من یک ساله مهاجرت کردم رفتم برگشتم دیدم بابابزرگم نیس دیدم بابابزرگ ابوالحسن نیس دیدم مامانبزرگم قلبش شکسته و پیرتر شده تو همین یک سال ،دیدم مامانم دیگه جوون نیس بابام جوون نیس،داییا و خاله هام قلبشون شکسته شده
من همه این اتفاقات رو تو همون سال اول مهاجرت و برگشتن برای دیدن چندهفتشون دیدم و دیگه دنیا نمیتونه منو بترسونه یا متعجب کنه