روزی سه مرد به اسم ، اکبر ، اصغر و ممد برای تفریح به جزیره دور افتاده ای سفر میکنن یهو گیر آدمخورا میفتن
بهشون گفتن برید توی جنگل و نفری 10تا میوه بیارید شاید آزادتون کنیم...
رفتن و مشغول جمع آوری میوه شدن
اکبر با 10تا خیار اومد
بهش گفتن 10تا خیار رو بکن تو کونت و کوچکترین صدایی ازت در نیاد وگرنه میکشیمت
خیار اول رو کرد تو کونش...
خیار دوم رو هم بسختی فرو کرد تو ولی خیار سوم گفت آخ و درجا گردنشو زدن !
ممد با 10تا تمشک برگشت و شروع کرد دونه دونه تو کونش یهو رسید به تمشک نهمی زدم زیر خنده کشتنش .
رفت اون دنیا اکبر گفت تو که داشتی خوب پیش میرفتی فقط یه دونه تمشک مونده بود چرا خندیدی؟!
ممد گفت : اخه یهو اصخر رو دیدم که با 10تا هندونه داره میاد
👅
@Asan_To_Khobi 👅