💏 مشاوره خانواده 💏


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


.

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


سالها بود داشتن یه پوست خوب شده بود بزرگترین آرزوم😢

  تااینکه بااین کانال آشنا شدم😃

بعد این همه دکتر و هزینه الکی...
این محصول زندگیم رو تغییر داد😍😍😱😱😱👇👇👇
https://t.me/+cZbT-L7rGgA1OWQ0


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
دیگه با چه زبونی بگم بوتاکس نکنین ❌❌❌!!
❌❌ارزش این همه عوارض نداره !!!
کیا دوست دارم صورتشون مثل کلیپ بالا صاف بشه ❌❌💯💯💯💯💯💯💯
بزن رو لینک زیر. تا صورتت مثل آینه بشه

https://t.me/+cZbT-L7rGgA1OWQ0

💯💯❌هر کی لازمش داره دستش بره بالا
https://t.me/+cZbT-L7rGgA1OWQ0
زیبایی و جوانسازی صورت فقط. تو ده روز ❌❌❌❌❌


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
برای یکبار هم که شده با روانشناس صحبت کنید 🙏

📌روانشناس متخصص میتونه مشکلاتی مانند مشکلات زناشویی، تربیت فرزند، افسردگی، ازدواج، استرس و اضطراب رو واسه همیشه حل کنه👌🏻

🥇مرکز مشاوره تلفنی همکده با کمک روانشناسان برتر ایران به صورت شبانه روزی آماده پاسخگویی به شما عزیزان است 😍
🔗لینک رزرو نوبت تلفنی با مشاور متخصص⬇️

https://hamkadeh.com/landings/mPRhQ
https://hamkadeh.com/landings/mPRhQ
https://hamkadeh.com/landings/mPRhQ


💠🌀⭕️    🔷🔹                    🔹🔷    ⭕️🌀💠

#تجارب_دوستان




سلام و عرض ادب خدمت همه ی دوستان به ویژه خانم دکترعزیز
روی صحبتم باخانم ۲۷ساله هست که شوهرش خوب ومهربونه وامامادرش بهش می گه خرج کن قناعت نکن
دوست خوبم من هم یک خانم هستم
موقعی که باهمسرم ازدواج کردم خداراشاهد می گیرم همسرم ازنظرمالی زیرصفربود..یعنی حتی خرج عروسی هم از برادرش قرض کرده بود۲۲سالش بود..ومادریک اتاق پیش پدرومادرش زندگی می کردیم ..سختیهازیادبودهمسرم می گفت می خوام خونه اجاره کنم من می گفتم نه ماالان هیچی نداریم همین جامی مونیم
من تو زندگی خییییلی قناعت کردم لباس نمی خریدم ریخت پاش اصلا نداشتیم ولی بهترین زندگی داشتیم
ولی همسرم همیشه قدردانم بودومی گفت شما خیلی دلسوزی وکم توقع
وحالاکه الاهی شکرخداهمه چی بهمون داده شوهرم خانه ی ۵۳۰متری به نامم زده ماشین دارم ویرای هر مناسبتی اگردستش بازباشه هدیه می خره
تواین مدت که باهم زندگی می کنیم همسرم میگه چون من اول زندگی هیچی نداشتم
پس همش باید به نام خودت باشه
خیلی هم همدیگررادوست داریم
عزیزم بقول فرمایش خانم دکتر خرج کردن هم باید درست وبه اندازه باشه
مادرشمابنده ی خدافکرمی کنه همه ی مردها مثل هم هستن
لطفاً به صحبتهای خانم دکتر توجه کن
آن شاالله آینده ای روشن پیش روخواهی داشت
موفق باشی عزیزم



🔷
🔹

هنگامي كه رابطه تبديل به زندگی مشترک مي شود، بعضي چیزها باید تغییر کند.

باید یاد بگیریم که گاهی پای بگذاریم روی تمایلاتمان، آدم است دیگر ، یک روز حالش خوش نیست ، یک روز هورمونهایش تنظیم نیست ،
یاد بگیریم زندگی مشترک میدان جنگ نیست، ميدان همدلي و درك متقابل است،

وقتي قدرت كنار آمدن با ناملايمات و تنش هاي ديگري را نداري، بهتر است زندگي تشكيل ندهي، اگر احساس مي كني به پختگي درك ديگري و گذشت نرسيده اي چه نیازي به درگیر شدن در مسولیتهای زندگی مشترک داري؟!

زندگی مشترک يادگيري مي خواهد
🔹
🔷

⭕️
🌀
💠🌀⭕️✨🔷🔹




سلام.من آقایی31ساله هستم خانمم28ساله ویه پسر4ساله داریم.که7ساله ازدواج کردم.ازاول زندگیم سعی کردم باخانمم و خونواده خانمم رابطه صمیمی داشته باشم.ازدستم هرکاری برمیومد کردم.مثلابهشون پول قرض دادم امادرآخرازطرف خونواده خانمم فوش شنیدم باعث شدخونه ماهمیشه بحث دعواباشه امامن گذشت کردم.مادرخانمم بهم طلای قلابی دادتاببرم بزارم بانک برای امانت.امامن اطلاعی نداشتم که طلاقلابیه.کارمندبانک فهمیدکارم به کلانتری کشیده شدوبرام پرونده کلاه برداری درست کردن امامن بازم گذشت کردم.مادرخانمم باعث شد ماشینم نصف قیمت بفروشم.امامن بازم گذشت کردم.پدرخانمم اولین سال زندگیم ازمن یه برگ چک گرفت بعد4سال نتونست پاس کنه کاربه دادگاه کشیده شدوصاحب حساب چک چون من بودم یک سال به دادگاه رفت آمدکردم. ودرآخرپدرخانمم به دروغ گفت که پول چک جورمیکنم اماجورنکردودادگاه حکم جلب صادرکرد ومن افتادم زندان.پیش همسایه.فامیل کلی برام آبروریزی شد.ومن درحال عصبانیت به خانمم گفتم که طلاقت میدم ووقتی اززندان آزادشدم خانمم ازمن قهرکرده بودورفته بودبه خونه پدرش.باصحبت کردن برگردوندم خونه.وبعدازبی احترامی های دیگه ای بهم شد.ومن باخونواده خانمم رفت وآمدنکردم وحتی به خانمم اجازه ندادم رفت آمدکنه.واین امرچندماهی طول کشید.امادرحالی این پیام مینویسم خانمم 20روزه بدون اجازه من منزل ترک کرده رفته خونه پدرش.وحرف اینه که من بایدباخونوادش رفت آمدکنم.بخداتوی این چندسال خیلی داغون شدم.توروخداراهنمایی کنیدکه من چکارکنم.باتشکر




سلام و روز خوش. بنده ۱۷ ساله که ازدواج کردم‌. ازدواج موفقی داشتم و همسرم منو دوست داره . حدود دو سال پیش خیلی اتفاقی متوجه شدم شوهرم توی تلگرام توی گروه یا پی وی با خانم ها چت می کنه( شوخی نامناسب هم یکی دو مورد بود) چون همسرم قبلا گفته بود با خانم ها چت نمی کنه و خلافش ثابت شد به شدت ناراحت شدم. شوهرم به شدت عذرخواهی کرد . برای اینکه نشون بده پشیمونه گوشیش رو فروخت و یه گوشی ساده بدون امکانات خرید. الان دو سال گذشته. من توی این دوسال هیچ رفتار بد و مشکوکی از همسرم ندیدم ولی به شکل وسواس گونه ای روش حساس شدم. به همه چی بدبینم.حتی وقتی شوهر من از یک داروخانه زیاد خرید می کنه من با خودم فکر می کنم نکنه برای دیدن زن فروشنده میره.یه نکته ی دیگه رو هم بگم چند ماهه که مشغله ی کاری شوهرم زیاد شده و به همین نسبت روابط زناشویی مون کم شده. این مساله به بدبینی من دامن زده .مدام نگرانم که نکنه شوهرم از جای دیگه تامین میشه. من حتی گاهی به این هم فکر می کنم که نکنه شوهرم معتاده و من نمی دونم.
اینم اضافه کنم که همسر از نظر محبت از نظر احترام و حمایت و تامین مالی برای من و بچه هام چیزی کم نذاشته . حواسش به کوچکترین خواسته های ما هست و براشون وقت میذاره . اما بدبینی که من نسبت بهش دارم باعث شده که این خوبی هاش در نظرم کمرنگ شه.




من نزدیک ۵ساله ازدواج کردم من ۲۵سالمه و همسرم ۳۴سال دوران عقدیم خیلی بد گذشت به خاطر اخلاق بد همسرم من هر حرفی می زدم اون تا یک هفته ده روز باهام قهر می کرد گوشیشو جواب نمی داد و حتی خونمون هم نمیومد از لحاظ جنسی هم خیلی سرد بود به طوری که شبای اولی که پیش هم می خوابیدیم اون بدون اینکه حتی منو ببوسه پشتشو به من می کردو می خوابید که اطرافیان گفتند که اگه رابطه جنسی برقرار کنید بیشتر به سمتت میاد من هم قبول کردم و رابطه برقرار کردیم ولی جوری با من رابطه برقرار کرد که من دچار پارگی واژن شدم وحتی عمل جراحی هم انجام دادم همیشه به خاطر هر کدوم از اعضای خانوادش منو ناراحت کرد من اوایل خیلی دوستش داشتم و به خاطر این که دچار طلاق عاطفی نشویم کوتاه میومدم آخه من دارم فوق لیسانس جامعه شناسی می خونم و خیلی از مشکلات خانواده ها رو اساتید برامون گفتن و هروقت می گفتم ما با هم مشکل داریم و اینجور زندگی دوام نداره و بیا بریم مشاوره اگه به درد هم نمی خوریم جدا بشیم و اون هیچ بار نیومد من اوایل یه آدم شاد وپر انرژی بودم ولی دیگه افسردگی گرفتم نه شوری نه هیجانی ما دوران عقدیمون دوسال وسه ماه طول کشید ومن خیلی عذاب کشیدم وهمیشه جلوی خانوادش نشون می داد که بامن قهر کرده و آبروی منو می برد حالا که مدتیه اومدیم سر خونه زندگی من دیگه نمی تونم فراموش کنم کاراشو هروقت کسیو می بینم به زنش محبت می کنه حسودیم میشه همش می خوام باهاش دعوا کنم دیگه ازش متنفر شدم هر بار خواستم ببخشمش ولی دوباره با رفتارش پشیمون شدم وحالا که من یه آدم گوشه گیر شدم خانوادش به من می گن تو اجتماعی نیستی هربار دعوامی کنیم من میگم بیا توافقی جدا بشیم آخه دیگه نمی تونم این همه خاطره بدو فراموش کنم واقعا خسته شدم چندبار هم برای اینکه بترسونمش تا دست از سرم برداره گفتم خودمو می کشند با این که جرات این کارو ندارم آخه هر دومون اعتقادات مذهبی داریم یه وقتایی هم فکر می کنم برم با یکی دوست بشم باهاش صحبت کنم ولی دوباره از خدا میترسم واین کارو نمی کنم خودم دیگه خسته شدم تو رو خدا یه راهنمایی کنید من خیلی آدم پرخاشگر وعصبی شدم و همش می خوام انتقام روزایی که می خواستم پیشم باشه ولی اون به خاطر یک کلمه حرف تا مدتی باهام قهر می کردو بگیرم ممنون میشم راهنماییم کنید


سوال 👇🏻


🍂




محکم جلو بـرو!
به سنگ ریزه هایی که در حال رفتن بهت اصابت میکنه توجه نکن
تـو دقیقا داری از کوه بالا میری
داری رشد میکنی
پس همه این سنگ ریـزه ها، پله های مسیر تو هستند!
به حرف های صدمن یه غاز ادم ها توجه نکن! تلاش کن و ادامه بده
طعنه ها، قضاوت ها، تیکه ها،حرف های آنها بوی ضعف می‌دهد، بوی خواسته های خود نرسیده! بوی منجلاب حسادت!
پس همین که خودت را سفت چسبیده ای و به راهت با قدم های محکم ادامه میدی
یعنی تو تـوان،سختی های این راه را داری!




🔰




سلام.وقتتون بخیر خانم عراقی من دختری 37ساله هستم از لحاظ خانواده ، تحصیلات و زیبای و مالی در حد متوسط به بالا هستم یه خواستگار دارم 4سال از خودم کوچیکتره و بی نهایت منو دوست داره و عاشق منه طوری که هرجوری جوابش میکنم ول کن نیست یه بار به خواستگاری اومدن با خانواده ولی روز خواستگاری معلوم شد قبلا یکی خواهرمو معرفی کرده بهشون و با خواهرم چندبار چت کردن بدون اطلاع ما و فهمیدن کیس مناسبشون نیست بعد به خواستگاری من اومدن و من همون روز متوجه شدم یعنی خواهرم کاری کرد کل خانواده دوطرف فهمیدن قضیه چی بوده بهمین خاطر ما جواب رد دادیم اینم بگم آقا خیلی شکاک و تهمت میزنه و میگن که نباید با برادر زاده و خواهر زاده هات یا عمو داییت دست بدی و رو بوسی کنی،نباید اینستاگرام نصب کنی اگه لازم بود از اینستای من نگاه کن یا با دوستام چت میکنم همش میگه باکی چت میکنی که آنلاینی میگم دوستم باید دقیقا بگم کیه و کدوم دوستمه.میگه نباید تنهایی بری کارهای اداری تو انجام بدی من باید بیام کارمندها ادمهای بدی هستن و بد نگاهت میکنن .دوست ندارم تنهای با ماشین توی شهر بیای اگه میای باید بیای دنبال من باهم بریم میگم تو سرکاری میگه نه من میام.من لباسی وسیله ای چیزی میخرم شده همه جا رو میگرده و دلیل میاره که اره بهت گرون دادن نمی ارزه و اینا رو تو از من بپرس تا من بگم چی بخر .بعد میگه دست فروشها همونو ارزون میدن اره بهت انداختن و اینکه خیلی خیلی حرف میزنه و دنبال حرفو میگیره معتقده من باید با تمام مردهای فامیل قطع سلام علیک کنم حتی شوهرخواهر هام .همش منو با دخترهای فامیلشون و خواهراش مقایسه میکنه.خیلی خون گرم و بامحبت دوستداره منو غافلگیر کنه سالمه از همه نظر ولی این رفتارهاش آزار دهنده س و منو آزار میده و اینکه خانواده م نمیتونن قبولش کنن بنظرتون من باید چکار کنم این اقا با این همه جواب رد دست برداره؟ممنون میشم منو کمک کنین🌹🙏🙏




سلام خانم عراقی وقتتون بخیر دختری ۲۷ ساله و مجرد هستم دو خواهر بزرگتر از خودم دارم ک آنها هم مجرد هستن خواهرم بزرگترم ۳۴ سال دارد شاغل است با وجود اینکه خواستگار تک و توک داشته اما هنوز ازدواج نکرده و خواهر دومم با وجود مدرک ارشد بیکار است هرروقت استخدامی شرکت می کند و قبول نمی شود دیگه تمام اعضای خانواده خودشان را برای دعوا و ایرادگیری خواهرم آماده می کنند طوری ک انگار ما نگذاشتیم قبول شود لازم به ذکر است خواهرم از بچگی اخلاق تندی دارد و با همسایه ها هم به تندی رفتار می کرد این وسط من و مادرم گیر افتادیم خواهر بزرگم خودش ازدواج ک نمی کند هیچ اجازه نمی دهد این یکی خواهرم ازدواج کند خواهرم دومم ۳۰ سال دارد ی جورایی ناامید شده به قول خودش از زندگی جا مانده . ن درسش نتیجه داده و ن سروسامان گرفته از این بابت همه ی ما ناراحتیم خودمم چندین خواستگار خوب داشتم اما از انجایی ک رسم بر این است تا خواهر و برادر بزرگ تر ازدواج نکند کوچکتر حق ازدواج ندارد آنها را رد کردیم مسئله اصلی ما ناسازگاری خواهر وسطی است ک واقعا ما را اذیت می کند مثلا من ک شاغلم از سر کار ک بر می گردم همش استرس دارم به چ بهانه ای میخاد دعوا راه بیاندازد و مرا ناراحت کند .من و مادر و خواهر بزرگترم نیز از بابت اینکه ناراحت شود کوتاه می آییم ولی واقعا عذاب می کشیم خواهش میکنم راهنمایی کنید من چ کاری میتونم انجام بدم ک ذهنم آرام شود متشکرم



تجاربتان را در مورد این سوال با ما در میان بگذارید




سلام خانوم عراقی عزیز خسته نباشید من چند بار پیام دادم خدمتتون ولی متاسفانه جوابی دریافت نکردم اگه لطف کنین جوابگو بدین خیلی ممنون میشم
دختری هستم ۲۰ ساله دو سال پیش یه نامزدی داشتم که انتخاب اشتباهی بود و بخاطر اینکه طرف مقابلم آدم دروغگو و دهن بینی بودو مشروب میخورد و من اینو هیچوقت نمیدونستم و همینطور هیچوقت هس نکردم دوستم داره بعد ۶ ماه نامزدی طلاق گرفتم الان که گذشته خیلی حس بدی دارم خانوادم پشتم بودن تو قضیه طلاق پدرم اصلا ب روم نمیاره و میگه درستو بخون ولی مادرم هر وقت که گوشی دستم میگیرم و با دوتا از دوستام چت میکنم یا رمان میخونم شروع میکنه ب نیشو کنایه زدن که تو هیچوقت درست نمیشی از زندگیت عبرت نمیگیری من خودم متوجه زندگی داغون هستم خودم میدونم با یه انتخاب اشتباه تو محیط بسته ای که من دارم توش زندگی میکنم هیچوقت دیگه نمیتونم ب ازدواج فکر کنم اگرم فکر کنم باید با یه آدم شاید ۲۰ سال از خودم بزرگتر باید ازدواج کنم ولی سعی میکنم بزنم ب در بیخیالی خودمو شاد نشون بدم رمانای هرچند چرت بخونم که یادم بره زندگیم چیشد من دارم سعی ب فراموشی میکنم وبی هر چند وقت یه بار یادم میارن که من حق زندگی ندارم خیلی خانواده سردو دور از همی دارم ب طوری که اصلا هیچوقت نمیتونم ب اینکه با مادرم یا خواهرم دردو دل کنمو اونا منو متهم نکنن فکر کنم خیلی محدودم میکردنو میکنن جوری که انقد محدود بودم وقتی یه آدم که اصلا آدم زندگی من نبود اومد خاستگاریم فک کردم میتونم با اون آزاد باشم از قفس دربیام ولی دیدم اون قفس تنگ تریه حس میکنم هیچوقت کسیو نخواهم داشت که واقعا دوستم داشته باشه حس میکنم برا هیشکی مهم نیستم حس خیلی بده تنهایی دارم
اگه کمکم کنین خیلی ممنونتون میشم خیلی حس بدی دارم 😔😔😔



Показано 20 последних публикаций.