#رضا_زمان
جرأت دانستن داشتن
عبدالکریم سروش، نواندیش و متفکّر دینی، سی و دو سال پیش در گفتاری در باب «مبانی تئوریک لیبرالیسم»(نگاه کنید به: رازدانی و روشنفکری و دینداری، صراط) در شعار اصلی لیبرالیسم از کانت وام گرفت؛ سروش به اقتفای کانت در مقالهٔ «روشنگری چیست؟» شعار اصلی لیبرالیسم را در شعار نخستین روشنگری دید: «جرأت دانستن داشته باش!»(ص ۱۲۱). سروش در مقام تحلیل و تفسیر، شعار روشنگری را به این سخن ترجمه کرد «جرأت شکافتن مقدّسات را داشته باش»!(ص ۱۲۶) در واقع، جرأت دانستن، جرأت شکافتن مقدّسات است. مقدّس، به بیان سروش، آن چیزی است که آدمیان سربسته پذیرفتهاند، هرآنچه که برتر از کاوش و تأمّل دانستند؛ جرأت دانستن داشتن یعنی «دلیری تأمّل و کاوش در امور مقدّس»(همان). روشنگری آغازی بود برای جرأت بشر در برابر مقدّسات، که پیش از آن چنین جرأتی در او نبود. شکافتن مقدّسات، کاویدن در امور پرسشناپذیر، نیاز به یک جسارت و شهامت دارد و این است که کانت از جرأت داشتن میگوید. به بیان خود سروش «ما در برابر اموری که مقدّس میدانیم، اوّلین چیزی که قربانی میکنیم جسارت خودمان است»(ص ۱۲۵). پس برای بازیابی جسارت بشر، کاوش نو و تأمّل نوین در برابر امور مقدّس باید.
سروش از این شعار روشنگری، یعنی شعار لیبرالیسم، به لُبّ لباب سخن خود میرسد: لیبرالیسم یعنی «آزاد شدن از قید مقدّسات»(ص ۱۲۶). پس، آزادیخواهی لیبرالیسم نه فقط آزادیخواهی سیاسی که در بُنیان خود، «آزادی از مقدّسات» است؛ یعنی آزادی از هرآنچه فوق کاوش و فرای تحلیل است. به بیان خود سروش «لیبرالیسم، یعنی هیچکس و هیچچیز، هیچگاه مقدّس نبوده و نیست»(ص ۱۲۷). از این رهایی است که «لیبرالیسم شوریدن در برابر هرگونه ولایت است»(ص ۱۲۸). چون ولایت، اِعمال امر مقدّس به آدمیان و تکلیفِ مقدّسات است، این است که تنها اطاعت و تسلیم میطلبد.
تمام راهی که سروش گشود، تمام نقشه و طرح فکری و روشنفکری او، در همین است: جرأت دانستن داشتن! روشنفکری سروش، تفکّر او، از همین کلام استخراج میشود. راه و روزنهای که سروش، در بنبست فکری و فرهنگی ما، باز کرد و نشانمان داد، چیزی نبود جز «شهامت دانستن داشتن»؛ و این شهامت یعنی جرأت شکافتن مقدّسات را داشتن، یعنی جسارتِ پرسیدن از هرچیز و شجاعت کاویدن در هرچیز. نقشهٔ فکری و معرفتی که سروش کشید، آزاد بودن از بند مقدّسات و مقدّسنماهاست؛ و خطّ آن، شوریدن در برابر هرگونه ولایت. به این معنا، طرح و نمای فکری و معرفتی سروش، در بُنیان خود «روشنگری» و «لیبرالی» است. فارغ از نتایج و فرآوردهها، پروسه و فرآیند فکری سروش، در بسط روشنگری لیبرال و لیبرالیسم روشنگری است.
سروش شاگردان و مخاطبانی را در مدرسهٔ فکری و نواندیشی خود پرورش داد که توانستند به کمک او جرأت دانستن را بیابند و از قید مقدّسات رها شوند. سروش، شاگردان و مخاطبان خود، از دیندار و بیدین، به نحوی با روشنگری لیبرال آشتی داد. در این راه و فرآیند، از آنجا که کسی مقدّس نیست، و هیچ کس حقّ ولایت ندارد، استاد و معلّم نیز نامقدّس و بیولایت است. قداست و ولایت از آن سروش هم نیست. برای همین است که میبینیم بسیاری از شاگردان سروش، تبدیل به منتقدان او شدند؛ از گنجی تا کدیور، از نراقی تا حمید وحید. و چه بسا شاگردان سابقی که به ناسزاگویی علیه سروش هم رسیدند. آنان از حیث اخلاقی خطاکار اند، امّا همین نیز نشانهٔ راهی است که در اندیشهٔ سروش وجود داشت.
تأکید میکنم که نقشهٔ فکری و راه معرفتی سروش را، باید جدا از نتایج و بعضی مواضع گذرای سیاسی دید. شاید، به گمان من نیز، بعضی مواضع سروش خصوصاً در دههٔ اخیر نافی روشنگری لیبرالی باشد که او آن را یاد شاگردانی مبتدی و غیرمستقیم چون من داد. امّا سخن از نقشهٔ راه او در معرفت و اندیشه است که در زمینه و خاستگاه روشنگری لیبرال روییده است، هرچند که شخصِ سروش، در مقام نظریّهپرداز، گاه و بیگاه از نظریّه خود عدول کرده است.
جرأت دانستن داشتن
عبدالکریم سروش، نواندیش و متفکّر دینی، سی و دو سال پیش در گفتاری در باب «مبانی تئوریک لیبرالیسم»(نگاه کنید به: رازدانی و روشنفکری و دینداری، صراط) در شعار اصلی لیبرالیسم از کانت وام گرفت؛ سروش به اقتفای کانت در مقالهٔ «روشنگری چیست؟» شعار اصلی لیبرالیسم را در شعار نخستین روشنگری دید: «جرأت دانستن داشته باش!»(ص ۱۲۱). سروش در مقام تحلیل و تفسیر، شعار روشنگری را به این سخن ترجمه کرد «جرأت شکافتن مقدّسات را داشته باش»!(ص ۱۲۶) در واقع، جرأت دانستن، جرأت شکافتن مقدّسات است. مقدّس، به بیان سروش، آن چیزی است که آدمیان سربسته پذیرفتهاند، هرآنچه که برتر از کاوش و تأمّل دانستند؛ جرأت دانستن داشتن یعنی «دلیری تأمّل و کاوش در امور مقدّس»(همان). روشنگری آغازی بود برای جرأت بشر در برابر مقدّسات، که پیش از آن چنین جرأتی در او نبود. شکافتن مقدّسات، کاویدن در امور پرسشناپذیر، نیاز به یک جسارت و شهامت دارد و این است که کانت از جرأت داشتن میگوید. به بیان خود سروش «ما در برابر اموری که مقدّس میدانیم، اوّلین چیزی که قربانی میکنیم جسارت خودمان است»(ص ۱۲۵). پس برای بازیابی جسارت بشر، کاوش نو و تأمّل نوین در برابر امور مقدّس باید.
سروش از این شعار روشنگری، یعنی شعار لیبرالیسم، به لُبّ لباب سخن خود میرسد: لیبرالیسم یعنی «آزاد شدن از قید مقدّسات»(ص ۱۲۶). پس، آزادیخواهی لیبرالیسم نه فقط آزادیخواهی سیاسی که در بُنیان خود، «آزادی از مقدّسات» است؛ یعنی آزادی از هرآنچه فوق کاوش و فرای تحلیل است. به بیان خود سروش «لیبرالیسم، یعنی هیچکس و هیچچیز، هیچگاه مقدّس نبوده و نیست»(ص ۱۲۷). از این رهایی است که «لیبرالیسم شوریدن در برابر هرگونه ولایت است»(ص ۱۲۸). چون ولایت، اِعمال امر مقدّس به آدمیان و تکلیفِ مقدّسات است، این است که تنها اطاعت و تسلیم میطلبد.
تمام راهی که سروش گشود، تمام نقشه و طرح فکری و روشنفکری او، در همین است: جرأت دانستن داشتن! روشنفکری سروش، تفکّر او، از همین کلام استخراج میشود. راه و روزنهای که سروش، در بنبست فکری و فرهنگی ما، باز کرد و نشانمان داد، چیزی نبود جز «شهامت دانستن داشتن»؛ و این شهامت یعنی جرأت شکافتن مقدّسات را داشتن، یعنی جسارتِ پرسیدن از هرچیز و شجاعت کاویدن در هرچیز. نقشهٔ فکری و معرفتی که سروش کشید، آزاد بودن از بند مقدّسات و مقدّسنماهاست؛ و خطّ آن، شوریدن در برابر هرگونه ولایت. به این معنا، طرح و نمای فکری و معرفتی سروش، در بُنیان خود «روشنگری» و «لیبرالی» است. فارغ از نتایج و فرآوردهها، پروسه و فرآیند فکری سروش، در بسط روشنگری لیبرال و لیبرالیسم روشنگری است.
سروش شاگردان و مخاطبانی را در مدرسهٔ فکری و نواندیشی خود پرورش داد که توانستند به کمک او جرأت دانستن را بیابند و از قید مقدّسات رها شوند. سروش، شاگردان و مخاطبان خود، از دیندار و بیدین، به نحوی با روشنگری لیبرال آشتی داد. در این راه و فرآیند، از آنجا که کسی مقدّس نیست، و هیچ کس حقّ ولایت ندارد، استاد و معلّم نیز نامقدّس و بیولایت است. قداست و ولایت از آن سروش هم نیست. برای همین است که میبینیم بسیاری از شاگردان سروش، تبدیل به منتقدان او شدند؛ از گنجی تا کدیور، از نراقی تا حمید وحید. و چه بسا شاگردان سابقی که به ناسزاگویی علیه سروش هم رسیدند. آنان از حیث اخلاقی خطاکار اند، امّا همین نیز نشانهٔ راهی است که در اندیشهٔ سروش وجود داشت.
تأکید میکنم که نقشهٔ فکری و راه معرفتی سروش را، باید جدا از نتایج و بعضی مواضع گذرای سیاسی دید. شاید، به گمان من نیز، بعضی مواضع سروش خصوصاً در دههٔ اخیر نافی روشنگری لیبرالی باشد که او آن را یاد شاگردانی مبتدی و غیرمستقیم چون من داد. امّا سخن از نقشهٔ راه او در معرفت و اندیشه است که در زمینه و خاستگاه روشنگری لیبرال روییده است، هرچند که شخصِ سروش، در مقام نظریّهپرداز، گاه و بیگاه از نظریّه خود عدول کرده است.