- صدای آه و نالهی زن جوونت، هرشب تا اونسر خونه میاد!
مادر، تصدقت بشم، یهکم آرومتر، حالا من هیچی، اما خوبیت نداره آقابزرگ بشنوه!
باربد تمام تلاشش را کرد که خندهی بیموقعش را پشت لبهایش پنهان کند و فاطی مامان با صدایی آرامتر ادامه داد:
- مگه چیکارش میکنی پسرم؟
خیلی خشن رفتار میکنی؟
بمیرم برای مارال، تویِ گوریل لابد میفتی روی اون تن و بدن نحیف و ظریف، که عروس بیچارهام اونقدر ناله میکنه.
آروم بگیر خب پسر.
باربد دستی به صورت سرخ شدهاش کشید.
فکرش را نمیکرد که صدای مارال آنقدر واضح به گوش مادرش رسیدهباشد و گفت:
- مادر من، این چه حرفیه؟ من کاریش نمیکنم
ابرو در هم کشید و به سینهی پسرش ضربهای زد و گفت:
- اگه مثل جوونیای بابات باشی که کار دختر طفلکی ساختهست.
هرروز میاد بیرون از اتاق میبینم بیچاره لنگون لنگون میره سمت حموم.
آدم باش پسر گلم.
تازه عروسته، درست.
خوشگل موشگل و سفید و خوش هیکله، درست.
اما همهی تنش کبوده.
تو گرمای تابستون یقه اسکی میپوشه کبودیای گردنشو نبینیم.
باربد شاکی شده گفت:
- مامان جان، با کتک که کبودش نمیکنم داری اینجوری دل میسوزونی.
توپید:
- حالا با همون گاز و مکیدن، میگم دلسردش نکن از خودت.
له شد دختر مردم.
دو هفتهست تو این خونهاید روزی دوبار
مکث کرد و گفت:
- استغفرالله، زشته من اینچیزا رو دارم به تو میگم اما باربد جان، یهکم کمتر گرمی بخور.
صبح و ظهر و شب شیرموز و معجون و کوفت و زهرمار نخور.
میخواست جوابی به مادرش بدهد که پیامی از مارال برایش آمد.
بازش کرد و خواند که نوشته بود:
- باربد، من توی اتاق منتظرتما، چرا نمیای؟
در ضمن، من بازم سکس خشن میخوام.
مادرش غر زد:
- چرا نیشت وا شد ذلیل مرده؟
نری باز اذیتش کنیها.
باربد خندید و گفت:
- عروستو نمیشناسی فاطی مامان.
غصهی اونو نخور.
من برم یه چرت بخوابم، با اجازه.
فاطی مامان صدایش را بالا برد.
- خدا بگم چیکارت نکنه پسره دربهدر، دختر بیچاره باید هرروز کاچی بخوره
کاش عادت شه یه هفته از دست توی یاغی راحت شه
😳🤣🤣🤣
https://t.me/+T63uiArOZRQWe906
https://t.me/+T63uiArOZRQWe906
مادر، تصدقت بشم، یهکم آرومتر، حالا من هیچی، اما خوبیت نداره آقابزرگ بشنوه!
باربد تمام تلاشش را کرد که خندهی بیموقعش را پشت لبهایش پنهان کند و فاطی مامان با صدایی آرامتر ادامه داد:
- مگه چیکارش میکنی پسرم؟
خیلی خشن رفتار میکنی؟
بمیرم برای مارال، تویِ گوریل لابد میفتی روی اون تن و بدن نحیف و ظریف، که عروس بیچارهام اونقدر ناله میکنه.
آروم بگیر خب پسر.
باربد دستی به صورت سرخ شدهاش کشید.
فکرش را نمیکرد که صدای مارال آنقدر واضح به گوش مادرش رسیدهباشد و گفت:
- مادر من، این چه حرفیه؟ من کاریش نمیکنم
ابرو در هم کشید و به سینهی پسرش ضربهای زد و گفت:
- اگه مثل جوونیای بابات باشی که کار دختر طفلکی ساختهست.
هرروز میاد بیرون از اتاق میبینم بیچاره لنگون لنگون میره سمت حموم.
آدم باش پسر گلم.
تازه عروسته، درست.
خوشگل موشگل و سفید و خوش هیکله، درست.
اما همهی تنش کبوده.
تو گرمای تابستون یقه اسکی میپوشه کبودیای گردنشو نبینیم.
باربد شاکی شده گفت:
- مامان جان، با کتک که کبودش نمیکنم داری اینجوری دل میسوزونی.
توپید:
- حالا با همون گاز و مکیدن، میگم دلسردش نکن از خودت.
له شد دختر مردم.
دو هفتهست تو این خونهاید روزی دوبار
مکث کرد و گفت:
- استغفرالله، زشته من اینچیزا رو دارم به تو میگم اما باربد جان، یهکم کمتر گرمی بخور.
صبح و ظهر و شب شیرموز و معجون و کوفت و زهرمار نخور.
میخواست جوابی به مادرش بدهد که پیامی از مارال برایش آمد.
بازش کرد و خواند که نوشته بود:
- باربد، من توی اتاق منتظرتما، چرا نمیای؟
در ضمن، من بازم سکس خشن میخوام.
مادرش غر زد:
- چرا نیشت وا شد ذلیل مرده؟
نری باز اذیتش کنیها.
باربد خندید و گفت:
- عروستو نمیشناسی فاطی مامان.
غصهی اونو نخور.
من برم یه چرت بخوابم، با اجازه.
فاطی مامان صدایش را بالا برد.
- خدا بگم چیکارت نکنه پسره دربهدر، دختر بیچاره باید هرروز کاچی بخوره
کاش عادت شه یه هفته از دست توی یاغی راحت شه
😳🤣🤣🤣
https://t.me/+T63uiArOZRQWe906
https://t.me/+T63uiArOZRQWe906