#اعتراف
آیشنم17
مدرسم تایم ظهر بود منم داشتم اماده میشدم که برم مامانم هم یکاری بیرون داشت که قرار شد منو برسونه مدرسه من رفتم رسیدم مدرسه مامانم هم رف کارشو انجام بده رفتم داخل دیدم معلم نیومده مدیر هم گف هرکی بخواد میتونه بره خونه منم زدم بیرون که برم خونه رسیدم کلید انداختم رفتم داخل دیدم داداشم با یه دختر تو خونس تو اتاق بودن داداشم منو دید شوکه شد بعدش من چون اینارو دیده بودم خودمو خیس کرده بودم بهش پیشنهاد دادم اگه میخواد به مامان چیزی نگم باید منو بکنه تعجب کرده بود ولی چاره ی دیگه ای نداشت دیگه مجبور شد منو بکنه
ربات ارسال اعتراف👇
@Hajieterafbot
لینک چنل حاجی اعتراف👇
@Haji_eteraf
آیشنم17
مدرسم تایم ظهر بود منم داشتم اماده میشدم که برم مامانم هم یکاری بیرون داشت که قرار شد منو برسونه مدرسه من رفتم رسیدم مدرسه مامانم هم رف کارشو انجام بده رفتم داخل دیدم معلم نیومده مدیر هم گف هرکی بخواد میتونه بره خونه منم زدم بیرون که برم خونه رسیدم کلید انداختم رفتم داخل دیدم داداشم با یه دختر تو خونس تو اتاق بودن داداشم منو دید شوکه شد بعدش من چون اینارو دیده بودم خودمو خیس کرده بودم بهش پیشنهاد دادم اگه میخواد به مامان چیزی نگم باید منو بکنه تعجب کرده بود ولی چاره ی دیگه ای نداشت دیگه مجبور شد منو بکنه
-تو خودت عنت نگرفت با داداشت بخوابی؟😐
ربات ارسال اعتراف👇
@Hajieterafbot
لینک چنل حاجی اعتراف👇
@Haji_eteraf