دوستت دارم
برای آنچه که هستم، هنگامی که با توام
برای آنچه که از من میسازی
برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش میکنی
و نور میتابانی بر گنجینههای پنهانی
که تاکنون در ژرفا مانده بودند
دوستت دارم
چون یاریم میکنی که از تخته پارههای زندگی،
معبدی درخور بنا نهم
کمک میکنی که کار روزانهام، ترنم ترانهای باشد
بیش از هر کیش و آیینی به رویش من یاری رساندهای
فراتر از هر سرنوشتی، شادی را به من ارزانی داشتی
این همه را هدیه دادهای
بیهیچ تماسی، کلامی و یا اشارتی
برای آنچه که هستم، هنگامی که با توام
برای آنچه که از من میسازی
برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش میکنی
و نور میتابانی بر گنجینههای پنهانی
که تاکنون در ژرفا مانده بودند
دوستت دارم
چون یاریم میکنی که از تخته پارههای زندگی،
معبدی درخور بنا نهم
کمک میکنی که کار روزانهام، ترنم ترانهای باشد
بیش از هر کیش و آیینی به رویش من یاری رساندهای
فراتر از هر سرنوشتی، شادی را به من ارزانی داشتی
این همه را هدیه دادهای
بیهیچ تماسی، کلامی و یا اشارتی