به بیست سال دوستی!
از لحظه تلخ شنیدن خبر مرگ گیانوش سنجری تا اکنون، مدام این بیست سال دوستی، آشنایی و احترام را در ذهنم مرور میکنم.
احمد باطبی زندان بود و من خانه احمد بودم که پدر احمد گوشی تلفن را به من داد و گفت کیانوش است. به نام میشناختمش اما ارتباطی نداشتیم. آغاز آشنایی با این گفتگوی تلفنی شکل گرفت و به دوستی صمیمانه کشیده شد.
زمانی که زندهیاد اکبر محمدی به دلیل اعتصاب غذا و فشار زندانبانها کشته شد با کیانوش سنجری و عدهای دیگر به قصد شرکت در مراسم اکبر راهی آمل بودیم که در راه بازداشت شدیم. در آن چند ساعت که آنجا گرفتار بودیم بیش از پیش به شجاعت سنجری در ظلمستیزی پی بردم که اگر روزی حوصلهای بود شاید در مورد آن روز و … نوشتم.
شب قبل از ماجرای درگیری حسین بروجردی و رژیم در تهران، با کیانوش به خانه بروجردی رفتیم. فضا خیلی امنیتی بود. سال ۱۳۸۵ خورشیدی بود.
فردای آن روز، شبهنگام، کیانوش با همراهان بروجردی با خشونت تمام بازداشت میشود و در بازجوییهای زندان و انفرادی شرایط بسیار دشواری را تحمل میکند.
هر هفته دوشنبه مقابل زندان اوین میرفتم و با مادر کیانوش دیدار میکردم. او خیلی ترسیده بود و به کسی اعتماد نداشت حتی من.
پس از اولین ملاقات کیانوش و مادرش در زندان، او به مادر در مورد من اطمینان میدهد.
خانه بودم که دیدم پدرم صدایم میکند. مادر کیانوش از تهران به مغازه پدرم آمده بود. خیلی ترسیده بود. وقتی من را دید گفت میخواهند کیانوش را بکشند. تو را خدا کار بکنید. و این خبر را با همین عنوان «کیانوش سنجری: میخواهند مرا بکشند» منتشر کردیم.
مادر کیانوش در همان حال نگرانی گفت که کیانوش از شما خواسته که مقابل زندان نیایی چرا که ممکن است شناسایی و دستگیر بشوی.
بعد که از زندان آزاد شد به خانهمان در کرج آمد. پدرم را که دید با شوخی گفت نمیدانم چرا این بهزاد به ساواکیبودن شما در گذشته افتخار نمیکند اما برای من بسیار محترمید و قابل احترام.
کیانوش از همان ابتدا که من شناختمش به خاندان پهلوی ارادت و علاقه ویژهای داشت و همیشه میگفت که من از اول طاغوتی بودم.
سال ۲۰۱۲ میلادی وقتی به آمریکا آمدم چند ماهی با کیانوش همخانه بودم و بعد با هم منزلی اجاره کردیم و مدت ۱۴ ماه در آنجا سکنی گرفتیم.
یادم است شبی که کلهمان کمی گرم بود گفت اگر جمع بشویم و همه به ایران برگردیم میخواهند همهمان را چه کار کنند. دلش برای ایران میتپید.
قاتل او جمهوریاسلامی است. هر سخنی جز این مهمل است و تنها به کار سبک کردن جرم جمهوریاسلامی در این جنایت میآید.
یادت همیشه در دلم زنده است رفیق!
✅@behzadmehrani77
از لحظه تلخ شنیدن خبر مرگ گیانوش سنجری تا اکنون، مدام این بیست سال دوستی، آشنایی و احترام را در ذهنم مرور میکنم.
احمد باطبی زندان بود و من خانه احمد بودم که پدر احمد گوشی تلفن را به من داد و گفت کیانوش است. به نام میشناختمش اما ارتباطی نداشتیم. آغاز آشنایی با این گفتگوی تلفنی شکل گرفت و به دوستی صمیمانه کشیده شد.
زمانی که زندهیاد اکبر محمدی به دلیل اعتصاب غذا و فشار زندانبانها کشته شد با کیانوش سنجری و عدهای دیگر به قصد شرکت در مراسم اکبر راهی آمل بودیم که در راه بازداشت شدیم. در آن چند ساعت که آنجا گرفتار بودیم بیش از پیش به شجاعت سنجری در ظلمستیزی پی بردم که اگر روزی حوصلهای بود شاید در مورد آن روز و … نوشتم.
شب قبل از ماجرای درگیری حسین بروجردی و رژیم در تهران، با کیانوش به خانه بروجردی رفتیم. فضا خیلی امنیتی بود. سال ۱۳۸۵ خورشیدی بود.
فردای آن روز، شبهنگام، کیانوش با همراهان بروجردی با خشونت تمام بازداشت میشود و در بازجوییهای زندان و انفرادی شرایط بسیار دشواری را تحمل میکند.
هر هفته دوشنبه مقابل زندان اوین میرفتم و با مادر کیانوش دیدار میکردم. او خیلی ترسیده بود و به کسی اعتماد نداشت حتی من.
پس از اولین ملاقات کیانوش و مادرش در زندان، او به مادر در مورد من اطمینان میدهد.
خانه بودم که دیدم پدرم صدایم میکند. مادر کیانوش از تهران به مغازه پدرم آمده بود. خیلی ترسیده بود. وقتی من را دید گفت میخواهند کیانوش را بکشند. تو را خدا کار بکنید. و این خبر را با همین عنوان «کیانوش سنجری: میخواهند مرا بکشند» منتشر کردیم.
مادر کیانوش در همان حال نگرانی گفت که کیانوش از شما خواسته که مقابل زندان نیایی چرا که ممکن است شناسایی و دستگیر بشوی.
بعد که از زندان آزاد شد به خانهمان در کرج آمد. پدرم را که دید با شوخی گفت نمیدانم چرا این بهزاد به ساواکیبودن شما در گذشته افتخار نمیکند اما برای من بسیار محترمید و قابل احترام.
کیانوش از همان ابتدا که من شناختمش به خاندان پهلوی ارادت و علاقه ویژهای داشت و همیشه میگفت که من از اول طاغوتی بودم.
سال ۲۰۱۲ میلادی وقتی به آمریکا آمدم چند ماهی با کیانوش همخانه بودم و بعد با هم منزلی اجاره کردیم و مدت ۱۴ ماه در آنجا سکنی گرفتیم.
یادم است شبی که کلهمان کمی گرم بود گفت اگر جمع بشویم و همه به ایران برگردیم میخواهند همهمان را چه کار کنند. دلش برای ایران میتپید.
قاتل او جمهوریاسلامی است. هر سخنی جز این مهمل است و تنها به کار سبک کردن جرم جمهوریاسلامی در این جنایت میآید.
یادت همیشه در دلم زنده است رفیق!
✅@behzadmehrani77