Фильтр публикаций


چندتا تصویر مطابق شعر موجود بود ولی قابلیت انتشار رو نداشت.


بگرفت به دندان فلک انگشت تعجب
چون من به دو انگشت لب یار گرفتم

عراقی




محتسب در نیم شب جایی رسید
در بن دیوار مستی خفته دید

گفت هی مستی چه خوردستی بگو
گفت ازین خوردم که هست اندر سبو

گفت آخر در سبو واگو که چیست
گفت از آنک خورده‌ام گفت این خفیست

گفت آنچ خورده‌ای آن چیست آن
گفت آنک در سبو مخفیست آن

دُور می‌شد این سؤال و این جواب
ماند چون خر محتسب اندر خلاب

گفت او را محتسب هین آه کن
مست هوهو کرد هنگام سخن

گفت گفتم آه کن هو می‌کنی
گفت من شاد و تو از غم منحنی

آه از درد و غم و بیدادیست
هوی هوی می‌خوران از شادیست

محتسب گفت این ندانم خیز خیز
معرفت متراش و بگذار این ستیز

گفت رو تو از کجا من از کجا
گفت مستی خیز تا زندان بیا

گفت مست ای محتسب بگذار و رو
از برهنه کی توان بردن گرو

گر مرا خود قوت رفتن بدی
خانهٔ خود رفتمی وین کی شدی

من اگر با عقل و با امکانمی
همچو شیخان بر سر دکانمی

- مولانا




نالد به حال زار من امشب سه تار من
این مایهٔ تسلی شب های تار من

ای دل ز دوستان وفادار روزگار
جز ساز من نبود کسی سازگار من


در گوشهٔ غمی که فراموش عالمی است
من غمگسار سازم و او غمگسار من

اشک است جویبار من و ناله‌ی سه تار
شب تا سحر ترانه این جویبار من

من شهریار ملک سخن بودم و نبود
جز گوهر سرشک در این شهر یار من

- @ParisMen -


بنده عزیزان بعد از مقداری تفکر به این نتیجه رسیدم که پیامبر اصلی عربستان محمد بن سلمان بود نه محمد بن عبدالله.


محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست!

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: می‌باید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست؟

گفت: تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم
گفت: پوسیده‌ست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی‌کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی


There are thousands of us
We are feeble like glass
Still lost in rhymes
She's a milion of butterflies
She's the light to my eyes, my blind eyes
- @ParisMen -


فازی که موقع کت و شلوار پوشیدن دارم:


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
این فیلم Goodfellas از اسکورسیزی هم متاع نابیه فلذا اگر ندیدید، ببینید.


ز دنیا بخش ما غم خوردن آمد
نشاید خوردن اِلّا رزقِ مقسوم

سعدی


زنگ تاریخ تمام
برید تغذیه بخورید


البته اسکندر در نهایت چند سال بعد از فتح ایران با استاتیرا، دختر بزرگ داریوش سوم و پروشات، دختر کوچک اردشیر سوم (پادشاه ایران قبل داریوش) در یک روز ازدواج کرد.

این ازدواج در تاریخ با عنوان ازدواج دسته‌جمعی شوش شناخته میشه که طی اون 80-90تا از دختران ایرانی با یونانی‌ها ازدواج کردن.


نگاره نبرد ایسوس، اولین نبرد اسکندر با ایران.

اونی که سمت راست سوار بر ارابه است داریوش سوم و اون یاروی سمت چپی هم اسکندر.


دارا: داریوش. زمان حمله اسکندر به ایران، داریوش سوم پادشاه ایران بود.
در هزیمت کردن: شکست دادن
عجم: ایران
عنان به دست کسی دادن: اختیار دادن

سیاست نامه خواجه نظام الملک توسی
فصل چهل و دو: اندر معنی اهل ستر


دو روزه در ذهن و رو زبونم یک اهنگ مکررا میاد:
گیلاس گیلاس بانو


دیدار یار غایب ، دانی چه ذوق دارد؟
ابری که در بیابان ، بر تشنه ای ببارد

بی حاصل است یارا اوقات زندگانی
الا دمی که یاری با همدمی برآید

سعدی


دیگه برید بخوابید


مغیب: دوری/دور شدن از هم/جدایی
عتاب: سرزنش
قاصد: پیام‌رسان
رشک: حسادت

گلستان سعدی در عشق و جوانی حکایت 8

Показано 20 последних публикаций.