#معشوقهیخراب
#پارت_1
- عزیزم لطفا لباساتونو در بیارید دراز بکشید روی تخت.
با خجالت نگاهم کرد و من دستگاه لیزر رو روشن کردم. همش این پا و اون پا میکرد و مردد بود.
- اولین بارتونه میاید لیزر؟
لبخند معذبی زد و سر تکون داد. کلافه نگاه به ساعت انداختم. از تایم جلسهاش داشت میگذشت.
دستگاه که آماده شد، بلاخره رضایت داد مانتو شلوارش رو در بیاره اما شورت و سوتینش رو نه!
نگاهی به دفترم انداختم.
- مگه فول بادی نیستید؟
دختر لاغر اندام مقابلم که اسمش بهناز بود و پوست سفیدی داشت، سری به معنای تایید تکون داد.
- خب خوشگلم باید شورت و سوتینتم در بیاری دیگه.
به ناچار اونها رو هم در آورد و با کلی سرخ و سفید شدن و جلوی ک..صش رو پوشوندن، اومد دراز کشید رو تخت.
سینههای گرد و بزرگش بنظر میرسید 80 باشه و نوک صورتی و سیخی داشت!
عینک رو دادم دستش:
- اینو بذار رو چشمات.
دستش رو از لای پاش برداشت و من خودم رو کنترل کردم تا به لای پاش نگاه نکنم.
اما همین که عینک رو گذاشت، خیره شدم به لای پاش. برخلاف هیکل لاغرش، ک..ص تپل و گوشتی داشت با یه چو..چول پفکی!
روی بدنش ژل ریختم و خوب زیر بغل و دست هاش رو بهش آغشته کردم. بعد از اینکه اون قسمت ها رو لیزر کردم، نوبت نوک سینه هاش بود.
کمی ژل ریختم کف دستم و خوب نوک سینههاش رو با ژل خیس کردم. اما حواسم بود که اشتباهی نوک سینههاش رو نمالم چون همین الانش هم خیلی معذب بود.
وقتی قسمت بالا تنهاش رو تموم کردم و رسیدم به پایین تنهاش گفتم:
- عزیزم کف پاهاتو بچسبون بهمدیگه.انجام داد و حالا
ک..ص تپلش، کاملا مقابل چشمام بود جوری میتونستم
تا توی سوراخ خیس و صورتیش رو ببینم.
چند بار صدای نوتیف گوشیم بلند شد و کلافه نگاهمو از ک..ص مشتری گرفتم. طبق معمول آرش بود که داشت زرت زرت پیام میداد.
گوشیمو برداشتم و پیام هاش رو خوندم که نوشته بود:
- مشتری جدید داری امروز؟ یادت نره از ک..ص و ک..ونش بهم عکس بدی.لب گزیدم و نگاه به ک..ص دختره کردم.
آرش عاشق ک..ص های تپل و گوشتیه. کاش الان اینجا بود و با اون ک..یر کلفتش جرش میداد.بی سر و صدا دوربین گوشیمو باز کردم و چندتا عکس واضح، از
ک..ص مشتری گرفتم وحواسم بود گوشیم فلش نزنه. عکس هارو فرستادم واسه آرش که پسرهی گشنه سریع سین زد! انگار من شبها کم بهش سرویس میدم و کم جلو عقبمو یکی میکنه که انقد گشنهست!
- خانوم چیزی شده؟ پاهامو ببندم؟
هراسون گوشی رو گذاشتم کنار و ژل رو برداشتم.
- نه عزیزم منتظر بودم دستگاه داغ شه.
کف دستم ژل ریخته و ریختم روی ک..صش. خوب ژل رو پخش کردم و چند بار انگشتم رو روی کلی..توریسش کشیدم....https://t.me/+_d3J1hhfG1I2ZmUxhttps://t.me/+_d3J1hhfG1I2ZmUxhttps://t.me/+_d3J1hhfG1I2ZmUxhttps://t.me/+_d3J1hhfG1I2ZmUxhttps://t.me/+_d3J1hhfG1I2ZmUxساناز اپراتور لیزره و بدون اینکه مدرک تخصصی لیزر داشته باشه، واحد بالایی خونهاش رو کرده سالن لیزر و مشتری میاره. اما داستان از اونجایی شروع میشه که مشتریها خبر ندارن ساناز حین انجام دادن لیزر از ک..ص و ک..ونشون عکس میگیره میفرسته واسه دوست پسرش و حتی گاهی میمالتشون! تا اینکه یه روز یکی از مشتریهاش با مالش دست ساناز خیس میشه و وقتی آرش دوست پسر ساناز سر میرسه تریسام...🔞🔞💦