عشق سیستو


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


اینجاازسیستان میگوییم،ازسرزمین رستم ویعقوب لیث،از تاریخ وتمدن۷هزارساله،ازمطالبات شما مردم برای آبادانی سیستان
کانال عشق سیستو
بشماره مجوز1-4-61-68978-1-1ازوزارت فرهنگ وارشاداسلامی

ارتباط با ادمین«فرزند سکوهه»
@SARDAR30STO
@ghamkharsisto

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🎼 سی ساله (جدید)

#شعرسیستانی

شعر و صدا 🎤 غلامعلی جوادی زاده

میکس و تدوین 🎹 چراغعلی خواجه

کاری از گروه فرهنگی هنری عشق سیستو

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
آموزش گویش سیستانی
در شبکه تلویزیونی نسیم

جناب خان و محمد رضا هدایتی

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🌷 قـهرمـان زابــلی 🌷

        ( حسین خـمـکی )

        « بخش سوم »
@ESHGHE30STO
🔸قهرمان زابلی ، پس از این شکست و چیرگی یاس و نومیدی در زندگی شخصی و حرفه ای ، فضا را دیگر برای  زندگی در زابل مساعد نمی بیند و کوچ اجباری به شمال را برمی گزیند ؛ جایی که هرچند از شهر و دیارش ، دور می شود اما به حضور و دیدار همشهریان اش در مازندران و گرگان ، دل می بندد .
🔸در آن جا نیز بی کار نمی نشیند و بار دیگر  به کارهای نمایشی پهلوانی اش ، روی می اورد ؛ تا این که خبر ورود استاد نمایش های پهلوانی ایران ، خلیل عقاب شیرازی ، زندگی اش را دگرگون می سازد .
🔸قهرمان زابلی ، می گفت دریکی از نمایش های خلیل عقاب در استادیوم شهری در شمال ، وقتی کارهای محیرالعقول این مرد بزرگ را  دیدم ، سرشار از هیجان  شدم ، آن گونه که دلم می خواست همشهریانم را خوشحال کنم و از خلیل عقاب ، عقب نمانم ،
🔸در حالی که باید اعتراف کنم که خلیل عقاب کجا و من کجا ؟
🔸خلیل عقاب ، دومتر قد داشت و بازوان ستبر و سینه ی فراخ و ریش انبوهش ،  رستم را دربرابر دیدگان مان مجسم می کرد .
🔸در آن روز سرنوشت ساز که خلیل عقاب ، کارهای پهلوانی اش را به نمایش می گذاشت ، شاهد بودم که علاوه بر پاره کردن زنجیر و رفتن زیر وزنه های سنگین ، تیرآهن های ۱۴ و شانزده را با گردن و پشت اش خم می کرد بدین گونه که سه ، چهار نفر ابتدا و انتهای تیرآهن را می گرفتند و بر روی کمر خلیل عقاب می گذاشتند و با فشار به تیرآهن ، آن را خم می کردند ،
🔸همچنین خلیل عقاب ، ورق های ضخیم آهن را مثل سیم های مفتول نازک ، دور مچ دستش می پیچید و یا آن ها را با پیشانی اش کج می کرد .
🔸و یا سینی و مجمعه های مسی را مانند ورق کاغذ از وسط دوپاره می نمود .
آن چه خلیل عقاب را از همه ی پهلوانان ، متمایز می ساخت ، بلند کردن سنگ چند تنی با دندان و یا گردن بود که مو بر تن هر بیننده ای ،  راست می کرد .
🔸آن روز ، خلیل عقاب ، به جایگاه رفت و بر روی بلندی ایستاد ، یک پایش را اینطرف و پای دیگرش را طرف دیگر گذاشت و سنگ چند تنی را یک بار با دندان و بار دیگر با سرش بلند کرد ،
🔸همشهریان که مرا در آن جمع دیدند با تشویق های ممتد به من گفتند :
اگر تو فرزند رستم زال هستی باید با خلیل عقاب مسابقه دهی .
🔸وقتی خود را از نظر اندام و جثه ی بدنی در کنار خلیل عقاب می گذاشتم هرچند دارای  آمادگی بدنی فوق العاده ای بودم ولی به راستی نمی توانستم خود را با او مقایسه کنم ،
سرانجام تشویق های همشهریان ، به من انگیزه ی ورود به این بازی سرنوشت ساز را داد .
برهنه شدم و آن چه لازم بود پوشیدم و پیش رفتم .
🔸آفرین گفتن های همشهریان که مرا با عنوان قهرمان زابلی ، صدا می زدند ، جرات و جسارت مرا چند برابر می ساخت  .
آرام و با اعتماد به نفس به سوی سنگ چند تنی قدم گذاشتم .
🔸کف زدن های پی درپی همشهریان سیستانی ، نیرویی صدچندان در من به وجود آورده بود .
🔸به جایگاه رفتم ، یک پا را اینطرف و پای دیگر را آنطرف گذاشتم و حلقه ی چرمی را که به زنجیر بسته شده بود و انتهای زنجیر ، به شکل ضربدر ، دور سنگ خودنمایی می کرد ، به دندان گرفتم ،
🔸همهمه ی همشهریان با آفرین و کف زدن های مداوم ، به من نیرو می داد ، احساس می کردم چیزی از رستم کم ندارم ، با خودم می گفتم امروز باید همشهریانم را روسفید‌کنم .
تا این که یا علی گویان سنگ را با دندان بلند کردم .
🔸چندنفر که پایین جایگاه و کنار سنگ بودند ، برای این که مطمین شوند سنگ از جایش بلند شده ، دست شان را زیر سنگ به صورت افقی حرکت دادند و چون  دیدند سنگ از زمین کنده شده ،  پیروزی ام را با بلند کردن دست اعلام کردند . آن هنگام که غیرتمندانه سنگ را از زمین بلند کردم ، لبخند شادمانی خلیل عقاب را به چشم دیدم ولی در همان هنگام ،  سوزشی در پشت گردنم ، احساس کردم و از هوش رفتم .
🔸پس ازاین ماجرا ، خانه نشین شدم و به توصیه ی پزشکان از کار معرکه گیری و نمایش های پهلوانی دست کشیدم.

پایان

✍ استاد ابراهیم سرحدی

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


کمو /kmow. (پلیکان )


پرنده ی بومی دریاچه ی هامون


🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🎼نغمه های سیستان
🌹 @ESHGHE30STO
🎤خواننده  🔺مصطفی گلی نوری
#آهنگ_سیستانی
#سیتک_سیستانی
#غزل_سیستانی
#موسیقی_فولکلور_سیستان
#موسیقی_محلی_سیستان
🔆 #سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


جریمه‌های رانندگی در ایام نوروز گران می‌شود

🔹رئیس پلیس راهور:

🔸تمامی جریمه‌های رانندگی در ایام نوروز یک سوم بیشتر از رقم اصلی اعمال می‌شود و این موضوع در اصلاح جدید آیین نامه تصادفات هم درج شده است.

🔸امسال در نوروز برای اولین بار فاصله طولی خودروها در جاده‌ها سنجیده می‌شود و اگر فاصله وسیله نقلیه با خودروی جلویی کمتر از ۲ ثانیه باشد جریمه می‌شوند و مبلغ جریمه آن هم ۱۵۰ هزار تومان است.

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


#سیستان
#میـــل_نادر

🔸این اثر تاریخی در فاصله ۴۲ کیلومتری شهرستان نیمروز و ٣٠ كيلومترى شهرستان زابل در کنار جاده ی نيمروز به نهبندان واقع شده است، این سازه در جنوب غربی دریاچه هامون قرار گرفته است از خشت و گل، و پلکانی که به بالای آن منتهی می شود ساخته شده است. در حال حاضر ۱۴ متر ارتفاع دارد.
این میل از زمانهای قدیم بعنوان راهنمای کاروانیان مورد استفاده قرار می گرفته و در دوره نادرشاه افشار یک بار مورد مرمت قرار میگیرد و عنوان میل نادری را بخود اختصاص داده است. این اثر تاریخی توسط میراث فرهنگی شهرستان نیمروز در پاییز سال ۹۷مرمت شده است.

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


کودک زابلی با لباس زیبای محلی سیستان،بر ساحل زیبای هامون

#آب_آبادی

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🎼 کُچکِ سیستونی

#آهنگ_سیستانی

✍ شاعر 🔹 استاد پیام سیستانی

🎤 خواننده🔹 صالح بهمنش

میکس و مسترینگ🔹نیمامهدوی
#آهنگ_سیستانی
#غزل_سیستانی
#سیتک_سیستانی
#موسیقی_محلی_سیستان
#موسیقی_فولکلور_سیستان

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


#صدای_شما

مشکلات مدیریت پسماند در برخی محلات زاهدان ادامه دارد

🔸کمبود سطل‌های زباله در برخی محلات زاهدان، از جمله جانبازان ۱۶، به مشکلی جدی برای ساکنان تبدیل شده است. وقتی سطل‌های موجود پر می‌شوند، شهروندان مجبورند زباله‌های خود را در کنار خیابان بگذارند. این وضعیت، با توجه به طوفان‌های شدید زاهدان، باعث پراکندگی زباله‌ها در سطح خیابان‌ها و ایجاد صحنه‌های ناخوشایند می‌شود.

🔸ساکنان این محله بارها از وضعیت مدیریت پسماند گلایه کرده‌اند. به گفته آنان، نبود تعداد کافی مخازن زباله و تأخیر در جمع‌آوری پسماندها، علاوه بر ایجاد آلودگی محیطی، مشکلات بهداشتی نیز به همراه دارد. در روزهای طوفانی، زباله‌ها در معابر پخش می‌شوند و این مسئله چهره نامناسبی به شهر می‌دهد.

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


کشف بیش از ۸ کیلو گرم هروئین در زابـل

فرمانده انتظامی زابـل:

🔸ماموران پس از هماهنگی های لازم به منزل این فرد اعزام و در بازرسی از محل مقدار ۸کیلو و ۲۰۰گرم هروئین را کشف و سه نفر سوداگر مرگ که در پوشش مسافر قصد انتقال مواد را داشتند، دستگیر و به مراجع قضائی معرفی شدند.


🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🔸 قهرمان زابلی🔸

(حسین خمکی)

بخش دوم

🔸در نیمه ی دوم دهه ی چهل بود که قهرمان زابلی ، به جز شرکت در مراسم دولتی و ملی چهار آبان و بیست و هشتم مرداد ، روز نجات آذربایجان و سالگرد فرمان مشروطیت و ...برای گذران زندگی و امرار معاش خویش در گوشه و کنار زابل ، به ویژه بازارچه قایمی ، معرکه می گرفت و به کارهای قهرمانی مانند پاره کردن زنجیر و گذشتن از حلقه و رفتن زیر بار وزنه های سنگین ، می پرداخت ؛ هرچند حرفه ی اصلی حسین خمکی ، خرید مرغ و خروس و جوجه از روستا ها و فروش آن ها در شهر بود.
🔸مشتری این معرکه ها ، به ویژه کارهای پهلوانی،بیشتر دانش آموزانی بودند که به محض تعطیلی مدرسه های شان ، یک راست به بازارچه ی قایمی می رفتند تا تماشاگر برنامه های متنوع پرده خوانی ، نمایش مار ، چشم بندانی ، پته بازی ، مجل بازی ، به ویژه کارهای محیرالعقول قهرمانی پهلوان زابلی باشند ،
🔸بجز دانش آموزان ، کارگران ، بازاریان و برخی خانواده ها نیز ، به این کارها اقبال نشان می دادند.
🔸معرکه ی قهرمان زابلی ، از ساعت چهار بعدازظهر که مدرسه ها تعطیل می شد ، رونق بیشتری می گرفت.
در یکی از روزهای هفته ، قهرمان زابلی تنها میدان دار بازارچه ی قایمی بود.
🔸وقتی همراه همکلاسی ها  به بازارچه رسیدیم ، او را در نقش جنگاوری می دیدم  که داشت برای مبارزه با آهن و پولاد ، خودش را آماده می کرد.
🔸پس از چند حرکت نمایشی سنگین مثل پاره کردن زنجیر ، بلندکردن وزنه های سنگین ، قراردادن شانه در زیر وزنه های ۱۰ ، ۲۰ کیلویی که آن ها را به آسمان پرتاب می کرد ، نوبت به گذشتن از حلقه ی فلزی رسید،
🔸حلقه ای بسیار تنگ که اگر بدنی ورزیده و عضلانی نداشتی ، نمی توانستی از آن بگذری ، به ویژه برای کسانی که چاق بودند و شکم داشتند ، نزدیک شدن به آن جزو رویا ها به حساب می آمد.
🔸قهرمان زابلی ، با یک حرکت جانانه به جانب حلقه ، خیز برداشت ، ابتدا پای راست اش را از آن گذراند و سپس خم شد تا دست راست ، شانه ی راست و بالا تنه اش را از آن بگذراند و سپس پای چپ و نیم تنه ی چپ اش را عبور دهد.
🔸هرچه تلاش کرد تا پای چپ اش را درون حلقه جای دهد ، نتوانست ، گویی حلقه ، از همیشه تنگ تر شده بود ، انگار قهرمان زابلی آن روز آبگوشت بیشتری خورده بود و شکم اش بیشتر از بارهای قبل ، برآمده بود.
🔸چند بار خود را پیچ و تاب داد ، به خودش فشار آورد.بالاخره پای چپ و دست و شانه ی چپ را نیز درون حلقه جای داد ،اما نمی توانست قوس کمرش را از داخل حلقه عبور دهد.سر و دو دست و دو پای  راست و چپ ، از حلقه گذشته بود ولی قوس کمر و باسن ، بیرون حلقه قرار گرفته بود.
🔸زور بیشتری زد ، در آن روز گرم و در برابر آفتاب سوزان زابل ، عرق از سرتاسر تن و بدن قهرمان سرازیر شده بود ، گویی از شنای درون ( نوبر آقا ) یا ( نورو ) برمی گشت.
نومیدانه ، سرش را بلند کرد و باصدای گرفته ای گفت : صلوات.
🔸همه یک صدا صلوات فرستادند.
بار دیگر زور زد اما حلقه ، یاری نمی کرد .
دوباره ، روبه حاضران کرد و صلواتی فرستاد ولی افاقه نکرد.
🔸با صدایی خفه و حالی خراب ، گفت : به نظرم درین مجلس ، آدم ناپاکی حضور دارد که کارم به درستی پیش نمی رود . لعنت به خرمگس معرکه!
و بازهم با تمام قوا به خود فشار آورد ، شاید حلقه را مغلوب کند ، اما نشد.
داشت در آن گرمای وحشتناک از حال می رفت.
این نخستین باری بود که قهرمان زابلی، مغلوب آهن و پولاد می شد.
🔸یکی از پیرمردان تماشاچی ، دلش به حال قهرمان زابلی سوخت و گفت:بنده خدا دارد بی هوش می شود ، گاری را بیاورید تا قهرمان را روی آن بگذاریم و پیش محمد جوشکار ببریم تا حلقه را از وسط قطع کند.
🔸یکی از بچه های تماشاچی، گاری یی را که درون بازارچه ی قایمی پارک شده بود تا در وقت لزوم ، روغن سیاه برای نانوایی سنگکی غلامعلی کیخا و آچاک بیاورد ، به راه انداخت و دو، سه نفر دیگر این‌طرف و آن طرف حلقه را گرفتند و با یک یاعلی ، قهرمان را بلند کرده، داخل گاری گذاشتند.به سرعت و باشتاب هرچه تمام تر گاری را به چهار راه شهربانی رساندند و جمعیت تماشاچی صلوات گویان ، به دنبال گاری می دویدند.تا این که گاری به تنها جوشکاری و کاربیت کاری زابل که بعد از اداره پست و در همسایگی بهداری قرار داشت، رسید.
ازبس حلقه ی روی گاری به اینور و اونور ، تاب خورده بود ، بدن عرق کرده ی قهرمان زابلی ، با روغن های سیاه کوره ها و نانوایی ها ، سیاه شده بود،آن گونه که نمی توانستی قهرمان را بشناسی.
🔸وقتی به جوشکاری رسیدیم ، سه،چهارنفر حلقه را گرفتند و از گاری پیاده کردند، جوشکار پیش آمد و طوری که بدن قهرمان نسوزد،با یک خال جوش ،حلقه را پاره کرد.
🔸قهرمان زابلی ، بلند شد ، مشتی روی سینه اش کوبید و باصدای بلند گفت:
حسین خمکی!
🔸تو را چه به قهرمانی ، برو جوجه فروشی ات را بچسب!

ادامه دارد

✍ استاد ابراهیم سرحدی

درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🔸اهل سیستانم من🔸

خانه ام گنبدی است.
روی دیوار بلندش بی شک،
سقفی از خوشبختی ست.
مادرم دامنی دارد به قشنگی بهار،
ومن آرام کنارش خوابم.

🔸اهل سیستانم من🔸
مردمان شهرم ،همه بس خورشیدند.
گرم سر گرم فروش عشق اند

🔸اهل سیستانم من🔸
سرزمینم تنهاست,
در دل سرد کویر.
ساده آرام پر از آرامش,
به نگاه باران همه شب منتظرست.

🔸اهل سیستانم من🔸
کوه دارم به بلندای افق,
محو در عرفان است
ودلش عاشق یک مهمان است,
استواروپر مهر.

🔸اهل سیستانم من🔸
سرزمین رستم;
همه مردان زمین این شهر
یل دستانندلیک;
زنژاد سام اند.
🔸اهل سیستانم من🔸
مردمان این شهر
سال هایی ست که عادت دارند,
باد فریاد کند بر سرشان,
نقل ببارد شن زار.

🔸اهل سیستانم من🔸
کاش می شد که زمین تشنه ,
بوسه می زد لب یک دریا را
وبه گردن می کرد صدفی زیبا را
چه تماشایی بود عشق دریا به کویر.
پدرم سفره ی غیرت به کمر بست سحر,
تیشه ی همت خود را برداشت
تا که سیراب کند تشنه لب هامون را.
🔸اهل سیستانم من🔸

✍معصومه هراتی جوان

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


جمجمه ای که نخستین جراحی مغز در شهر سوخته زابل بر آن انجام شد
"موزه زاهدان"

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
💠سیتک روستا💠

شور و هیجان بازی های بومی و محلی در روستاها

‌🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


یادش بخیر

جنگل جزینک سیستان

#آب_آبادی
#حق_آبه
#طبیعت

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


تصادف در زابـل ۷ مجروح برجا گذاشت

🔸محمد محمدی رئیس مرکز مدیریت حوادث و فوریت‌های پزشکی زابل گفت: برخورد دو دستگاه خودروی سواری پژو و پراید با یکدیگر در این شهرستان هفت مصدوم بر جا گذاشت.

🔸سه نفر دیگر به‌صورت سرپایی از خدمات اورژانس بهره‌مند شدند.

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


🔸قهرمان زابــلی 🔸

( حسین خمکی )

بخش نخست

🔸حسین خمکی شاید آخرین نسل از نژاد پهلوانان و قهرمانانی باشد که ریشه در سنت و اصالت ایرانی ، آریایی داشته اند.
🔸این قهرمان بی ادعا ، روستایی و پاک نهاد ، در ایران شاهنشاهی پیش از انقلاب ، گل سر سبد و چهره شاخص حرکات نمایشی و ورزشی مراسمی چون چهار آبان ، نهم آبان ، بیست و هشت مرداد و... بود؛
🔸مردی با بدنی ستبر ، بازوانی نیرومند ، سینه ای فراخ ، گردنی افراشته و موهایی ریخته بر گردن و شانه.
🔸دهه.هفتاد بود که همچون بسیاری از معلمان ، صبح ها خود را به چهار راه زهک می رساندم و با مینی بوس به عزم دبیرستان فارابی ، راهی زهک می شدم.
مینی بوس پر از مسافربود و فقط ردیف آخر مینی بوس ، یکی ، دو جای خالی داشت،
برای این که پر نشود باشتاب ، طول مینی بوس را از داخل طی کردم و در ردیف آخر نشستم.
🔸وقتی مینی بوس راه افتاد و خیالم راحت شد که جایی برای خودم دست و پا کردم به چپ و راستم نگاه کردم.
🔸سمت چپم ، چهره ی آشنایی دیدم که موهای جوگندمی و چین و چروک های صورتش ، حکایت از میانسالی وی می کرد،
بقچه ای بین پاهایش و یکی دو کیف نسبتاً بزرگ در سمت چپ و راستش.
🔸هرچه به مغزم فشار آوردم نتوانستم ذهنم را برای شناختش ، متمرکز کنم.
گفتم ببخشید چهره ی شما خیلی آشناست ، اما هرچه فکر می کنم شما را به خاطر نمی آورم.
🔸با مناعت و تواضع ذاتی ، خود را حسین معرفی کرد ، حسین خمکی،
🔸تا این نام را شنیدم ، ذهنم بازگشتی به دست کم سی ، چهل سال پیش و اوج نام آوری این مرد کرد.
🔸گفتم :قهرمان زابلی خودمان !
با حسرت سری تکان داد و گفت: بله.
قهرمان زابلی!
🔸اما چه پهلوانی،چه قهرمانی !
حسرت و اندوه ، در سخنانش موج می زد .
گفتم :چرا اینطوری حرف می زنی ، مگه چی شده ؟
گفت :بی خیال
گفتم :پهلوان چه می کنی؟
🔸به بقچه و کیفش اشاره کرد و گفت:هربامداد ، با مینی بوس می رم زهک و جوراب و زیرپوش می فروشم ، دست فروشی می کنم ،
🔸توان داشتن مغازه ی ثابتی برای کاسبی ندارم ، در شهر هم جایی برای من نیست.
در آن مقطع خیلی دوست داشتم رسانه ای دستم می بود تا شرح زندگی قهرمان زابلی را با عکس و تفصیلات می نوشتم که این مرد روستایی و بی ادعا ، فکر نکند از ذهن کسانی چون من پاک شده است!
🔸لحظه ای چشم بستم و روزی را تصور کردم که قهرمان زابلی ,در جایگاه نمایش چهار آبان ، درحالی که دستبند ها و مچ بندهای چرمی به دست بسته بود و خفنانی چرمی به شکل ضربدر ، روی سینه داشت ، با معرفی گوینده ی ورزشگاه ، ظاهر شد.
🔸رستمی خوش اندام با ظاهری آرام.
صدای دست زدن ها و تشویق حاضران به ویژه بچه های مدرسه ای ، گوش آسمان را کر می کرد.
🔸قهرمان زابلی با اعتماد به نفس کامل در برابر هزاران چشم مشتاق ، به رسم ادب و احترام تعظیمی کرد ، چرخی زد و خود را به همه نشان داد.
🔸درکنار او تراکتوری ، آماده بود تا از روی سینه اش گذر کند.
🔸پهلوان به پشت دراز کشید ، چهار نفر قوی بنیه ، ورق آهنی کلفتی را روی سینه اش گذاشتند و تراکتور با تک چرخ جلو و چرخ عقب از روی سینه اش گذشت.
🔸پهلوان بلند شد و تشویق مردم ، او را برای ادامه ی شیرین کاری هایش ، توانمندتر ساخت.
دو جیپ آوردند و قهرمان زابلی ، کمرش را به پشت یکی ازین جیپ ها و دو پایش را به پشت جیپ دیگر محکم کرد و با علامت کارگردان و برگزار کننده مراسم هر دوجیپ، همزمان به پشت گاز می دادند، طوری که از لاستیک های عقب هر دو جیپ، دود بلند می شد اما قهرمان زابلی همچنان مقاومت می کرد بدون این که زانوانش،خم شود.
🔸صدای کف زدن های حاضران و آفرین و ستایش مردم ، برای پهلوان زابلی ، نوایی نیرو بخش بود.
🔸قهرمان ، از جای برخاست و به سوی موتورهای روسی رفت که برای این بخش از نمایش آماده بودند.
🔸نخست به جایگاهی رفت که دو یا سه متر از سطح زمین بلندتر بود ، یک پایش را این طرف و پای دیگرش را آن طرف قرار داد و یک سر زنجیر را که سر دیگر آن به کمر موتور روسی بسته بود،به دندان گرفت و با یک حرکت برق آسا از زمین کند و برای چند لحظه در هوا نگه داشت.
🔸آن گاه به سوی سه موتور روسی که در گوشه ای روشن نگه داشته شده بودند ، رفت،
یکی ، روبه رو و دو موتور در طرفین او قرار داشتند.
🔸موتور روبرو را با زنجیر به دندان گرفت و هریک از دو موتور سمت چپ و راست را که با زنجیر بسته شده بودند، دور دست چپ و دست راست خود پیچید و فرمان حرکت داد،
دریک لحظه هر سه موتور با آخرین قدرت ، به سمت جلو حرکت کردند و پهلوان هر سه ی آن ها را نگه می داشت.
🔸درین خیالات ، غرق بودم که با صدای راننده ی مینی بوس،به خود آمدم : زهک ، زهک !
به زهک رسیدیم.
🔸پهلوان زابلی ، بار سنگینی داشت،اما با چالاکی بقچه را روی سرش گذاشت و کیف ها را به دست گرفت و از مینی بوس پیاده شد.

ادامه دارد

✍ استاد ابراهیم سرحدی
🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


جاساز تریاک در پراید لو رفت

♦️فرمانده انتظامی شهرستان زابل: پلیس شهرستان زابل با اقدامات اطلاعاتی از انتقال یک محموله مواد مخدر به وسیله یک دستگاه سواری پراید مطلع و موضوع را در دستور کار قرار دادند.

🔸مامورين پليس پس از رصد و شناسايي، خودروی حامل بار مواد مخدر را با شگردهای خاص پلیسی متوقف و در بازرسی از آن مقدار 37کيلوگرم ترياک را که در قسمت‌های مختلف خودرو جاساز شده بود کشف و یک نفر سوداگر مرگ نیز دستگیر و تحويل مراجع قضایی گرديد.

🔆#سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO


اختتامیه اولین جشنواره هنری ادبی قندک در زاهدان برگزار شد

🔸در ایام الله دهه مبارکه فجر با حضور جمع کثیری از دانش آموزان؛ منتخبین جشنواره و مسئولین حوزه های فرهنگی اختتامیه جشنواره هنری ادبی قندک در سالن همایش اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان زاهدان برگزار شد.
🔸محسن سنچولی پردل مدیرعامل موسسه فرهنگی هنری هاتف جوان مکران ضمن خیر مقدم به مسئولین، دانش آموزان و منتخبین جشنواره گفت:
شرکت بیش از 5000 نفر در این جشنواره مایه افتخار برای ما در موسسه فرهنگی و هنری هاتف جوان مکران و دست اندرکان نشریه قندک است که برنامه ای با این گستردگی و این جمعیت گسترده کودکان و نوجوانان برگزار می شود و البته بار مسئولیت ما را برای سالهای آینده دو چندان می کند که با برطرف کردن کم و کاستی ها برای آینده این برنامه را باشکوه تر برگزار کنیم.
🔸وی در ادامه افزود: از مهمترین اهداف ما حفظ و گسترش همدلی و همراهی بین کودکان استان سیستان و بلوچستان و همچنین همدردی با کودکان مظلوم غزه و لبنان بود.
🔸در این مراسم ضمن تقدیر از برگزیدگان برنامه های شاد و متنوعی مثل اجرای سرود ، مسابقه و نمایش عروسکی اجرا شد .
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO

Показано 20 последних публикаций.