🖤صدای شعر🖤


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Инстаграм


‌‌‌‌گاهی می‌توان،
با "صدا" نفس کشید
خاطره ساخت،
و اگر پای شعر در میان باشد
زندگی کرد...
#شعروگرافی #شعر
‌‌‌‌‌
+ اینجا عشق در صدا جاری می‌شود 💛💜
‌‌
اینستای صدای شعر:
instagram.com/sedaa_sher 💜
توییتر صدای شعر:
twitter.com/sedaa_sher 💛
‌‌‌‌

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Инстаграм
Статистика
Фильтр публикаций


بله بچه‌ها.
What's you're not changing, you're choosing.


ولی واقعا،
بی‌حس‌شدگان را چه غم از خنجر بعدی؟

#حسین_جنتی@sedaa_sher


Репост из: Aliakbar Yaghitabar
چنان آش‌ولاشم که دشمن مباد
چنانم پریشان که جز من مباد

@aliakbaryaghitabar


اون زاویه‌ای که ناهمواری‌ها همدیگه رو پر می‌کنن سخت پیدا می‌شه. باید هی بگردی، بچرخی، برداری و دوباره بذاری.


اون روزی که از دنبال کردن فوتبال داخلی (و به‌خصوص استقلال) خودمو جدا کردم، واقعا یه سور به دنیا زدم.

این وضعیت واقعا چرکه، نه فقط تو فوتبال؛ تو اقتصاد، سیاست، جامعه، فرهنگ، هنر، کوفت و زهرمار این مملکت به کثافت کشیده شده.


- باید برون کشید از این ورطه رخت خویش.


بزرگترین توهین به یک انسان، انکار رنج اوست.


Репост из: آن
۱۹۶۸/۸/۲۵:
«موهایت بارانِ من، کفِ دستانت بالین من، بازویت پلِ من، چشمانت دریایِ من، انتظارت عمرِ من، حضورت تولدِ من و نبودنت ‌از دست رفتنم بود...»

- از میان نامه‌ی غسان کنفانی به غادة‌السمان.
#ازبه
@monadchannel


ای نی محزون کجایی؟
سوختیم
تیره شد آیینه‌ای کافروختیم
آه از آن آتش که ما در خود زدیم
دود سرگردان بی سامان شدیم

راندگان دل نهاده با وطن
ماندگان غربت طاقت شکن
سینه می‌جوشد ز درد بی زبان
ای نوایِ بی نوا، نی را بخوان!

#هوشنگ_ابتهاج@sedaa_sher


یک مرد برای مرگ، قتل، زِنا، دزدی، آتش‌سوزی و سیل آماده است.
این چیزهای بزرگ نیستند که او را به تیمارستان می‌فرستند،
بلکه تکرار پیوسته فجایع کوچک، مردی را به تیمارستان می‌فرستند.

مرگِ عشقش نه
بلکه بندکفشی که فورا پاره می‌شود.

قسمت وحشت‌ناک زندگی،
همین انبوه چیزهای پیش‌پاافتاده است که همیشه وجود دارد.

...
با هر بند کفش از صدها بندی که پاره می‌شوند،
یک مرد
یک زن
یک موجود
به تیمارستان می‌رود.
پس وقتی خم می‌شوید
مراقب باشید.

#چارلز_بوکوفسکی@sedaa_sher


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
من باید می‌رفتم!🌧

📼 بخشی از شعرخوانی امید روزبه، ترانه‌سرای آهنگ "من باید می‌رفتم" از محسن چاوشی

@sedaa_sher


+ زندگانی نیست، تمرین «فراوان‌مردن» است.

#حسین_جنتی@sedaa_sher


پس معلوم شد که دل، فی جمیع‌الاحوال، ملازم دلدار است و او را حاجت قطع منازل و خوف رهزن و پالان استر نیست. تنِ مسکین است که مقیّد این‌هاست.

با دل گفتم که ای دل از نادانی
محروم ز خدمتِ کیی می‌دانی؟
دل گفت مرا تخته غلط می‌خوانی
من لازم خدمتم، تو سرگردانی.

- فیه ما فیه؛
#مولانا


لمس نور این روزها خیلی سخت شده. نوری که شاید همین چند سال پیش در اوج تاریکی‌ها یک گوشه‌ای سوسوزنان منتظر این نشسته‌بود تا بدوی به سویش و از میان سیاهی‌هایت پیدایش کنی، حالا انگار دوده‌ی سیاهی در برش گرفته.
کسی نمی‌داند. همه فکر می‌کنند تو هنوز به سمت همان نور می‌دوی و دست دراز می‌کنی برای گرفتنش از سر طاقچه. اما الان حتی فکر کردن به بلندشدن هم برایت سخت است؛ چه برسد به این که بدوی، یا دستی کش بدهی برای برداشتن «چیزی».

+ من تفنگی شده‌ام رو به نبودن‌هایت.

آری، دیگر گذشته آن روزهایی که می‌شد خود را از مرداب بیرون کشید. قبل‌تر ها کسی بود که نشسته بود بیرون آن مرداب و می‌گفت جای دست و پا زدن، آرام‌آرام به زیر پایت فشار بیاور و این‌طور کن و آن‌طور کن. اما حالا با سر فرو رفته‌ای به درون کثافات دنیا و چیزی قرار نیست تو را نجات دهد.

- یک دوراهی‌ست که از گریه به دریا برسم.


و ما که گریه نکردیم، گریه؟! نه! کردیم...
به ما چه مرد نباید که... ما که نامردیم!

اگر که پنجره را سمت عشق می بستند
بدون شعر و گریه چه کار می کردیم؟!

زنی به خاک نشست و به چشممان زل زد
و ما که سایه ی خود را به جا نیاوردیم

و قد کشید درون سکوتمان خورشید
و بر جنازه ی یک عشق، سایه گستردیم

شما که درد کشیدید، درد را دیدید
به حال ما نرسیدید، ما خود ِدردیم!

خلاصه‌ی همه‌ی زندگی ما اشک است
بیا دوباره به آغاز شعر برگردیم...

#سیدمهدی_موسوی@sedaa_sher


صبح، بر می‌خیزی از جا، قیصری افتاده است!
شب می‌آسایی، امیرِ دیگری افتاده است!

صبحدم، خورشید چون سر می‌زند از خاوران
عصر، گوی آتشین در کشوری افتاده است...

"چشمِ آسایش چه داری از سپهرِ تیزرو؟!"
سر بجنبانی کلاهی از سری افتاده است!

از مَنَت سخت است؟ از داودِ سلجوقی بپرس...
تا ضعیفی بَر نشیند، سنجری افتاده است!

رفته در طومارِ ظالم، خونِ مظلومان چو نفت
شعله‌ای در وِی زِ آهِ مادری افتاده است!

گوش، چون سنگین شود از راه می‌مانَد رحیل
هرکجا کَشتی فرو شد، لنگری افتاده است!

آه ای اسفندیار! از چشمِ خود غافل شدی...
راست می‌بینم که در آتش، پَری افتاده است!!

#حسین_جنتی@sedaa_sher


وقتی قادر به تغییر یک موقعیت نیستیم، با چالش تغییر خودمان روبرو می‌شویم.

-چقدر زیبا صحبت میکنی آقای فرانکل.


‏دل، در گروِ چند هنر داشتم، این شد...
ای بی سپران! من که سپر داشتم این شد!

رودی که به سَد خورد، زِ اندوه ورم کرد...
یعنی عطشِ سیر و سفر داشتم این شد!

خاکسترِ گردوبُنِ پیری به چناری،
میگفت که بسیار ثمر داشتم این شد!

#حسین_جنتی@sedaa_sher


«شادیِ کوچکی می‌خواهم
‏آنچنان کوچک
‏که کسی نخواهد از من بگیردش...»

‏‌ #ناظم_حکمت


بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم
که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم

در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند
آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم

من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم

دوستان عیب من بی‌دل حیران مکنید
گوهری دارم و صاحب نظری می‌جویم

گر چه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مکنم عیب کز او رنگ ریا می‌شویم

خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است
می‌سرایم به شب و وقت سحر می‌مویم

#حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی
گو مکن عیب که من مشک ختن می‌بویم


هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را...

#سعدی

Показано 20 последних публикаций.