تصدقت گردم؛ بیشک روزی فرا خواهد رسید که مستیِ این دینِ تاریخی به پایان رسیده و ما هوشیارانه در روشنگاه تفکر ایستاده و به همه جنایات و تعصبات کوری که در طول قرون متمادی مرتکب شدهایم، نظاره خواهیم کرد و وحشتزده از خود خواهیم پرسید: آیا واقعا ما اینگونه بودهایم؟!
میدانم راهی دراز و پر مخاطره در پیش داریم. اما مطمئنم این راه از معبر ناامیدی و یأس از هر سیستم و نظامی میگذرد که ما تا کنون بدانها دلبسته بودیم.
آنروز همه خواهند پرسید، چه کسانی در این راه گام نهادند و به بلوغ ما کمک کردند و چه کسانی محافظه کارانه ما را به مصالحه با همان وضعیت نکبت بار دعوت میکردند؟
من تردیدی ندارم که در آن روشنگاه، هیچ سیاستمداری قادر نخواهد بود از شرم سرش را بالا بیاورد و خودنمایی کند. آنروز هیچ دولتی و هیچ پلیسی نخواهد بود. پس همه تلاش خود را اکنون صرف این کردهام که آنروز را تصور کنم و ساز و کار زندگی بشری در آن روز را به دید آورم. این تنها رسالت من است...
میدانم راهی دراز و پر مخاطره در پیش داریم. اما مطمئنم این راه از معبر ناامیدی و یأس از هر سیستم و نظامی میگذرد که ما تا کنون بدانها دلبسته بودیم.
آنروز همه خواهند پرسید، چه کسانی در این راه گام نهادند و به بلوغ ما کمک کردند و چه کسانی محافظه کارانه ما را به مصالحه با همان وضعیت نکبت بار دعوت میکردند؟
من تردیدی ندارم که در آن روشنگاه، هیچ سیاستمداری قادر نخواهد بود از شرم سرش را بالا بیاورد و خودنمایی کند. آنروز هیچ دولتی و هیچ پلیسی نخواهد بود. پس همه تلاش خود را اکنون صرف این کردهام که آنروز را تصور کنم و ساز و کار زندگی بشری در آن روز را به دید آورم. این تنها رسالت من است...