ماتیک💄استاددانشجویی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Цитаты


بنر ها همه واقعی و پارت اصلی هستن پس کپی نکنید لطفاً
به قلم حنانه فیضی
رمان های نویسنده : ماتیک ، دلارای ، مرگ ماهی

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Цитаты
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان àɓ²⁷
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat




Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#عاشقانه♨️
#هیجانی⛔️
با تردید خیره بودم به هاوش با لرز گفتم:
_الان چی گفتی تو؟
پوفی کشید و سرش رو روی فرمون کوبید و چیزی نگفت با جیغ گفتم:
_هاوش با توعمممم!
سرش رو بلند کرد و بهم توپید:
_بفهم آنالی من نمیتونم همینجوری پاشم بیام خواستگاری تو! اونم توی خونه ای که چند ماه پیش برای خواستگاری از خواهرت توش پا گذاشتم!
با حرص و بغض سریع از ماشین پیاده شدم پشت سرم صدای در طرف راننده هم شنیدم برای اینکه بهم نرسه سریع بدون توجه به ماشین ها که با سرعت سرسام آورد توی خیابون رد میشدن پریدم توی جاده که یکدفعه صدای عربده هاوش بلند شد گیج وسط خیابون سرم رو سمتش برگردوندم که حواسم پرت شد و صدای ترمز وحشتناکی بلند شد با خوردن ضربه محکمی روی پهلوم که باعث شد روی زمین پرت بشم جیغی از درد کشیدم که...
https://t.me/+TjebgV3h7OQzMDY0
https://t.me/+TjebgV3h7OQzMDY0


_ چیه؟ انگشت های من برات کافی نبود که زیر خواب داداشم شدی؟

عاجزانه مچش رو چنگ زدم.
_ اون شوهرم سحر... میفهمی؟ مگه چاره دیگه ای هم دارم؟

پوزخندش پر رنگ شد و انگشتش رو بیشتر از قبل فرو برد.
_ بهش گفتی بکارتت رو کی زدی؟ گفتی چرا شب زفاف ازت خون نیومد؟

اشک بی اختیارم رو پس زدم و پاهامو بهم چسبوندم که لزج انگشت هاش رو بیرون کشید.
_ گ ...گ ...گفتم ارتجاعی بودم!

انگشت های خیسش که مملو از مایع واژنم بود رو نزدیک لبم اورد.

_ چه حسی داری، شب ها داداشم میکنتت صبح ها التماس من میکنی تا برات بخورمش غزال؟!

https://t.me/+Yla2EBVhanEwZjIx
https://t.me/+Yla2EBVhanEwZjIx
https://t.me/+Yla2EBVhanEwZjIx
https://t.me/+Yla2EBVhanEwZjIx
https://t.me/+Yla2EBVhanEwZjIx

خواهر برادر دوتایی تازه عروس عمارتشون رو جر میدن💦🔥 #لزبین🏳‍🌈


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
- میخوام وقتی زن تو از س.وراخ پشت می کنم ج.ق بزنی.

چشم های مجید برق زد و گفت:
- اول پولو رد کن بیاد.

ارباب اردلان نیشخندی زد.
- پولو میذارم لا پای زنت.
گفتی پرده داره؟ مطمئن باشم توی مفنگی از همچین هلو آبداری گذشتی؟

مجید که حسابی خمار مواد بود ، جواب داد:
- نگهش داشتم برای همچین روزی.
فقط پلمپ س.وراخ پشتش باز شده ولی هنوزم تنگ تنگه.

ارباب یه بسته تراول صدهزارتومنی پرت کرد سمت مجید.
- لختش کن و داگی بخوابونش.

می خواستم فرار کنم اما دست و پام بسته بود.
مجید داگی خوابوندم و وقتی ارباب با مردانگی باد کردش بالای سرم ایستاد اونم مشغول ج.ق زد شد.

https://t.me/+cWtaNGLkGWtkY2Zk
https://t.me/+cWtaNGLkGWtkY2Zk
https://t.me/+cWtaNGLkGWtkY2Zk

شوهرش به خاطر پول می‌فروشتش به ارباب روستا و...🔞💦


#part630 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

آرام سر تکان داد

_ خوش اومدید

عمه و مادرش اخترخاتون پشت چشم نازک کردند ، سوگل سرد جواب داد و روی مبل نیم خیز شد

پدر ساواش اما بلندتر جواب داد

_ خوش باشی دخترم ، زحمتت دادیم

صدایش مثل گذشته گرم نبود اما حداقل ادب را رعایت میکرد

آرام "اختیار دارید"ی زمزمه کرد و نشست

جو سردی بود
نه از سمت ساواش حمایت می‌شد و نه از طرف خانواده اش

بالاخره سوگول سکوت را شکست

_ نميدونستم درس میخونی لادن جون

نگاه بقیه هم به کتاب های کنار کتابخانه افتاد

معذب جواب داد

_ برای کنکور می‌خونم

عمه اش ابرو بالا انداخت

_ متولد چند بودی لادن جان؟ اگر اشتباه نکنم سوگول از تو یک سال کوچیک تر بود

لادن سری به نشان تایید تکان داد و عمه ادامه داد

_ سوگولم حقوق ميخونه
درسش تموم شده چند روز پیشم آزمون وکالت قبول شد

ورود به vip👇
https://t.me/c/1477574810/52234


خواننده ماتیک هستید؟
شخصیت
ساواش رو دوست دارید؟
ژانر انتقامی و پسرخشن می‌پسندید؟


رمانای دیگه‌ی نویسنده ماتیک با همین سبک تقدیمتون + هدیه ناقابل🫧


📚دلارای🔞
(پسرخشن ازدواج‌اجباری صحنه‌دار) خلاصه👇
تک‌دخترِ حاج فرهمند لای پر قو بزرگ شده
تا با حال آفتاب و مهتاب هم دلارای فرهمند رو ندیدن اما رسوایی بزرگ جرقه میخوره! اونم زمانی که دختر 17 ساله‌ی حاج فرهمند چشمش به پسر از خارج برگشته‌ی حاج ملک‌شاهان می‌خوره و بخاطر اینکه به چشمش بیاد از همه‌چی میگذره! همه‌چی مثل چادرش ، مثل اعتقاداتش و مثل بکارتش! غافل ازینکه آلپ‌ارسلان آدمِ موندن نیست حتی اگر شکم دخترک بالا اومده باشه و جایی برای رفتن نداشته باشه
کانال vip این رمان 47 هزارتومان

📚مرگ‌ماهی🔞
(مافیایی انتقامی پسرخشن) خلاصه👇
طوفان خسروشاهی بعد از ۲۰ سال برگشته اما نه به عنوان اون پسربچه‌ای که همه عذابش دادن! بلکه به عنوان یکی از بانفوذ ترین اعضای مافیای اسلحه و موادمخدر
برگشته تا انتقام بگیره و در این بین قربانیش زیادی بی گناه و بیچاره‌ست!
ماهیِ شانزده ساله هدف درست نیست اما طوفان با بی رحمی براش تداعی کننده‌ی جهنم می‌شه...
کانال vip این رمان 45 هزارتومان


📚ماتیک🔞
(استاددانشجو انتقامی عاشقانه‌) خلاصه👇
دختر حاج مرتضی‌فخرآرا هیچ شباهتی به بقیه‌ی دخترای خانواده‌اش نداره
همون بچه ای که تو 3سالگی با شورت دوید تو مجلس ختم قرآن حاج خانم یا تو 9سالگی هرکارش کردن روسری سر نکرد
حاج مرتضی تصمیم می‌گیره ته‌تغاریش رو به استاد ساواش دانش‌پژوه بسپره تا شاید اون بتونه قوانین رو یادش بده اما اون مرد با خشونت و بی‌رحمیش تنها دخترک رو آزار میده بی‌خبر ازینکه دلش برای دختربچه میلرزه
کانال vip این رمان 38 هزارتومان


🎁 هــــدیـــــه‌ویـــــژه 🎁
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن
(یعنی با بیش از سی هزارتومان تخفیف!)

6280231526504047
ثریا هودانلویی
@baran_moslemii


برای کپی شماره کارت برای واریز مبلغ اینجا کلیک کنید👉


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان àɓ²⁶
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


#part629 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

با باز شدن در از جا پرید

ساواش با دیدنش با اخم به در اشاره زد

_ قرار نیست اولیا مخدره افتخار بدن بیان بیرون؟

سمت در قدم برداشت و آرام توضیح داد

_ داشتم حاضر می‌شدم ، بریم

قبل ازینکه از چهارچوب در عبور کند بازویش کشیده شد

سر ساواش نزدیک گوشش آمد ، لحنش تهدیدآمیز بود

_ حواست به رفتارت باشه خانم کوچولو

لادن خودش را عقب کشید

_ ولم کن ، چندبار به خانوادت بی احترامی کردم که اینطوری رفتار می‌کنی؟

ساواش پوزخند زد

_ اون زمان عروس دسته گلشون بودی که شرمنده کرده و بله داده ، نه خائنی که...

لادن عقب هلش داد و بیرون زد
آرام غرید

_ حوصلتو ندارم

ساواش با پوزخند پشتش آمد و لادن سعی کرد اضطرابش را پنهان کند

پدر و مادر ساواش ، عمه اش و دختر عمه‌اش سوگل

اگر بدونید چی در انتظارِ دخترمه🥲💔
با توجه به افزایش هزینه‌ها ما هم از آذرماه افزایش قیمت داریم و تخفیفِ ۳ رمان با هم حذف می‌شه
پس اگر مایلید با قیمتِ کمتر عضو بشید لطفا عجله کنید که شرمندتون نشیم
ورود به vip :
https://t.me/c/1477574810/52174


خواننده ماتیک هستید؟
شخصیت
ساواش رو دوست دارید؟
ژانر انتقامی و پسرخشن می‌پسندید؟


رمانای دیگه‌ی نویسنده ماتیک با همین سبک تقدیمتون + هدیه ناقابل🫧


📚دلارای🔞
(پسرخشن ازدواج‌اجباری صحنه‌دار) خلاصه👇
تک‌دخترِ حاج فرهمند لای پر قو بزرگ شده
تا با حال آفتاب و مهتاب هم دلارای فرهمند رو ندیدن اما رسوایی بزرگ جرقه میخوره! اونم زمانی که دختر 17 ساله‌ی حاج فرهمند چشمش به پسر از خارج برگشته‌ی حاج ملک‌شاهان می‌خوره و بخاطر اینکه به چشمش بیاد از همه‌چی میگذره! همه‌چی مثل چادرش ، مثل اعتقاداتش و مثل بکارتش! غافل ازینکه آلپ‌ارسلان آدمِ موندن نیست حتی اگر شکم دخترک بالا اومده باشه و جایی برای رفتن نداشته باشه
کانال vip این رمان 47 هزارتومان

📚مرگ‌ماهی🔞
(مافیایی انتقامی پسرخشن) خلاصه👇
طوفان خسروشاهی بعد از ۲۰ سال برگشته اما نه به عنوان اون پسربچه‌ای که همه عذابش دادن! بلکه به عنوان یکی از بانفوذ ترین اعضای مافیای اسلحه و موادمخدر
برگشته تا انتقام بگیره و در این بین قربانیش زیادی بی گناه و بیچاره‌ست!
ماهیِ شانزده ساله هدف درست نیست اما طوفان با بی رحمی براش تداعی کننده‌ی جهنم می‌شه...
کانال vip این رمان 45 هزارتومان


📚ماتیک🔞
(استاددانشجو انتقامی عاشقانه‌) خلاصه👇
دختر حاج مرتضی‌فخرآرا هیچ شباهتی به بقیه‌ی دخترای خانواده‌اش نداره
همون بچه ای که تو 3سالگی با شورت دوید تو مجلس ختم قرآن حاج خانم یا تو 9سالگی هرکارش کردن روسری سر نکرد
حاج مرتضی تصمیم می‌گیره ته‌تغاریش رو به استاد ساواش دانش‌پژوه بسپره تا شاید اون بتونه قوانین رو یادش بده اما اون مرد با خشونت و بی‌رحمیش تنها دخترک رو آزار میده بی‌خبر ازینکه دلش برای دختربچه میلرزه
کانال vip این رمان 38 هزارتومان


🎁 هــــدیـــــه‌ویـــــژه 🎁
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن
(یعنی با بیش از سی هزارتومان تخفیف!)

6280231526504047
ثریا هودانلویی
@baran_moslemii


برای کپی شماره کارت برای واریز مبلغ اینجا کلیک کنید👉


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان àɓ²⁵
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


#part628 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

ساواش تیشرت سفید اسپورتی به تن داشت با شلوار کتان کرم رنگ

لادن لبخند زد

منتظر بود ساواش برای درست کردن چنین شامی ستایشش کند اما او تنها ابرو درهم کشید

_ الان می‌رسن ، قراره همین شکلی باشی؟
بو روغن میدی!

لبخند لادن جمع شد

دندان هایش را روی هم فشرد و سمت قابلمه برگشت

_ شاید چون از کله سحر دارم غذا درست میکنم!

ساواش با خونسردی لیمونادی برای خودش باز کرد و همانطور که بیرون میرفت جواب داد

_ قرار نیست هیئت شام بدی دخترخانم!
ادا در نیار

تلخ پوزخند زد
ادا در می آورد و از صبح زود فرصت نکرده بود بنشیند
ادا در می آورد و از خستگی زانوهایش می‌لرزید
ادا در می آورد و خانه به آن بزرگی را به تنهایی مرتب کرده بود

زیر مرغ ها را کم کرد و به اتاق برگشت

استرس امانش را بریده بود

وارد حمام شد و به سرعت دوش گرفت اما قبل از خارج شدن صدای زنگ در را شنید

لبش را گزید و در دل دعا کرد اتفاق بدی نیفتد

با حسی بد پیراهن سفید تن کرد

آستین هایش تور بود و کمربند مشکی رنگی داشت

بلندی اش تا پایین زانوهایش می‌رسید

موهایش را ساده بالای سرش جمع کرد و صندل های کرم رنگیش را پوشید

حال لباس هایش با ساواش ست شده بود

با توجه به افزایش هزینه‌ها ما هم از آذرماه افزایش قیمت داریم و تخفیفِ ۳ رمان با هم حذف می‌شه
پس اگر مایلید با قیمتِ کمتر عضو بشید لطفا عجله کنید که شرمندتون نشیم
ورود به vip👇❤️
https://t.me/c/1477574810/52112


خواننده ماتیک هستید؟
شخصیت
ساواش رو دوست دارید؟
ژانر انتقامی و پسرخشن می‌پسندید؟


رمانای دیگه‌ی نویسنده ماتیک با همین سبک تقدیمتون + هدیه ناقابل🫧


📚دلارای🔞
(پسرخشن ازدواج‌اجباری صحنه‌دار) خلاصه👇
تک‌دخترِ حاج فرهمند لای پر قو بزرگ شده
تا با حال آفتاب و مهتاب هم دلارای فرهمند رو ندیدن اما رسوایی بزرگ جرقه میخوره! اونم زمانی که دختر 17 ساله‌ی حاج فرهمند چشمش به پسر از خارج برگشته‌ی حاج ملک‌شاهان می‌خوره و بخاطر اینکه به چشمش بیاد از همه‌چی میگذره! همه‌چی مثل چادرش ، مثل اعتقاداتش و مثل بکارتش! غافل ازینکه آلپ‌ارسلان آدمِ موندن نیست حتی اگر شکم دخترک بالا اومده باشه و جایی برای رفتن نداشته باشه
کانال vip این رمان 47 هزارتومان

📚مرگ‌ماهی🔞
(مافیایی انتقامی پسرخشن) خلاصه👇
طوفان خسروشاهی بعد از ۲۰ سال برگشته اما نه به عنوان اون پسربچه‌ای که همه عذابش دادن! بلکه به عنوان یکی از بانفوذ ترین اعضای مافیای اسلحه و موادمخدر
برگشته تا انتقام بگیره و در این بین قربانیش زیادی بی گناه و بیچاره‌ست!
ماهیِ شانزده ساله هدف درست نیست اما طوفان با بی رحمی براش تداعی کننده‌ی جهنم می‌شه...
کانال vip این رمان 45 هزارتومان


📚ماتیک🔞
(استاددانشجو انتقامی عاشقانه‌) خلاصه👇
دختر حاج مرتضی‌فخرآرا هیچ شباهتی به بقیه‌ی دخترای خانواده‌اش نداره
همون بچه ای که تو 3سالگی با شورت دوید تو مجلس ختم قرآن حاج خانم یا تو 9سالگی هرکارش کردن روسری سر نکرد
حاج مرتضی تصمیم می‌گیره ته‌تغاریش رو به استاد ساواش دانش‌پژوه بسپره تا شاید اون بتونه قوانین رو یادش بده اما اون مرد با خشونت و بی‌رحمیش تنها دخترک رو آزار میده بی‌خبر ازینکه دلش برای دختربچه میلرزه
کانال vip این رمان 38 هزارتومان


🎁 هــــدیـــــه‌ویـــــژه 🎁
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن
(یعنی با بیش از سی هزارتومان تخفیف!)

6280231526504047
ثریا هودانلویی
@baran_moslemii


برای کپی شماره کارت برای واریز مبلغ اینجا کلیک کنید👉


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان àɓ²⁴
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat




#part627 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

لیلا خندید

_ باریک‌الله دختر ، یک پا کدبانو شدی

_ مرغم سرخ کردم ، از اون سسایی که لیدا یاد داشت درست کردم
ولی بادمجون شکم پرام زیاد خوب نشده

_ تو از بچگی بادمجون دوست نداشتی
لازم نکرده نظر بدی
بگو شوهرت مزه کنه ادویه‌اش اندازست یا نه

لادن زیرچشمی به در اتاق خیره شد و پوف کشید

_ نیم ساعت پیش رسید

_ خب؟

_ خب که خب! من از پنج صبح دارم خونه رو تمیز میکنم و غذا میذارم
حتی یک نگاه نکرد تو آشپزخونه رو
جواب سلامم به زور داد

لیلا با دلسوزی جواب داد

_ قربونت برم ته‌تغاری تو به دل نگیر
مرده ، غرورش له شده با اشتباهی که کردی
کم کم خودش کنار میاد می‌فهمه از سر بچگی بوده

غمگین پوف کشید

هیچکس باورش نداشت...

به جای بحث کردن آرام گفت

_ خواهری من برم حاضرشم
الان می‌رسن

_ برو عزیزم
به ساواش سلام برسون

پوزخند زد

_ هم از من متنفره هم از خانوادم!

_ لادن باور کن ما....

جمله اش را قطع کرد

_ ساواش اومد ، خدافظ

ورود به vip👇❤️
https://t.me/c/1477574810/51944


خواننده ماتیک هستید؟
شخصیت
ساواش رو دوست دارید؟
ژانر انتقامی و پسرخشن می‌پسندید؟


رمانای دیگه‌ی نویسنده ماتیک با همین سبک تقدیمتون + هدیه ناقابل🫧


📚دلارای🔞
(پسرخشن ازدواج‌اجباری صحنه‌دار) خلاصه👇
تک‌دخترِ حاج فرهمند لای پر قو بزرگ شده
تا با حال آفتاب و مهتاب هم دلارای فرهمند رو ندیدن اما رسوایی بزرگ جرقه میخوره! اونم زمانی که دختر 17 ساله‌ی حاج فرهمند چشمش به پسر از خارج برگشته‌ی حاج ملک‌شاهان می‌خوره و بخاطر اینکه به چشمش بیاد از همه‌چی میگذره! همه‌چی مثل چادرش ، مثل اعتقاداتش و مثل بکارتش! غافل ازینکه آلپ‌ارسلان آدمِ موندن نیست حتی اگر شکم دخترک بالا اومده باشه و جایی برای رفتن نداشته باشه
کانال vip این رمان 47 هزارتومان

📚مرگ‌ماهی🔞
(مافیایی انتقامی پسرخشن) خلاصه👇
طوفان خسروشاهی بعد از ۲۰ سال برگشته اما نه به عنوان اون پسربچه‌ای که همه عذابش دادن! بلکه به عنوان یکی از بانفوذ ترین اعضای مافیای اسلحه و موادمخدر
برگشته تا انتقام بگیره و در این بین قربانیش زیادی بی گناه و بیچاره‌ست!
ماهیِ شانزده ساله هدف درست نیست اما طوفان با بی رحمی براش تداعی کننده‌ی جهنم می‌شه...
کانال vip این رمان 45 هزارتومان


📚ماتیک🔞
(استاددانشجو انتقامی عاشقانه‌) خلاصه👇
دختر حاج مرتضی‌فخرآرا هیچ شباهتی به بقیه‌ی دخترای خانواده‌اش نداره
همون بچه ای که تو 3سالگی با شورت دوید تو مجلس ختم قرآن حاج خانم یا تو 9سالگی هرکارش کردن روسری سر نکرد
حاج مرتضی تصمیم می‌گیره ته‌تغاریش رو به استاد ساواش دانش‌پژوه بسپره تا شاید اون بتونه قوانین رو یادش بده اما اون مرد با خشونت و بی‌رحمیش تنها دخترک رو آزار میده بی‌خبر ازینکه دلش برای دختربچه میلرزه
کانال vip این رمان 38 هزارتومان


🎁 هــــدیـــــه‌ویـــــژه 🎁
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن
(یعنی با بیش از سی هزارتومان تخفیف!)

6280231526504047
ثریا هودانلویی
@baran_moslemii


برای کپی شماره کارت برای واریز مبلغ اینجا کلیک کنید👉


#part626 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

**
دور تا دور آشپزخانه را ظرف های کثیف گرفته بود

قاشق های ژله ای ، بشقاب های شیر و کاکائو و ظروف سالاد

احساس میکرد پاهایش تاول زده اند

خسته لایه‌ی آخر ژله اش را هم اضافه کرد و به یخچال برگرداندش

هم زمان در موبایل گفت

_ میبنده این؟

لیلا جواب داد

_ ساعت چند قراره بیان؟

لادن خیره ساعت دیواری شد

_ گفتن هشت ، احتمالا برسن الانا

_ میبنده نگران نباش ، پیش غذا که نیست دسره
تو حواستو بده به غذات

لادن با خستگی خودش را سمت گاز کشاند

_ زیر سوپو کی روشن کنم؟

_ چندساعته خاموشش کردی؟

_ صبح بیدار که شدم اول لایه های زیر ژله رو درست کردم
بعد برنج و سوپ
ظهرم اون دوتا رو خاموش کردم

_ خوب کردی
زودتر روشن کن پس که سرد سرو نشه
خورشتتم خاموش کن آبش خشک نشه

لادن در قابلمه‌ی قیمه را برداشت و لبخند زد

_ عجب بویی کرده لیلا

ورود به vip👇❤️
https://t.me/c/1477574810/51791


خواننده ماتیک هستید؟
شخصیت
ساواش رو دوست دارید؟
ژانر انتقامی و پسرخشن می‌پسندید؟


رمانای دیگه‌ی نویسنده ماتیک با همین سبک تقدیمتون + هدیه ناقابل🫧


📚دلارای🔞
(پسرخشن ازدواج‌اجباری صحنه‌دار) خلاصه👇
تک‌دخترِ حاج فرهمند لای پر قو بزرگ شده
تا با حال آفتاب و مهتاب هم دلارای فرهمند رو ندیدن اما رسوایی بزرگ جرقه میخوره! اونم زمانی که دختر 17 ساله‌ی حاج فرهمند چشمش به پسر از خارج برگشته‌ی حاج ملک‌شاهان می‌خوره و بخاطر اینکه به چشمش بیاد از همه‌چی میگذره! همه‌چی مثل چادرش ، مثل اعتقاداتش و مثل بکارتش! غافل ازینکه آلپ‌ارسلان آدمِ موندن نیست حتی اگر شکم دخترک بالا اومده باشه و جایی برای رفتن نداشته باشه
کانال vip این رمان 47 هزارتومان

📚مرگ‌ماهی🔞
(مافیایی انتقامی پسرخشن) خلاصه👇
طوفان خسروشاهی بعد از ۲۰ سال برگشته اما نه به عنوان اون پسربچه‌ای که همه عذابش دادن! بلکه به عنوان یکی از بانفوذ ترین اعضای مافیای اسلحه و موادمخدر
برگشته تا انتقام بگیره و در این بین قربانیش زیادی بی گناه و بیچاره‌ست!
ماهیِ شانزده ساله هدف درست نیست اما طوفان با بی رحمی براش تداعی کننده‌ی جهنم می‌شه...
کانال vip این رمان 45 هزارتومان


📚ماتیک🔞
(استاددانشجو انتقامی عاشقانه‌) خلاصه👇
دختر حاج مرتضی‌فخرآرا هیچ شباهتی به بقیه‌ی دخترای خانواده‌اش نداره
همون بچه ای که تو 3سالگی با شورت دوید تو مجلس ختم قرآن حاج خانم یا تو 9سالگی هرکارش کردن روسری سر نکرد
حاج مرتضی تصمیم می‌گیره ته‌تغاریش رو به استاد ساواش دانش‌پژوه بسپره تا شاید اون بتونه قوانین رو یادش بده اما اون مرد با خشونت و بی‌رحمیش تنها دخترک رو آزار میده بی‌خبر ازینکه دلش برای دختربچه میلرزه
کانال vip این رمان 38 هزارتومان


🎁 هــــدیـــــه‌ویـــــژه 🎁
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن
(یعنی با بیش از سی هزارتومان تخفیف!)

6280231526504047
ثریا هودانلویی
@baran_moslemii


برای کپی شماره کارت برای واریز مبلغ اینجا کلیک کنید👉


#part625 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

_ پدر و مادرم ... با عمه

لادن به پارچ آب خیره شد

حس خوبی نداشت
بهتر بود بگوید احساس وحشتناکی داشت!

می‌ترسید ، نگران بود و در عین حال فکر نمیکرد به عنوان عروس خانواده نشان دادن بی میلی اش درست باشد

با این همه ناخواسته پرسید

_ میشه من برم خونه‌ی خواهرم؟

ساواش بشقاب خالی شده اش را عقب هل داد و خونسرد ایستاد

_ نه! میمونی ، شام درست میکنی ، پذیرایی می‌کنی و به عنوان کسی که همه خبر دارن چطور خیانت کرده و فرار کرده در برابر هر حرفی سکوت می‌کنی!

لادن چشمانش را بست

دستش ناخواسته مشت شده بود

ساواش قبل از خروج از آشپزخانه ادامه داد

_ در ضمن ، روز بعدش آزمون داری
به من ربطی نداره چطوری اما برنامتو درست بچین چون من بهانه‌ی مهمون داشتنِ شب قبلش رو قبول نمیکنم!
دفعه قبل درصدات پایین بود

صدایش را بالا برد تا به گوش او برسد

_ پایین نبود! سطح آزمونش بالا بود
برای همین رتبه‌ام افت نداشت
باور کنم تویی که کل دوران دبیرستانت آزمون میدادی این چیزارو نمیدونی؟

ساواش با بی خیالی خودش را روی تخت انداخت

_ من جای تو بودم به جای بلبل زبونی شروع میکردم درست کردن دسر!

لادن پوف کشید

مگر یک شام ساده دسر هم می‌خواست؟!

ورود به vip👇❤️
https://t.me/c/1477574810/51705

Показано 20 последних публикаций.