به نام خدا
#پارت_اول
شاخه گل کوچک را در نهایت ظرافت روی جیب کت داماد مرتب کرد و با تبسمی گفت:
-آقای داماد لطفا دسته گل رو با هر دو دستتون بگیرین و چشماتون رو ببندین.
امیر مثل همیشه برای استفاده از زبانش خساست کرد و گردنش را بالا و پایین کرد. فیلمبردار در حال آماده کردن دوربین دوباره گفت:
-عروس خانم از پشت سرتون میآد و دست رو شونهتون میذاره. ببین کاملا ریلکس باش و وقتی اولین بار نگات به عروست میافته هر حسی که تو دلت داری رو به زبون بیار. میدونی که ما جز معدود آتلیههایی هستیم که برای کلیپ عروسی رئال کار میکنیم. دلم میخواد همه چیز طبیعی و واقعی باشه؛ انگار که اینجا جز تو و عروس خانم هیچکس اینجا نیست!
امیر کج خندید. کم پیش میآمد با کسی سر شوخی را باز کند، اما حال خوب امروزش سوای بقیه روزهای عمرش بود. موذیانه گفت:
-آخه ما تو خلوتمون حرفای رکیکی با هم رد و بدل میکنیم، یه وقت جلوی شما ناجور نباشه؟!
فیلمبردار دوربین را روی بالاتر برد و با لحن ریلکسی گفت:
-تو راحت باش، ما چند ساله تو این کار گوشمون از حرفای این مدلی پره!
شروع به ضبط کرد و مهتا با آن لباس فرمالیتهی عروسی قدمهای شمردهای از پشت سر برداشت.
روی پنجههایش ایستاد تا قدش به شانهی بلند امیر برسد و انگشتان کشیدهاش را روی شانهی او گذاشت.
عطر سبک و شیرین مهتا زیر بینی امیر پیچید و برای لحظهای یادش رفت که بعد دیدن مهتا باید چه کند. فقط یادش آمد که خانم فیلمبردار گفت که با دیدن عروس هر حسی که پیدا کرد، به زبان بیاورد.
#قلبمرابردهبهتاراج
#شبنمسعادتی
#پارت_اول
شاخه گل کوچک را در نهایت ظرافت روی جیب کت داماد مرتب کرد و با تبسمی گفت:
-آقای داماد لطفا دسته گل رو با هر دو دستتون بگیرین و چشماتون رو ببندین.
امیر مثل همیشه برای استفاده از زبانش خساست کرد و گردنش را بالا و پایین کرد. فیلمبردار در حال آماده کردن دوربین دوباره گفت:
-عروس خانم از پشت سرتون میآد و دست رو شونهتون میذاره. ببین کاملا ریلکس باش و وقتی اولین بار نگات به عروست میافته هر حسی که تو دلت داری رو به زبون بیار. میدونی که ما جز معدود آتلیههایی هستیم که برای کلیپ عروسی رئال کار میکنیم. دلم میخواد همه چیز طبیعی و واقعی باشه؛ انگار که اینجا جز تو و عروس خانم هیچکس اینجا نیست!
امیر کج خندید. کم پیش میآمد با کسی سر شوخی را باز کند، اما حال خوب امروزش سوای بقیه روزهای عمرش بود. موذیانه گفت:
-آخه ما تو خلوتمون حرفای رکیکی با هم رد و بدل میکنیم، یه وقت جلوی شما ناجور نباشه؟!
فیلمبردار دوربین را روی بالاتر برد و با لحن ریلکسی گفت:
-تو راحت باش، ما چند ساله تو این کار گوشمون از حرفای این مدلی پره!
شروع به ضبط کرد و مهتا با آن لباس فرمالیتهی عروسی قدمهای شمردهای از پشت سر برداشت.
روی پنجههایش ایستاد تا قدش به شانهی بلند امیر برسد و انگشتان کشیدهاش را روی شانهی او گذاشت.
عطر سبک و شیرین مهتا زیر بینی امیر پیچید و برای لحظهای یادش رفت که بعد دیدن مهتا باید چه کند. فقط یادش آمد که خانم فیلمبردار گفت که با دیدن عروس هر حسی که پیدا کرد، به زبان بیاورد.
#قلبمرابردهبهتاراج
#شبنمسعادتی