🌱#راز
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/c/1215982903/54768#قسمت_سیصدوبیستودو
اومد سمتم. نزدیکتر که شد دل منم هری ریخت و حتی
پشیمون شدم از اینکه چرا از اون اتاق اومدم بیرون .
یقه لباسمو گرفت وحشت زده دستامو بالا ی سرم گرفتم و
گفتم :
-نزن نزن ...
او ل کم ی متعجب نگاهم کرد ولی بعد با تشر گفت :
- وقتی پشت سرم هزار تا حرف چرت و پرت میز نی توقع
داری ادب هم نشی؟ اتفاقا تو باید ادب بش ی ...
به یقه لباسم که تو مشتش بود نگاه کردم. قرار بود کاری
باهام نداشته باشه اما الان لحظه به لحظه داشت کفری تر
میشد .
سرم و بالا گرفتم و زل زدم به چشمهاش و بعد گفتم :
- مثل اینکه اون دختره راستی راستی زیادی واست اهمیت
داره .
دستاشو بالا برد و گفت :
- جانان یه بار دیگه ای ن حرف رو بزنی همچ ین میزنم تو
دهنت یه دندون سالم هم واست ...
پریدم وسط حرفهاش و با قطع کردن نطق تهدیدانه اش
پرسیدم؛
- بخاطر اون دختره میخوای بزنی اونقدر محکم بز نی تو د ...
اینبار اون بود که نذاشت و اجازه نداد من حرفمو کامل بزنم
و باعصبان یت داد کشید :
- بسه د یگه! دیگه داری شورشو درم یاری... داری پاتو از
گلیمت درازتر میکنی
دستم و رو قفسه ی سینه ام گذاشتم و با اشاره به خودم
گفتم :
- من پامو از گلیمم درازتر نکردم اون دختره داشت اینکار و
میکرد با اینکه من همراهت بودم اما مدام میومد سمت تو
هم که دست درد نکنه توپ و تشرتو حواله ی من میکردی
اما با دختره ی پررو خوب تا میکردی. من همه اش اخلاق
تندت رو باید تحمل می کردم اما واسه اون لباس انتخاب
میکردی..لبخند مکش مرگ ما تح ویلش میدادی....جای
خالی واسش نگه میداشتی. به من که رسیدی شدی زن
بابا...خب منم حرف بدی نزدم گفتم اگه پشیمون شدی و تو
خیابون دختری دیدی که تصم یم گرفتی بجا ی جانان اون
باشه اصلا مشکلی نیست اتفاقا خی لی هم خوبه ....همونو
جایگز ین من کن ..
🔞رمان انتهای صفحه جدید و آب آور هست از دستش ندید 💦😍
این اول ین باری بود که اون اجازه میداد من اینهمه حرف
بزنم و خودش فقط تماشام بکنه .
آخه اون اصولا اعصاب شنیدن این حرفهای طولانی رو
نداشت....هیچوقت نداشت .
یقه لباسمو به آرومی رها کرد و یک گام عقب رفت و گفت :
- چرا اینقدر خُلی.....؟هان! ؟
لب زدم :
- خل نیستم ...
با تاکید گفت :
- چرا هستی....اگه نبودی که باخودت به این نتیجه
میرسیدی من اگه میخواستم یکی از این دخترای ت وی
خیابون و واسه همچین چیزی انتخاب کنم خب سراغ ت ویی که
چندین ماه زیر نظرت داشتم نمیومدم ....
چرخید و پشت به من قدم زنان رفت سمت میز .
خیلی عصبی بود. خم شد و ی ه نوشیدنی برداشت و یکمش
رو چش ید تا به خودش مسلط بشه .
خیلی عصبی بود. خم شد و ی ه نوشیدنی برداشت و یکمش
رو چش ید تا به خودش مسلط بشه .
نمیتونستم بگم دلی ل عصبی بودنش خودم هستم .
من که کاری نکرده بودم اون خودش بیخودی به خاطر یه
دختر حساس شده بود .
اصلا از زدن حرفهام پشیمون نبودم .
من یه دختر پررو رو چند تا حرف انحرافی تح ویلش دادم تا
فقط دست از سرمون برداره همین !
پکر و غمگین آهی کشیدم .
راست ش گرچه ارتباطمون غیر واقعی و صور ی بود اما حتی
با این وجود هم دلم نم یخواست تا وقتی من کنارش هستم
دخترای دیگه تو زندگیش باشن !
💦🔥#هوس
_الان با لباس عروس تو خونه منی.
کتم و درآوردم و پرت کردم رو زمین و پاپیونم و از دور گردنم باز کردم..
-حتی اینم یادمه که شک داشتی تهدیدام و عملی کنم و میگفتی ممکنه پوشالی باشه هوم؟حین باز کردن بند ساعتم با خونسرد ترین لحنی که خوب میدونستم وحشتزده ترش می کنه ادامه دادم:
-حالا دیگه وقتشه که نشونت بدم توحرفای من.. خبری از پوشال نیست ..
بعد از سکوت و سکون چند دقیقه ایش بالاخره به خودش اومد،آب دهنشو قورت داد و عقب عقب رفت . . چند بار دهنش و بی هدف باز و بسته کرد و آخر سر گفت: وایستا! تو. .تو نمی دونی..
همون لحظه پاش گیر کرد به دامن لباسش و محکم از پشت خورد زمین. منم که انگار یه پلنگ بودم و منتظر گیر افتادن طعمه ام. . با قدم های بلند رفتم سمتش و بالاتنه لباسش و وحشیانه تو مشتم گرفتم ....
https://t.me/+SQkQgrkwrrmmyT_Mhttps://t.me/+SQkQgrkwrrmmyT_M