#part628 مــــــ💄ــــــاتیک
ساواش تیشرت سفید اسپورتی به تن داشت با شلوار کتان کرم رنگ
لادن لبخند زد
منتظر بود ساواش برای درست کردن چنین شامی ستایشش کند اما او تنها ابرو درهم کشید
_ الان میرسن ، قراره همین شکلی باشی؟
بو روغن میدی!
لبخند لادن جمع شد
دندان هایش را روی هم فشرد و سمت قابلمه برگشت
_ شاید چون از کله سحر دارم غذا درست میکنم!
ساواش با خونسردی لیمونادی برای خودش باز کرد و همانطور که بیرون میرفت جواب داد
_ قرار نیست هیئت شام بدی دخترخانم!
ادا در نیار
تلخ پوزخند زد
ادا در می آورد و از صبح زود فرصت نکرده بود بنشیند
ادا در می آورد و از خستگی زانوهایش میلرزید
ادا در می آورد و خانه به آن بزرگی را به تنهایی مرتب کرده بود
زیر مرغ ها را کم کرد و به اتاق برگشت
استرس امانش را بریده بود
وارد حمام شد و به سرعت دوش گرفت اما قبل از خارج شدن صدای زنگ در را شنید
لبش را گزید و در دل دعا کرد اتفاق بدی نیفتد
با حسی بد پیراهن سفید تن کرد
آستین هایش تور بود و کمربند مشکی رنگی داشت
بلندی اش تا پایین زانوهایش میرسید
موهایش را ساده بالای سرش جمع کرد و صندل های کرم رنگیش را پوشید
حال لباس هایش با ساواش ست شده بود
با توجه به افزایش هزینهها ما هم از آذرماه افزایش قیمت داریم و تخفیفِ ۳ رمان با هم حذف میشه
پس اگر مایلید با قیمتِ کمتر عضو بشید لطفا عجله کنید که شرمندتون نشیم
ورود به vip👇❤️
https://t.me/c/1477574810/52112