شعر ۳ در باب چریکان در میان کوهها، در دل هندوکش،
غرش آزادی پیچد در گوش.
از هرات تا کابل، از تخار تا بغلان،
چریکان رزمند، چون طوفان و توفان
زمین به لرزه از گامشان،
خون در رگ کوهها، پیامشان.
بدخشان بیدار، چراغی در شب،
طلوع آزادی، سپیدهای در تب.
تفنگ در دست، دلها چون سنگ،
قسم به خون یاران، هیچکس نیست ننگ.
از شانهی کوهها، آتش فروبارد،
ظلمت شب طالبان را بربارد.
به هر گلوله، شعری سرودند،
به هر قدم، جادهای گشودند.
نغمهی آزادی در باد پیچد،
صدای وطن از فریاد پیچد.
کابل قیام است، هرات شجاع،
تخار چون صاعقه، بغلان شعاع.
بدخشان چون کوه، ایستاده بلند،
چریکان حماسه، وطن در کمند.
قسم به خاک، به خون، به ایمان،
که در این نبرد، نخواهیم زیان.
چریکان عشق، امید وطن،
طلایهداران صبح روشن.
پس برپا ای همرزم، توفنده شو،
چون موج خروشان، افکنده شو.
که ظلم و ستم، نمیماند جاوید،
پیروزی ماست، این وعدهی امید.
احمد حمیدی: 1403/9/1
21 نوامبر 2024
https://t.me/f_ahmed_hamidi