شیرین ، زن زیبای پسر عمه ام (٢)
#زن_شوهردار #اقوام
قسمت قبل ... (کلیک کنید)اون روز ، بعد سکس سحرگاهی با شیرین ، و خوابیدن تا دم ظهر ، ناهار خوردیم .بعد از ناهار سفره را جمع کردیم و به آشپزخانه بردیم . در آشپزخانه ، آرام به شیرین گفتم ، مث اینکه خیلی خسته ای ، بذار من ظرفها را میشورم . گفت : بیشعور وسط پاهام داره می سوزه، واقعا پاره ام کردی ، الحق که خر هستی ، گفتم حالا کجاش دیدی ، مونده تا پاره ات کنم !!!
گفت عمرا دیگه بتونی به من برسی!!!
گفتم شرط میبندم خودت با زبان خودت التماس کنی و بگی بیا منو بکن !!!
گفت بیشعور به همین خیال باش!!!
گفتم شیرین بد دهان شدی ، حالا نشونت می دم !!!
گفت کثافت، بخدا احساس میکنم ،یک ملاقه بزرگ وسط پاهام و تو کوسم ، مونده …چکار کردی باهام !!!
، .
نگاهی به تو هال کردم و دیدم کسی نیست . دستم را رو کوسش گذاشتم و محکم چنگش زدم.
بعد دستش را گرفتم و رو کیرم قرار دادم …
چشاش گرد کرد و لبش را گزید و گفت وااااااااای خدا مرگم بده ، این چرا باز بلند شده ؟
گفتم باز میخواد …
گفت غلط کرده ،
گفتم یه لحظه صبر کن ، رفتم بیرون و دیدم عمه ام تو اتاق خودش دراز کشیده و خوابیده، شوهرش هم رفته بود بیرون .
برگشتم آشپزخانه، شیرین داشت ظرف میشست، از پشت بغلش کردم. و با همون دستهای کفی آوردمش رو میز ناهار خوری ، شکمش را رو میز گذاشتم ، ساپورتش را پایین کشیدم و دامن کوتاهش را بالا دادم . شورت نپوشیده بود . هرچه مقاومت کرد ، بی فایده بود . محکم گرفتمش ، سرش را به پایین فشار دادم . سینه اش را رو میز قرار دادم . کیرم را خیس کردم . ومحکم در کوسش فرو بردم . کف دستم را تو دهانش گذاشتم و گفتم اگر درد داشتی گازش بگیر . صدات در نیاد. محکم تلمبه میزدم و اوهم محکم دستم را گاز میگرفت.
زیر لب فوش میداد. میگفت واقعا خری ، بیشعوری ، الان شوهرم میاد . آلان عمه میاد … کیرت اندازه کیر خره، .
یه کم استراحت بهش دادم . نفسی تازه کردیم . لبخند زد . گفتم سیر شدی ؟؟
گفت مرض !!!
گفت محسن ، غلط کردم دیشب حرف زدم. تو را خدا اذیتم نکن .
با انگشتم سوراخ کونش را مالش دادم …
گفت نهههههههههه.
تو را خدا نههههههههههه.
محسن نهههههههههههه
محسن دهانم را بگا … تو دهانم ارضا بشو . ولی کون نههههههههه،
گفتم چرا ؟
گفتم یکبار فقط سر کیر شوهرم رفته تو کونم ، بخدا بی هوش شدم . درد داره . گفتم . آلان نه ولی به وقتش کونت هم میگام …
گفت محسن ده دقیقه دیگه شاهرخ میاد خونه … زود باش تمامش کن.
کم کم تلمبه هام را تندتر کردم . و ارضا شدم . همونجا رو زمین دراز کشید . گفت بخدا نای بلند شدن از زمین ندارم .
گغتم من ظرف ها میشورم تو برو بالا هم خودت را تمیز کن ، هم به کاری سرگرم شو تا شوهرت شک نکنه . گفت بخدا نمیتوانم حرکت کنم . .
بغلش کردم و از پله ها بردمش بالا. و تو اتاق خواب گذاشتمش ، صورتش را بوسیدم و گفتم شیربن جانم ببخشید اذیتت کردم ،،، دوستتتتتت دارم ، دست خودم نیست لبخندی زد و لبم را گاز کوچولویی گرفت …
گفتم به شوهرت بگو بخاطر سکس دیشب بیحال شدم. امشب باهاش سکس نکنی ، هااااااا،،،
.
اون روز عصر از خونه شان خداحافظی کردم و برگشتم روستا .، شیرین بغض کرده بود . چشاش پر اشک شد.
حدود یه هفته خبری از همدیگر نداشتیم . چون اون زمان تلفن همراه نبود . ماهم تو روستا تلفن ثابت نداشتیم. .
پنجشنبه هفته بعد ، من بیرون روستا بودم. .نزدیک شام اومدم خونه ، خدایا ماشین پسر عمه ام درب خانه ما بود . شوکه شدم و سورپرایز ،، گفتم حتما شیربن اومده ، .وارد حیاط خونه که شدم ، . واااااااااای خدا، شیرین من رو سکو خونه تک وتنها ایستاده بود . همون دم درب بهم اشاره داد که ن