ܭࡐܟֶࡐܠࡐߺܨ ܝ࡙ߺܭ ܠܦ߳ܩܘ ߊߺܨ🫔
|• #Part28
همینکه از کلبه اومدم بیرون یادم افتاد به بدنم کرم نزدم .
دنده عقب به کلبه برگشتم ، صورت و دستامو کرم زدم .
خوب شد ، خبری از اون سفیدی بیش از حد نبود .
بیرون رفتم و نگاهی به اطراف انداختم .
بابا نبود ....
حتما رفته به خانم کمک کنه .
از راهروی باریک باغ رد شدم .
اینجا پر از برگ بود ، بابا تمیزش کرده بود .
لبخند سرخوشی زدم و به سمت ورودی عمارت رفتم .
در باز بود ...
مردد به فکر رفتم .
بابا گفته بود وارد ساختمان نشم ...
نگاهمو اطراف چرخوندم تا شاید بابا رو ببینم ولی خبری ازش نبود .
همینکه مشغول دیدبانی دور و ورم بودم با صدای جدی ای توی جام پریدم .
- داری چکار میکنی ؟؟! تو کی هستی ؟
قلبم مثل گنجشک تند میزد .
حالا چی بهش بگم ؟
بابا چی بهش گفته ؟ من کیَم ؟
- با توام دختر !
مش رضا !!!
برگشتم سمتش و لب ورچیدم .
خبرچین !
حالا که بابا رو صدا کرد دستامو پشت سرم قلاب کردم و منتظر شدم تا بیاد ببینم نقشمو چی میخواد توصیف کنه .
💦🍼💦🍼💦🍼💦🍼💦
✨|• ࡅ߲ܘ ܦ߳ܠܩِ ࡅ߭ࡅ߲ߊ߬ࡅߺߺࡉ
|• #Part28
همینکه از کلبه اومدم بیرون یادم افتاد به بدنم کرم نزدم .
دنده عقب به کلبه برگشتم ، صورت و دستامو کرم زدم .
خوب شد ، خبری از اون سفیدی بیش از حد نبود .
بیرون رفتم و نگاهی به اطراف انداختم .
بابا نبود ....
حتما رفته به خانم کمک کنه .
از راهروی باریک باغ رد شدم .
اینجا پر از برگ بود ، بابا تمیزش کرده بود .
لبخند سرخوشی زدم و به سمت ورودی عمارت رفتم .
در باز بود ...
مردد به فکر رفتم .
بابا گفته بود وارد ساختمان نشم ...
نگاهمو اطراف چرخوندم تا شاید بابا رو ببینم ولی خبری ازش نبود .
همینکه مشغول دیدبانی دور و ورم بودم با صدای جدی ای توی جام پریدم .
- داری چکار میکنی ؟؟! تو کی هستی ؟
قلبم مثل گنجشک تند میزد .
حالا چی بهش بگم ؟
بابا چی بهش گفته ؟ من کیَم ؟
- با توام دختر !
مش رضا !!!
برگشتم سمتش و لب ورچیدم .
خبرچین !
حالا که بابا رو صدا کرد دستامو پشت سرم قلاب کردم و منتظر شدم تا بیاد ببینم نقشمو چی میخواد توصیف کنه .
💦🍼💦🍼💦🍼💦🍼💦
✨|• ࡅ߲ܘ ܦ߳ܠܩِ ࡅ߭ࡅ߲ߊ߬ࡅߺߺࡉ