Репост из: Gama | گاما
| نامهٔ احمدِ شاملو به سرسانسورچی وزارت ارشاد اسلامی |
آقای عزیز!
با سلام،
یادداشتی را که ملاحظه میکنید، هم میتوانید یک نامۀ خصوصی تلقّی کنید، هم میتوانید در نهایتِ سپاسگزاری من، به دادگاهی احاله کنید که من آن را به مجلس پر سر و صدای محاکمۀ سانسور تبدیل کنم، چون به هرحال یکی باید در برابر این فشار قد علم کند.
من با نکاتِ نخست، ۳۸ موردِ سانسورِ مجموعۀ همچون کوچهیی بیانتها، که بعد به یازده مورد تخفیف داده شده، بهشدّت معترضم. من نمیدانم این کتاب را چه کسی، به چه حقّی و با کدام صلاحیّت ویژه مورد “بررسی” قرار داده، امّا آنچه از ماحَصَل کار او استنباط میشود، این است که:
۱. کمترین صلاحیّتی برای قضاوت شعر ندارد و کممایگیاش حتّی از خطش هم پیداست؛
۲. حقایق را به بهانۀ اخلاقی، که ضوابطش را احساس سرخوردگی شدید جنسی تعیین کرده است، لاپوشانی میکند. شدّت این سرخوردگی به حدّی است که فقط کلمۀ زن او را به جبههگیری در برابر شیطانی شدنِ قطعی برمیانگیزد. به اعتقاد او، هر زنی یک روسپی بالقوّه است و در نتیجه، به شعری چون “تماس” (که مواجهۀ سادهٔ زن و مرد را، که معمولاً برای عوام موضوعی حیوانی است، به دیدگاهی انسانی کشانده است) از دریچۀ فحشا نظر میکند.
سرخوردگی جنسی او به حدّی است که امر فرموده این سطور حذف شود:
ملاحظه میکنید؟ نمیدانستیم احساسِ در آغوش داشتن مردهیی که دلتنگی است هم، آدمیزاد سالمی را به تحریک جنسی میکشاند! و آقا که در دستگاه شما نانی نه بهشایستگی، که بهناحق، میخورد، اسم این را گذاشته “رکاکت الفاظ“، چیزی که معلوم میکند ایشان معنی کلماتی را که خود به کار میبرد، هم نمیداند! رکاکت الفاظ!
۳. در آن شعر تلخ “شکوه پرلمیلی” کار از کجفهمی و عقدۀ جنسی به فاجعه کشیده شده. اینجا همان عقدهیی مبنای قضاوت قرار گرفته که همان ابتدا دست صادق قطبزاده را رو کرد: آن حشره در تظاهر به عفافِ قلّابی چنان پیش رفت که در یک فیلم مستند مربوط به مسائل گاوداری دستور داد پستان گاوه را، کادر به کادر، با ماژیک سیاه کنند که مبادا مؤمنان به وسوسۀ شیطان آلوده شوند!
“شکوه پرلمیلی” از یک سو، حکایت سقوط اخلاقی جامعۀ آمریکاست و از سوی دیگر، قصۀ غمانگیزِ لینچ سیاهان آمریکا به کارگردانی عوامل ضدّانسانیِ گروه “کوک لوکس کلان”.
سراسر شعر در فضایی تلخ و غمبار و معترض میگذرد. دختران آمریکایی به دلیل تصوّری درست یا غلط از قدرت جنسی سیاهان، کششی بیمارگونه بهسوی آن تیرهروزان داشتند ولی همیشه از ترس آبستنی و زادن نوزادی سیاهپوست ادّعا میکردند که مورد تجاوز قرار گرفتهاند تا نتیجهٔ رسواییآمیز بعدی را توجیه کنند، و به این ترتیب، سیاه بیچاره شکاری میشد برای تفریح آدمکشانِ “ک.ک.ک” و لینچ کردن سوژۀ مورد نظر.
آقای سانسورچیان این شعر را هم از همان دریچۀ فحشا قضاوت کرده به حذف یک صفحهٔ کامل و چندین سطر مهمّ آن در صفحات ۳۲ تا ۳۴ فتوا صادر فرموده است. او با مخدوش کردن واقعیّتی ضدّانسانی در حقیقت بیآنکه بفهمد، از فساد جامعۀ آمریکا دفاع کرده است.
این حذفهای بیمنطق در مجموع چیزی جز مشاهدۀ یک فاجعه با چشم لوچ نیست. ایشان حتّا در کشاکش فاجعه نیز مسأله را از زاویۀ تحریک میل جنسی نگاه میکند. به عقیدۀ شما، این شخص صاحب روان سالمی است؟
۴. دستور قلع و قَمعی که برای دو سطر از صفحۀ ۲۱۸ صادر فرمودهاند البته مرا سخت مجاب کرد: وقتی که شتر برای آدم جاذبۀ جنسی داشته باشد، دیگر کرۀ سکسی ماه جای خودش را دارد!
۵. درک عامیانه از شعر تا آنجاست که در یک مجموعۀ شعری دستور حذف یکی از موفقترین اشعار من آیدا در آینه را صادر فرموده!
🪧 [متن کامل نامه اینجاست، در Instant View]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ متنهای بیشتر در کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما] ↓
🏷 GAMAper
آقای عزیز!
با سلام،
یادداشتی را که ملاحظه میکنید، هم میتوانید یک نامۀ خصوصی تلقّی کنید، هم میتوانید در نهایتِ سپاسگزاری من، به دادگاهی احاله کنید که من آن را به مجلس پر سر و صدای محاکمۀ سانسور تبدیل کنم، چون به هرحال یکی باید در برابر این فشار قد علم کند.
من با نکاتِ نخست، ۳۸ موردِ سانسورِ مجموعۀ همچون کوچهیی بیانتها، که بعد به یازده مورد تخفیف داده شده، بهشدّت معترضم. من نمیدانم این کتاب را چه کسی، به چه حقّی و با کدام صلاحیّت ویژه مورد “بررسی” قرار داده، امّا آنچه از ماحَصَل کار او استنباط میشود، این است که:
۱. کمترین صلاحیّتی برای قضاوت شعر ندارد و کممایگیاش حتّی از خطش هم پیداست؛
۲. حقایق را به بهانۀ اخلاقی، که ضوابطش را احساس سرخوردگی شدید جنسی تعیین کرده است، لاپوشانی میکند. شدّت این سرخوردگی به حدّی است که فقط کلمۀ زن او را به جبههگیری در برابر شیطانی شدنِ قطعی برمیانگیزد. به اعتقاد او، هر زنی یک روسپی بالقوّه است و در نتیجه، به شعری چون “تماس” (که مواجهۀ سادهٔ زن و مرد را، که معمولاً برای عوام موضوعی حیوانی است، به دیدگاهی انسانی کشانده است) از دریچۀ فحشا نظر میکند.
سرخوردگی جنسی او به حدّی است که امر فرموده این سطور حذف شود:
– به میخانه میروم، آنجا که ویسکی مثل آب جاری ست؛
– دلتنگیهام به باران میماند…؛
– احساس میکنم آغوش سردی مرا میفشارد و لبهای یخبستهیی بر لبهایم میافتد.
ملاحظه میکنید؟ نمیدانستیم احساسِ در آغوش داشتن مردهیی که دلتنگی است هم، آدمیزاد سالمی را به تحریک جنسی میکشاند! و آقا که در دستگاه شما نانی نه بهشایستگی، که بهناحق، میخورد، اسم این را گذاشته “رکاکت الفاظ“، چیزی که معلوم میکند ایشان معنی کلماتی را که خود به کار میبرد، هم نمیداند! رکاکت الفاظ!
۳. در آن شعر تلخ “شکوه پرلمیلی” کار از کجفهمی و عقدۀ جنسی به فاجعه کشیده شده. اینجا همان عقدهیی مبنای قضاوت قرار گرفته که همان ابتدا دست صادق قطبزاده را رو کرد: آن حشره در تظاهر به عفافِ قلّابی چنان پیش رفت که در یک فیلم مستند مربوط به مسائل گاوداری دستور داد پستان گاوه را، کادر به کادر، با ماژیک سیاه کنند که مبادا مؤمنان به وسوسۀ شیطان آلوده شوند!
“شکوه پرلمیلی” از یک سو، حکایت سقوط اخلاقی جامعۀ آمریکاست و از سوی دیگر، قصۀ غمانگیزِ لینچ سیاهان آمریکا به کارگردانی عوامل ضدّانسانیِ گروه “کوک لوکس کلان”.
سراسر شعر در فضایی تلخ و غمبار و معترض میگذرد. دختران آمریکایی به دلیل تصوّری درست یا غلط از قدرت جنسی سیاهان، کششی بیمارگونه بهسوی آن تیرهروزان داشتند ولی همیشه از ترس آبستنی و زادن نوزادی سیاهپوست ادّعا میکردند که مورد تجاوز قرار گرفتهاند تا نتیجهٔ رسواییآمیز بعدی را توجیه کنند، و به این ترتیب، سیاه بیچاره شکاری میشد برای تفریح آدمکشانِ “ک.ک.ک” و لینچ کردن سوژۀ مورد نظر.
آقای سانسورچیان این شعر را هم از همان دریچۀ فحشا قضاوت کرده به حذف یک صفحهٔ کامل و چندین سطر مهمّ آن در صفحات ۳۲ تا ۳۴ فتوا صادر فرموده است. او با مخدوش کردن واقعیّتی ضدّانسانی در حقیقت بیآنکه بفهمد، از فساد جامعۀ آمریکا دفاع کرده است.
این حذفهای بیمنطق در مجموع چیزی جز مشاهدۀ یک فاجعه با چشم لوچ نیست. ایشان حتّا در کشاکش فاجعه نیز مسأله را از زاویۀ تحریک میل جنسی نگاه میکند. به عقیدۀ شما، این شخص صاحب روان سالمی است؟
۴. دستور قلع و قَمعی که برای دو سطر از صفحۀ ۲۱۸ صادر فرمودهاند البته مرا سخت مجاب کرد: وقتی که شتر برای آدم جاذبۀ جنسی داشته باشد، دیگر کرۀ سکسی ماه جای خودش را دارد!
۵. درک عامیانه از شعر تا آنجاست که در یک مجموعۀ شعری دستور حذف یکی از موفقترین اشعار من آیدا در آینه را صادر فرموده!
🪧 [متن کامل نامه اینجاست، در Instant View]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ متنهای بیشتر در کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما] ↓
🏷 GAMAper