Pure Dudes


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


چند اين شب و خاموشى؟ وقت است كه برخيزم
راه ارتباطی:
https://t.me/BChatBot?start=sc-981bdb4135

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


زمانی کیهان درباره ایرج پزشکزاد نوشته بود:

«کارگزاران رژيم پهلوی برای ضربه زدن به حرکت مبارزاتی مردم، سالها پيش، طرح مقدماتی دائی‌جان ناپلئون را آماده کرده و در کميسيون‌های مختلف روی جزئيات آن کار کرده بودند. طرح آماده شده را به پزشکزاد دادند که آنرا بپروراند و منتشر کند.»

واکنش پزشکزاد تنها یک جمله بود:

«بايد به اينها گفت اگر رژيم پهلوی چنين کارگزاران پيش‌بين، زرنگ و برنامه‌ريزی داشت که به اين راحتی از هم نمی‌پاشيد تا زمام امور فرهنگی مملکت دست يک بازجوی اوين (شریعتمداری) و آن هم با اين درجه از عقل و درايت بيفتد!»

@Pure_Dudes


برای من آنا آنکر تصویرگر بی‌همتای غم و سوگواری است.
او پیشتر این نقاشی را در تصویر مراسم وداع پیش از خاکسپاری تصویر کشیده بود.

@Pure_Dudes


در این فضا کنتراست و تضاد فاحش موجود بین عریانی زن بلوند و پوشش سیاه و کامل پیرزن، در غم تصویر شده حل می‌شود. آن چه که آن دو را مشترک می‌کند، دردی مشترک برای از دست دادن کسی است، بر سر خاکی که برای هر دوشان سرد است.


فضای نقاشی در گورستانی آرام و خلوت است. با صلیبی بزرگ در مرکز تصویر و خورشید پشت صلیب در حال غروب کرد. صلیب آن قدر بزرگ است که گویی خورشید پشت‌ش پنهان شده. زمین سرد و آسمان هم همان قدر مغموم. حتا از رنگ‌های درخشان دم غروب هم خبری نیست.
این طوری نقاش نمادهایش را شکل داده. این ترکیب رنگ، نور و ترکیب‌بندی است که فضا را طوری ساخته که جوهر غم و اندوه و انباشته در کاراکترها را به تصویر بکشد به جای این که فیزیک آن‌ها و جنسیت‌شان ما را به جایی دور از این غم هدایت کند.


حالا این چرا اهمیت دارد؟ برای این که می‌شود دید که نقاش یک‌هو صبح از خواب بیدار نشده و فهمیده باشد چه طور می‌شود مادرانگی را تصویر کرد. تمام اجزای این نقاشی بارها تمرین شده بودند و هنرمند دقیقاً می‌دانست دارد چه کار می‌کند. پرانتز بسته.
بگذریم، برگردیم سر نقاشی خودمان


موضوعی را داخل پرانتز عرض کنم. این نقاشی را ببینید. به نظرتان شبیه نیست؟
این نقاشی هم اثر آنا آنکر است و نقاش آن را نه سال پیش از نقاشی مورد بحث ما کشیده. مدلی که نقاشی شده، مادر آنا است! او مادر خود را بارها نقاشی کرد.


در نقاشی مورد بحث ما یک زن دیگر هم حضور دارد. زنی در جامه‌ی سیاه سوگواری. تصویری مادرانه از سوگ که گویی برای خیلی فرهنگ‌ها به شکلی مشترک قابل دریافت است. در حالی که دستانش برای دعا یا از سر استیصال در هم گره خورده‌اند.


از حیث جای قرار گرفتن کاراکتر، هر دو زن در نقاشی‌های مونک و آنکر تقریباَ یک جا هستند، و از بابت ترکیب رنگ و تضادها زن آنکر وضوح بیشتری دارد، اما کمتر ممکن است رویای جنسی کسی باشد!


آن را با یک نقاشی دیگر در همین دوران مقایسه کنید. نقاشی «عریان در برابر آینه»، اثر ادوارد مونک دقیقاً در همان تاریخ.
مونک (همان که تابلوی مشهور جیغ را کشیده) هم دوره‌ی آنکر و اتفاقاً متعلق به سنت اسکاندیناوی است.


حالا نکته‌ی مهم را درخواهیم یافت. داریم نقاشی‌ای از اوایل قرن بیستم تماشا می‌کنیم، که زنی عریان به صراحت نقاشی شده و در مرکز توجه قرار گفته ولی یک اوبژه‌ی جنسی نیست.
آنا آنکر، بر خلاف نقاشان مرد روزگار خودش، بدن زن را مظهر تمایلات جنسی نمی‌انگارد.


این موضوع تنها به این خاطر نیست که زنان عریان همیشه موضوعی جذاب بوده‌اند، بلکه خود نقاش هم عامدانه طوری نقاشی کرده که کاراکتر به چشم بیاید. به جز جای قرار گرفتن، کنتراست و ترکیب رنگ را ببینید. او روشن‌ترین بخش این نقاشی است، مثل یک چراغ روشن در یک اتاق جلب توجه می‌کند.


بپردازیم به خود نقاشی. احتمالاَ اگر از شما بخواهند بعد از یک نگاه کوتاه بگویید که چه دیده‌اید اولین چیزی به خاطر خواهید آورد، زنی عریان است که پشت به بیننده روی زمین زانو زده است.


آنا آنکر، از نقاشان حلقه‌ی اسکاگن، این اثر را در سال 1902 در سن چهل و سه سالگی خلق کرد، زمانی که در فرم و محتوا و تکنیک به پختگی رسیده بود.
(همسر او هم نقاش بود و تصویر دوم سلف‌پرتره‌ی او و تصویر سوم پرتره‌ای است که همسرش از او کشیده است.)


مرگ و تنهایی و دلتنگی، و دنیایی که بر سر آدم خراب می‌شود انگار.

هنرمندانی بوده‌اند موفق شدند غم ویرانگری انسان را به تصویر بکشند.
این نقاشی یکی از آن‌هاست، «اندوه» اثر ‎آنا آنکر

@Pure_Dudes




چند پوستر تبلیغاتی

@Pure_Dudes


از اون آهنگ‌هایی که تو رادیو گوش‌ می‌دید.

@Pure_Dudes


‌‎مارگارت اتوود:
«من در دو جا هستم، این جا و آن‌جا که تو هستی.»

@Pure_Dudes
حسین منزوی:
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی
بلند می‌پرم اما، نه آن هوا که تویی

نهادم آینه‌ای پیش روی آینه‌ات
جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی


در این راستا، توجهتون رو جلب می‌کنم به:

بسیاری از غیر دانشمندان از برنامه‌های علمی تلویزیون (درباره فیزیک، زیست شناسی و از این دست چیزها) لذت می‌برند. من عمدتاً آن برنامه‌ها را به همراه بچه‌هایم تماشا می‌کنم. تحت هیچ شرایط محتملی نه من آن دانش اندوخته را به کار می‌برم و نه فرزندانم. اما در آشنایی با پیچیدگی‌های سرمنشأ و تکامل یافتن جهان نکته‌های اساساً آموزنده و مهمی وجود دارد. تاریخچه تقریبا همه‌چیز، نوشته نویسنده مشهور قالب ادبی ناداستان، «بیل برایسون» یکی از کتاب‌هایی است که دوستش دارم. نه به این دلیل که کتابی فوق‌العاده کامل و عمیق است بلکه چون خواندنش ما را بر می‌انگیزد جهان را برای پیچیدگی‌های بی‌شمارش تحسین کنیم و ممنون باشیم که ما هم خوشبختانه جزئی از این جهانیم. ارسطو احتمالاً می‌گوید این خصیصه دقیقاً همان «ناکارآمدی» معرفت است و اتفاقاً بهترین خصیصه آن است زیرا معرفتی است که فقط محض خاطر خودش به دست آمده است. و نه به هوای به چنگ آوردن چیزی دیگر.

@Pure_Dudes
از کتاب ایستگاه‌ها، سوند بریمکن

یکی از دوستانم یکی دو هفته پیش، برام استیکری گرفته بود که روش نوشته بود «Google it». خوشحالم وقتی این استیکرو دیده یاد من افتاده، حداقل چندین بار همینجا وقتی یکی تو کامنت‌ها سوالی پرسیده صرفا براش لینک گوگل دات کام رو فرستادم، دلیلش همینه که ما معمولا برای پیدا کردن یک چیز که بریم، در اون جستجو ده‌ها چیز یاد جالب‌ترم در کنارش می‌گیریم.
همین، اون استیکر رو دوباره امروز دیدم و بهانه شد اینا رو بنویسم.

2k 0 16 6 21
Показано 19 последних публикаций.