به وقت #خاطرات عروسی
این ماجرا برا ده دوازده سال پیشه😂
که دختر داییم یه شهر دیگه دانشگاه بود و با خواستگارش تو دانشگاه اشنا شده بودن
بعد خیلی شهری که پسره زندگی میکرد از شهر ما دور بود به هر حال اینا اومدن خواستگاری و قرار شد که خانواده داییم تحقیق کنن، اون یکی داییم و فرستادن شهر پسره حالا این داییم داماد و ندیده بودددد، داییم چون نمیدونسته دقیقا کدوم خونه اقا پسر هس 😂میره تو همون خیابونی که خونه اینا بوده از قضا از خود پسره میپرسه برا تحقیق😂هی پسره نیشخند میزنه داییم نمیفهمه هی نیشخند میزنه هی داییم نمیفهمه
بعد بهش میگه آقا من خودم اونم میخواید بم بدید دخترتونو یا کودتا کنم؟🤣🤣🤣دیگه اینطوری میشه که همون موقع آق دایی زنگ میزنه به داداشش و میگه مبارکه🤣🤣😂😂😂
: @TimeToWedding 🤍"
این ماجرا برا ده دوازده سال پیشه😂
که دختر داییم یه شهر دیگه دانشگاه بود و با خواستگارش تو دانشگاه اشنا شده بودن
بعد خیلی شهری که پسره زندگی میکرد از شهر ما دور بود به هر حال اینا اومدن خواستگاری و قرار شد که خانواده داییم تحقیق کنن، اون یکی داییم و فرستادن شهر پسره حالا این داییم داماد و ندیده بودددد، داییم چون نمیدونسته دقیقا کدوم خونه اقا پسر هس 😂میره تو همون خیابونی که خونه اینا بوده از قضا از خود پسره میپرسه برا تحقیق😂هی پسره نیشخند میزنه داییم نمیفهمه هی نیشخند میزنه هی داییم نمیفهمه
بعد بهش میگه آقا من خودم اونم میخواید بم بدید دخترتونو یا کودتا کنم؟🤣🤣🤣دیگه اینطوری میشه که همون موقع آق دایی زنگ میزنه به داداشش و میگه مبارکه🤣🤣😂😂😂
: @TimeToWedding 🤍"