#قسمت_دوازدهم
لباش روی گونه م کشیده میشه و دم گوشم میگه:_یه ماهه زنمی اگه هنوزم میخوای چنگ و دندون نشون بدی باید بدونی که من خودمو آماده کردم قرارم نیست کوتاه بیام
تمام تنم آتیش میگیره و هورمونام با بی حیایی وول میخورند و حالمو خراب تر میکنن
خودمو کنترل میکنم
(باکنایه):_بهت نمیخورد اینقد تو کف باشی
سرشو عقب میبره و قهقهه میزنه
کلا از ریتم اهنگ دور شده ایم و فقط سرجامون تکون های ریز میخوریم ، دورمون هم پر شده از زوج هایی که عاشقانه در آغوش هم میرقصند
کامران(با لبهایی که هنوز میخندید):_شاید چون هیچ وقت به اندازه یه ماه عزبی نکشیده بودم
ناباور نگاهش میکنم که باعث میشه لبخندش در دم خشک بشه
هه...عالی شد! یک شوهر فوق العاده وفادار، با بنیه جنسی قوی گیرم اومده...
×××
وارد اتاق که میشم با دیدن تخت دونفره پراز گلهای رز پوزخند میزنم و بی توجه به آن تور بزرگ روی سرم رو میکنم و روی زمین میندازم
وبعد از اون نوبت لباسم میشه...کامران از همون ابتدای ورود به خونه با یه شیشه ودکا خودشو روی کاناپه انداخته و مشغول نوشیدنه
دائم الخمر بودنو هم باید به لیست صفات عجیب و غریبش اضافه کنم...
به جون آرایشم که بعد از اون همه ورجه وورجه دست نخورده مونده میوفتم ،گیره های موم رو به هزار سختی در میارم و هربار با درد گرفتن ریشه ی موهام به آرایشگر سلیطم لعنت میفرستم .
کامران بعد گفت وگوی مسخره ای که داشتیم
توخودش رفته
واقعا به دو قطبی بودن این مردک شک دارم نه به وقتی که نیشش یکسره باز هست، نه به الآن که انگار عصای بابابزرگشو قورت داده...
رفتار مزخرفش باعث شده بود ک کیخسرو برام چشم وابرو بیاد و خط و نشون بکشه و روی اعصاب نداشته ام خطاطی کنه
زیردوش می ایستم و میزارم آب بدنمو از آلودگی ها پاک کنه
ای کاش یه ماده ای برای تطهیر کردن باطن ناپاکم وجود داشت.
حوله تن پوشی رو به تنم میکنم و با حوله کوچکی موهامو میپوشونم
کامران روی رزهای پرپر شده نشسته و به تاج تخت تکیه داده و خیره نگاهم میکنه
ابرو بالا میندازم و با خونسردی پشت به او جلوی دراور مینشینم و لوسیون بدنو برمیدارم به ساق و پشت پام میزنم وقتی از کارم فارغ میشم از توی آینه بهش چشم میندازم
_چیزی شده؟
لب از لب باز نمیکنه و تخس بهم زل میزنه
از جام بلند میشم و خرامان خرامان به طرفش میرم و با بی قیدی خودمو رو تخت میندازم
تخت تکونی میخوره و گلهای پرپر همه جا پخش میشه (باصدایی که انگار از ته چاه میاد):_خان داداشت زورت کرد زنم شی؟
به سقف زل میزنم و سعی میکنم کوتاه جواب بدم
_تو بهترین ومناسب ترین شخص ممکن بودی...
کامران:-کسی تو زندگیت بود؟
برمیگردم و روی شکم میخوابم و دستامو زیرچونم میزارم
_بااین سوالا میخوای به چی برسی؟
کامران:-جواب منو بده
_نه نبود
دوباره خودمو روی تخت ولو میکنم و به صدای نفساش گوش میسپارم
کامران_ با خواسته ی قلبی نه، ولی الان زنو شوهریم،اینو همین اول زندگی بشنو تا بعدا کلاهمون نره تو هم... باد به گوشم برسونه داری لایی میکشی یا سمن یاسمن دور خودت جمع کردی آتیشت میزنم... داداش گردن کلفتت هم نمیتونه جلومو بگیره
کمی بعد صدای بسته شدن در میاد و فقط عطرش توی اتاق باقی میمونه.
نگاهمو از سقف میگیرم و توی خودم جمع میشم
هر چه بیشتر فکر میکنم بیشتر خنده م میگیره رسما گند زده بودم به شب عروسیش ، لبمو گاز میگیرم لعنتی فکر میکرد من بهش خیانت میکنم یا یه همچین چیزی...
بخاطر همین اینقد تو قیافه بود
پاهام زق زق میکنه و حال لباس پوشیدن ندارم... بیخیال همه چیز فعلا خواب مهمتر از همه چیزه...
لباش روی گونه م کشیده میشه و دم گوشم میگه:_یه ماهه زنمی اگه هنوزم میخوای چنگ و دندون نشون بدی باید بدونی که من خودمو آماده کردم قرارم نیست کوتاه بیام
تمام تنم آتیش میگیره و هورمونام با بی حیایی وول میخورند و حالمو خراب تر میکنن
خودمو کنترل میکنم
(باکنایه):_بهت نمیخورد اینقد تو کف باشی
سرشو عقب میبره و قهقهه میزنه
کلا از ریتم اهنگ دور شده ایم و فقط سرجامون تکون های ریز میخوریم ، دورمون هم پر شده از زوج هایی که عاشقانه در آغوش هم میرقصند
کامران(با لبهایی که هنوز میخندید):_شاید چون هیچ وقت به اندازه یه ماه عزبی نکشیده بودم
ناباور نگاهش میکنم که باعث میشه لبخندش در دم خشک بشه
هه...عالی شد! یک شوهر فوق العاده وفادار، با بنیه جنسی قوی گیرم اومده...
×××
وارد اتاق که میشم با دیدن تخت دونفره پراز گلهای رز پوزخند میزنم و بی توجه به آن تور بزرگ روی سرم رو میکنم و روی زمین میندازم
وبعد از اون نوبت لباسم میشه...کامران از همون ابتدای ورود به خونه با یه شیشه ودکا خودشو روی کاناپه انداخته و مشغول نوشیدنه
دائم الخمر بودنو هم باید به لیست صفات عجیب و غریبش اضافه کنم...
به جون آرایشم که بعد از اون همه ورجه وورجه دست نخورده مونده میوفتم ،گیره های موم رو به هزار سختی در میارم و هربار با درد گرفتن ریشه ی موهام به آرایشگر سلیطم لعنت میفرستم .
کامران بعد گفت وگوی مسخره ای که داشتیم
توخودش رفته
واقعا به دو قطبی بودن این مردک شک دارم نه به وقتی که نیشش یکسره باز هست، نه به الآن که انگار عصای بابابزرگشو قورت داده...
رفتار مزخرفش باعث شده بود ک کیخسرو برام چشم وابرو بیاد و خط و نشون بکشه و روی اعصاب نداشته ام خطاطی کنه
زیردوش می ایستم و میزارم آب بدنمو از آلودگی ها پاک کنه
ای کاش یه ماده ای برای تطهیر کردن باطن ناپاکم وجود داشت.
حوله تن پوشی رو به تنم میکنم و با حوله کوچکی موهامو میپوشونم
کامران روی رزهای پرپر شده نشسته و به تاج تخت تکیه داده و خیره نگاهم میکنه
ابرو بالا میندازم و با خونسردی پشت به او جلوی دراور مینشینم و لوسیون بدنو برمیدارم به ساق و پشت پام میزنم وقتی از کارم فارغ میشم از توی آینه بهش چشم میندازم
_چیزی شده؟
لب از لب باز نمیکنه و تخس بهم زل میزنه
از جام بلند میشم و خرامان خرامان به طرفش میرم و با بی قیدی خودمو رو تخت میندازم
تخت تکونی میخوره و گلهای پرپر همه جا پخش میشه (باصدایی که انگار از ته چاه میاد):_خان داداشت زورت کرد زنم شی؟
به سقف زل میزنم و سعی میکنم کوتاه جواب بدم
_تو بهترین ومناسب ترین شخص ممکن بودی...
کامران:-کسی تو زندگیت بود؟
برمیگردم و روی شکم میخوابم و دستامو زیرچونم میزارم
_بااین سوالا میخوای به چی برسی؟
کامران:-جواب منو بده
_نه نبود
دوباره خودمو روی تخت ولو میکنم و به صدای نفساش گوش میسپارم
کامران_ با خواسته ی قلبی نه، ولی الان زنو شوهریم،اینو همین اول زندگی بشنو تا بعدا کلاهمون نره تو هم... باد به گوشم برسونه داری لایی میکشی یا سمن یاسمن دور خودت جمع کردی آتیشت میزنم... داداش گردن کلفتت هم نمیتونه جلومو بگیره
کمی بعد صدای بسته شدن در میاد و فقط عطرش توی اتاق باقی میمونه.
نگاهمو از سقف میگیرم و توی خودم جمع میشم
هر چه بیشتر فکر میکنم بیشتر خنده م میگیره رسما گند زده بودم به شب عروسیش ، لبمو گاز میگیرم لعنتی فکر میکرد من بهش خیانت میکنم یا یه همچین چیزی...
بخاطر همین اینقد تو قیافه بود
پاهام زق زق میکنه و حال لباس پوشیدن ندارم... بیخیال همه چیز فعلا خواب مهمتر از همه چیزه...