستم؟». باید خندید و گفت: همینجاست که فاصله گذاری برشتی کاملا موفقیت آمیزی هویدا می شود. سریال آبان، عامدانه از همذات پنداری مخاطب گریزان است و انگار دارد سر اینکه با چنین روشی سریال را جلو ببرد، دست به قمار زده است.
اما شاید از خود بپرسیم چرا سریال «آبان» نامیده شده است؟ برای درک این مساله باید خواه ناخواه داستان را مرور کنیم. داستان سریال این است:« سریال آبان روایت یک نخبه هوش مصنوعی با نام آبان است که الگوریتمی را برای سرمایهگذاری و کسب سود در بازارهای مالی طراحی کرده است. آبان، اما با سرمایهگذار پیشینش به مشکل برخورده و حالا باید بدهی چند میلیاردیاش را به سرعت تسویه کند، در غیر این صورت به زندان خواهد افتاد.»