مرد اگر بودم...
نبودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم
نبودنت دود می شد و می نشست روی بخار
شیشه های قهوه خانه
بعد تکیه می دادم به صندلی
چشم هایم را می بستم
و انگشتانم را دور استکان کمر باریک
چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از یادم بروی
نامرد اگر بودم ،
نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما نامرد هم نیستم
زنم ؛ و نبودنت پیرهنم شده است.
نبودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم
نبودنت دود می شد و می نشست روی بخار
شیشه های قهوه خانه
بعد تکیه می دادم به صندلی
چشم هایم را می بستم
و انگشتانم را دور استکان کمر باریک
چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از یادم بروی
نامرد اگر بودم ،
نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما نامرد هم نیستم
زنم ؛ و نبودنت پیرهنم شده است.